eitaa logo
『عارف‌ شهید』(موسسه فرهنگی شمیم عشق)
1.8هزار دنبال‌کننده
11هزار عکس
4.6هزار ویدیو
77 فایل
*موسسه‌فرهنگی‌ هنری و پژوهشیِ شمیم‌عشق‌رفسنجان* شماره ثبت 440 به یادشهیدعارف‌محمدحسین یوسف الهی وبه یادتمامی شهدا کپی‌از‌مطالب‌کانال‌با‌ذکر‌صلوات‌آزاد‌است🪴 ارتباط با ادمین: 『 @shamimeshghar
مشاهده در ایتا
دانلود
🌠☫﷽☫🌠 🕊زیارتنامه ی 🕊 🌹🌱🌹🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم شهداباصلوات🍒 🕊 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
‍ سلام دوستان مهمون امروزمون حاج فریدون هست🥰✋ *۱۴ ماه و ۱۵ روز اسارت*🥀 *شهید فریدون احمدی*🌹 تاریخ تولد: ۱۳ / ۱۲ / ۱۳۵۵ تاریخ شهادت: ۱۵ / ۱۱ / ۱۳۹۵ محل تولد: کرمانشاه محل شهادت: سوریه *🌹فرزندش← عملیات خان طومان با اینکه مربوط به گردان بابا نمیشد🍂اما او و همرزمش رفتند برای کمک🍃در جریان همین کمک رسانی بود که توسط نیروهای گروهک تروریستی فیلق الشام، غافلگیر و اسیر می‌شوند🥀تروریست ها آنها را در مکانی که یک و نیم متر فضا داشته قرار دادند🥀به طوری که یکی ایستاده و یکی دیگر خوابیده استراحت می کنند🥀روز اول اسارت در شکنجه با قنداق اسلحه به کمر همرزم پدر زدند و او را مجروح کردند🥀و بعد از آن هم به فک پدر می زنند او را هم زخمی می‌کنند🥀روزهای خیلی سختی را گذراندیم🥀شنیدن خبر اسارت از شهادت خیلی سخت تر است🥀اسارت هر لحظه اش چشم انتظاری است🍂 ما مدام منتظر بودیم یک خبری از بابا به ما برسد🍂 ۱۴ ماه و ۱۵ روز اسیر بود🥀و بعد او را شهید کرده بودند🕊️چهار ماه بعد از شهادت ایشان بالاخره تبادل به نتیجه میرسد🍂و آنها پیکر بابا را تحویل نیروهای ایرانی می‌دهند🍂اما چون زیر شکنجه شهید شده بود، شناسایی‌اش خیلی سخت بود🥀بینی اش شکسته بود، سرش و دست ها شکسته بودند🥀آخرش هم با دو گلوله💥که یکی به قفسه سینه🥀و یکی به قلبش خورده بود🥀او را شهید کرده بودند*🕊️🕋 *شهید حاج فریدون احمدی* *شادی روحش صلوات*💙🌹 🕊 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
࿐༅🌹༅࿐ 🌱از بـزرگـے پرسیدم بـراـے بنده، استغـفار بهتر است یـا تسبیح؟ گفت: اگـر ݪباســے تمیز باشد عطر ۅ‌ گݪابـــ زدن بـہ آن بهتر استــ ۅاگـر آن ݪباس تمیز نباشد آب گـرم ۅ صابۅن آن را پاك خۅاهد ڪـرد 📿تسبیح| عطـر پاڪان استـــ 🤲استغفـار| صابۅن گناهڪـاران ࿐༅🌹༅࿐
▫️وصیت‌نامه بسیار عجیب یک شهید ▫️سردار حاج حسین کاجی: بعد از جنگ، در حال تفحص در منطقه‌ی کردستان عراق بودیم که به‌ طرز غیرعادی جنازه‌ی شهیدی را پیدا کردیم، از جیب شهید، یک کیف پلاستیکی در آوردم، داخل کیف، وصیت‌نامه قرار داشت که کاملا سالم بود و این چیز عجیبی بود، در وصیت‌نامه نوشته بود: من سیدحسن بچه‌ی تهران و از لشکر حضرت رسول (ص) هستم، پدر و مادر عزیزم! شهدا با اهل بیت ارتباط دارند، اهل بیت، شهدا را دعوت می‌کنند، من در شب حمله یعنی فردا شب به شهادت می‌رسم و جنازه‌ام هشت سال و پنج ماه و 25 روز در منطقه می‌ماند، بعد از این مدت، جنازه‌ی من پیدا می‌شود و زمانی که جنازه‌ی من پیدا می‌شود، امام خمینی در بین شما نیست، این اسراری است که ائمه به من گفتند و من به شما می‌گویم. به مردم بگویید ما فردا شما را شفاعت می‌کنیم، بگویید که ما را فراموش نکنند. بعد از خواندن وصیت‌نامه درباره‌ی عملیاتی که لشکر حضرت رسول (ص) آن شب انجام داده بود تحقیق کردیم، دیدیم درست در همان تاریخ بوده و هشت سال و پنج ماه و 25 روز از آن گذشته است. 📚 کتاب خاطرات ماندگار؛ ص192 تا 195. 🕊 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
بابا مجتبی سلام امیدوارم حالت خوب باشد. حال من خوب است، خوب خوب. یادش بخیر ! آن روزها که مهد کودک بودم و موقع ظهر به دنبالم می آمدی ، همیشه خبر آمدنت را خانم مربی‌ام به من می‌رساند: «سیده زهرا علمدار! بیا بابات آمده دنبالت!» 〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰 نامه تنها دختر شهید سید مجتبی علمدار که با پدر شهیدش نجوا کرده است .😭😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بخشی از وصیت نامه شهیدمحمدابراهیم همت👆👆
🏴 انا لله و انا الیه راجعون 🌹مادر شهید «مدافع حرم جاوید الاثر » پس از سالها دوری و فراق دعوت حق را لبیک گفتند و به فرزند شهیدش پیوست‌.🌹 ماروبه شهدابرسان😭 🕊 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
✍️ مردی که گمنام بود و گمنام رفت و گمنام موند :👇👇 هر وقت از جبهه برمی‌گشت ، به حفرِ چاه مشغول می‌شد.دستمزدش رو هم می‌داد به همسرش تا در غیابش راحت باشه... بعد از شهادتش افراد زیادی به خونه‌مون اومده و با گریه می‌گفتند که حسین شبها می‌رفته خونه‌شون ، مشکلاتشون رو حل می‌کرده و بـا رسیـدگی به خـانواده‌های نیازمند ، باعثِ شادیِ قلبشون می‌شده... 🌷خاطره‌ای از طلبهٔ شهیدحسین سرمستی 📚منبع: کتاب بر خوشه‌ی خاطرات ، صفحه ۲۵ 🕊 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
4_5803240131091498814.mp3
36.56M
🔈 شرح و بررسی کتاب   🔈 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم * ملکوت غیرت و ملکوت زنا * صفت نورانی و پاک به نام غیرت * معنای غیرت * دو وجه غیرت * پرنده قفندر * سلب شدن روح‌الایمان از بی‌غیرت * ملائکه در ملکوت ، بی غیرت را با چه نامی می نامند؟ * مراتب زنا * چرا زنا مرگ را نزدیک می کند؟ * آثار دنیوی و اخروی زنا * برخورد فوق‌العاده و عجیب امام سجاد و امام باقر علیهماالاسلام با فرد زانی * صُوَر حیوانات در برزخ * صورت ملکوتی میمون * نسبت میمون با زنا * ویژگی‌های میمون * لقب ابا زنّه * آیت‌الله‌العظمی در برزخ * نقش موسیقی در قوه خیال * جلوه خواب پیامبر اکرم (ص) 🎧 جلسه  چهل و نهم 🎙 🕊 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
『عارف‌ شهید』(موسسه فرهنگی شمیم عشق)
✿⃟🥀 #خاطرات‌تفحص🩸 #قسمت‌‌چهارم🦋 ❀فکه دیگر جای من نیست❀ یکی از روزها که شهید پیدا نکرده بودیم ، به
✿⃟🥀 🩸 🦋 ❀انگارنه‌انگار❀ دم دمای ظهر بود که در ارتفاع ۱۱۲ کار می کردیم. شهید در نمی‌آورد. خسته شده بودیم.صدای اذان ظهر از بلندگوی مغرب گوشمان خورد. گفت این کار را تعطیل کنیم و برای ناهار و نماز به مقر برویم. آماده شدیم ، رفتیم تا دستگاه را خاموش کنم. انگار کسی به آدم چیزی بگوید، گفتم یک بیل هم آن بالا را بزنم و دستگاه را خاموش کنم. پاکت بیل را در خاک فرو بردم و آوردم بالا، خواستم دستگاه را خاموش کنم که بروم پایین، ناگهان دیدم پیکر یک شهید در پاکت بیل پیدا شده.رفتم جلوی بیل. پیکر شهید کاملاً داخل پاکت بیل خوابیده بود؛ یعنی بیل که زده بودم بدن او آمده بود داخل پاکت. خاکها را که خالی کردیم، جمجمه اش پیدا شد. پلاک ها را که دور گردنش بود در آوردیم، یک قمقمه آب پهلویش بود که سنگین بود. در آن را که باز کردیم، دیدیم آب زلالی در آن موجود است. شهید را که به مقر بردیم ، سید میر طاهری با آب آن قمقمه روزه اش را افطار کرد؛ آبی زلال، انگار نه انگار که ده سال داخل قمقمه وزیر خاک مانده باشد. برگرفته‌از کتاب‌آسمان‌زیر‌خاک💚 ۵صلوات‌هدیه‌به‌شهیدتورجی‌زاده‌وسپس‌کپی🙂♥️ 🕊 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
برخی از خصوصیات شهید قربانخانی برخی از خصوصیات : تاریخ تولد : 1369/5/5 تاریخ شهادت:1394/10/21 🔸فوق العاده شوخ طبع و خوش خنده بود بهش میگفتن دلقک گردان😂 🔹خیییییییلی خاکی و مهربون...☺️ 🔸دنبال حتی کوچکترین کار خیر یا کمک...😇 🔹بااااا ادب🙂 🔸بیشتر از سنش مسایل پیرامونش رو متوجه میشد و درک بالایی داشت. 🔹خیلی خوشتیپ بود😎از همه نظر میپرسید درباره تیپش براش مهم بود 😁 🔸نترررررس و شجاع 🔹توی رفاقت کم نمیذاشت فوق العاده مشتی و بامعرفت بود 🔸خانواده دوست و عزیزدردونه و تک پسر خونه😊 🔹با همه می جوشید. 🔸خیلی با غیرت بود 🔹خیلی ام راستگو بود.😌 🔸اهل گردش و تفریح😉 🔹اصلاااا آدم آرومی نبود😅 🔸خیییییلی صبور بود. 🔹تو دلش هیچی نبود دل بزرگ بود. 🔹اعتقادات مذهبی قلبی اش خیلی زیاد بود ، بدون اینکه تو ظاهر بخواد نشون بده 🔸عاشق عکس بود 📸 ، "هرجا میرفت عکس مینداخت برای همه رفیقاش میفرستاد و میگف جاتون خیلی خالیه"☺️ 🔹 بدی دیگران رو زود فراموش میکرد ولی خوبی رو به خاطر میسپرد... 🔸عاشق مادرش بود 🔹طاقت نداشت غم کسی رو ببینه سری یه حرکتی میکرد کلا تمام غم و دردت یادت میرف... 🔸 هر جای زیارتی هم که میرفت پیام میداد و یاد میکرد. 🔹اگه حرفی تو دلش بود تا جایی که میشد حرفش رو میزد حتی با خنده و شوخی ولی کسی رو نمیرنجوند از خودش 🔸به زندگی و زندگی کردن خیلی امیدوار بود و لذت بردن از زندگی رو دوست داشت ولی اصلا از یاد مرگ غافل نبود. 🔹عاشق و سینه سوخته ی حضرت زینب سلام الله علیها بود و برای ظهور آقا صاحب الزمان (عج) رو انتخاب کرد ، تا حرف!... و آخر هم زیر پرچم بی بی موند و شد یکی از علمداران ظهور... . ⬅️خاطرات بیان شده از دوستان و نزدیکانش➡️ . 《درآرزوی شهادت》 برای سلامتی و پیروزی رزمندگان اسلام صلوات 🕊 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️🌷❤️ شـهـدا از خوابـــــ و خوراک افتادند تا دنیا نکند... و این استـ معناے مردانگے... ای کاش مردانه قدر مردانگے هایشان را بدانیم. 🦋<>🌷<>🦋
Γ📲🍃•• تو‌چہ‌ڪردی‌که‌دلم این‌همه‌خواهان‌توشد . .؟!♥️ 🌱 ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🕊 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
( قسمت بیست ودوم )تقدیم نگاه سبزشما👇👇
✍️ 💠 نگاهش می‌درخشید و دیگر نمی‌خواست احساسش را پنهان کند که به میدان زد :«از دیشب یه لحظه نتونستم بخوابم، فقط می‌خوام ازتون مراقبت کنم، حالا بذارم برید؟» دلم لرزید و پای رفتنم دل او را بیشتر لرزانده بود که نفسش در سینه ماند و صدایش به سختی شنیده شد :«من فقط می‌خواستم بدونم چه احساسی به دارید، همین!» 💠 باورم نمی‌شد با اینهمه بخواهد به حریم من و سعد وارد شود که پیشانی‌ام از شرم نم زد و او بی‌توجه به رنجش چشمانم نجوا کرد :«می‌ترسیدم هنوز دوسش داشته باشید!» احساس ته‌نشین شده در صدایش تنم را لرزاند، در برابر چشمانی که گمان می‌کردم هوایی‌ام شده‌اند، شالم را جلوتر کشیدم تا صورتم کمتر پیدا باشد. 💠 انگار دیگر در این خانه هم امنیتی نبود و باید فرار می‌کردم که با خبرش خانه خیالم را به هم ریخت :«صبح موقع نماز سیدحسن باهام تماس گرفت. گفت دیشب بچه‌ها خروجی به سمت حمص یه جنازه پیدا کردن.» با هر کلمه نفسش بیشتر در سینه فرو می‌رفت و من سخت‌تر صدایش را می‌شنیدم که دیگر زبانش به سختی تکان می‌خورد :«من رفتم دیدمش، اما مطمئن نیستم!» 💠 گیج نگاهش مانده و نمی‌فهمیدم چه می‌گوید که موبایلش را از جیب پیراهن سفیدش بیرون کشید، رنگ از صورتش پرید و مقابل چشمانم به نفس نفس افتاد :«باید هویتش تأیید بشه. اگه حس می‌کردم هنوز دوسش دارید، دیگه نمی‌تونستم این عکس رو نشون‌تون بدم!» همچنان مردد بود و حریف دلش نمی‌شد که پس از چند لحظه موبایل را مقابلم گرفت و لحنش هم مثل دستانش لرزید :«خودشه؟» 💠 چشمانم سیاهی می‌رفت و در همین سیاهی جسدی را دیدم که روی زمین رها شده بود، قسمتی از گلویش پاره و خون از زیر چانه تا روی لباسش را پوشانده بود. سعد بود، با همان موهای مشکی ژل زده و چشمان روشنش که خیره به نقطه‌ای ناپیدا مانده بود و قلبم را از تپش انداخت. تمام بدنم رعشه گرفته و از سفیدی صورتم پیدا بود جریان در رگ‌هایم بند آمده که مصطفی دلواپس حالم مادرش را صدا زد تا به فریادم برسد. 💠 عشق قدیمی و وحشی‌ام را سر بریده و برای همیشه از شرّش خلاص شده بودم که لب‌هایم می‌خندید و از چشمان وحشتزده‌ام اشک می‌پاشید. مادرش برایم آب آورده و از لب‌های لرزانم قطره‌ای آب رد نمی‌شد که خاطرات تلخ و شیرین سعد به جانم افتاده و بین برزخی از و بیزاری پَرپَر می‌زدم. 💠 در آغوش مادرش تمام تنم از ترس می‌لرزید و بسمه یادم آمده بود که با بی‌تابی ضجه زدم :«دیشب تو بهم گفت همین امشب شوهرت رو سر می‌بره و عقدت می‌کنه!» و نه به هوای سعد که از وحشت ابوجعده دندان‌هایم از ترس به هم می‌خورد و مصطفی مضطرب پرسید :«کی بهتون اینو گفت؟» سرشانه پیراهن آبی مادرش از اشک‌هایم خیس شده و میان گریه معصومانه دادم :«دیشب من نمی‌خواستم بیام حرم، بسمه تهدیدم کرد اگه نرم ابوجعده سعد رو می‌کشه و میاد سراغم!» 💠 هنوز کلامم به آخر نرسیده، خون در صورتش پاشید و از این تهدید بی‌شرمانه از چشمانم شرم کرد که نگاهش به زمین افتاد و می‌دیدم با داغیِ نگاهش زمین را آتش می‌زند. مادرش سر و صورتم را نوازش می‌کرد تا کمتر بلرزم و مصطفی آیه را خوانده بود که به چشمانم خیره ماند و خبر داد :«بچه‌ها دیشب ساعت ۱۱ پیداش کردن، همون ساعتی که شما هنوز تو بودید! یعنی اون کار خودش رو کرده بود، چه شما حرم می‌رفتید چه نمی‌رفتید دستور کشتن همسرتون رو داده بود و ...» و دیگر نتوانست حرفش را ادامه دهد که سفیدی چشمانش از عصبانیت سرخ شد و گونه‌هایش از گل انداخت. 💠 از تصور بلایی که دیشب می‌شد به سرم بیاید و به حرمت حرم (سلام‌الله‌علیها) خدا نجاتم داده بود، قلبم به قفسه سینه می‌کوبید و دل مصطفی هم برای محافظت از این به لرزه افتاده بود که با لحن گرمش التماسم می‌کرد :«خواهرم! قسم‌تون میدم از این خونه بیرون نرید! الان اون حرومزاده زخمیه، تا زهرش رو نپاشه آروم نمی‌گیره!» شدت گریه نفسم را بریده بود و مادرش می‌خواست کمکم کند تا دراز بکشم که پهلویم در هم رفت و دیگر از درد جیغ زدم. مصطفی حیرت‌زده نگاهم می‌کرد و تنها خودم می‌دانستم بسمه با چه قدرتی به پهلویم ضربه زده که با همه جدایی چندساله‌ام از هیئت، دلم تا در و دیوار پر کشید. 💠 میان بستر از درد به خودم می‌پیچیدم و پس از سال‌ها (علیهاالسلام) را صدا می‌زدم تا ساعتی بعد در بیمارستان که مشخص شد دنده‌ای از پهلویم ترک خورده است. نمی‌خواست از خانه خارج شوم و حضورم در این بیمارستان کارش را سخت‌تر کرده بود که مقابل در اتاق رژه می‌رفت مبادا کسی نزدیکم شود... 🕊 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
مداحی_آنلاین_من_از_کربلا_جا_موندم.mp3
7.91M
🍃من از جا موندم💔 🍃من از جا موندم😔 🎤 👌بسیار دلنشین 🎧 گوش کنید و نشر دهید 🕊 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿🌺✨🌺🌿 ✴️ چهارشنبه 👈 31 شهریور / سنبله 1400 👈 15 صفر 1443 👈 22 سپتامبر 2021 🏛 مناسبت های دینی و اسلامی . 😢 ابتدای بیماری پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم . 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی . ❇️ امروز روز شایسته ای است برای امور زیر : ✅ صید و شکار و دام گذاری . ✅ نو پوشیدن و نو بریدن . ✅ دیدار بزرگان و علماء و روساء . ✅ آغاز نویسندگی . ✅ و نگارش کتاب و مقاله و پایان نامه نیک است . 👶 زایمان خوب نیست . 🚘مسافرت : خوب نیست و درصورت ضرورت همراه صدقه باشد . 🔭 احکام نجوم . 🌗 امروز قمر در برج حمل و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است : ✳️ آغاز معالجه و درمان . ✳️ مراسم ختنه و نام گذاری نوزاد . ✳️ ارسال کالاهای تجاری به خارج . ✳️ کودک به مهد گذاشتن . ✳️ آغاز کار و شغل . ✳️ و دیدار روسا خوب است . ✳️ برای مطالب بیشتر و دریافت تقویم نجومی هر روز باجستجوی کلمه" تقویم همسران" به کانال ما در تلگرام و ایتا بپیوندید . 👩‍❤️‍👨 حکم مباشرت امشب ( شب پنج شنبه ) ، فرزند امشب حاکمی از حاکمان یا عالمی از عالمان خواهد شد .ان شاءالله 💉💉 حجامت خون دادن فصد سبب قولنج می شود . 💇‍♂💇 اصلاح سر وصورت باعث سرور و شادی می شود . 😴🙄 تعبیر خواب خوابی که (شب پنجشنبه) دیده شود تعبیرش طبق ایه ی 16سوره مبارکه " نحل " است . و علامات و بالنجم هم یهتدون ..... و مفهوم آن این است که برای خواب بیننده حالتی غیر از آن حالتی که داشت روی دهد و از جانب شخص خوب و بزرگی به عظمت و بزرگی برسد . ان شاءالله و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید. ✂️ ناخن گرفتن 🔵 چهارشنبه برای ، روز مناسبی نیست و باعث بداخلاقی میشود. 👕👚 دوخت ودوز چهارشنبه برای بریدن و دوختن روز بسیار مناسبی است و کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن وسیله و یا چارپایان بزرگ نصیب شخص شود.ان شاالله ✴️️ وقت در روز چهارشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن) ❇️️ روز چهارشنبه : یا حیّ یا قیّوم ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه که موجب عزّت در دین میگردد 🌿🌺✨🌺🌿 💠 ️روز چهارشنبه طبق روایات متعلق است به #امام_رضا_علیه السلام_ و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد . 🌿🌺✨🌺🌿 شما میتوانید با جستجوی کلمه" تقویم همسران" در تلگرام ایتا و سروش به کانال ما بپیوندید. 📚 منابع مطالب ما: 📔تقویم همسران نوشته ی حبیب الله تقیان قم:انتشارات حسنین علیهما السلام ادرس: پاساژ قدس زیر زمین پلاک 24 تلفن: 09032516300 0912 353 2816 025 377 47 29 🌿🌺✨🌺🌿
🍁🕛🍁 ⏰همه ساعت ها را عقب بکش... جز ساعت دلت را🧡 چه زیباست هر روز یک ساعت بیشتر یکدیگر را دوست بداریم🧡 ﻣﻬـــﺮ ﮐﻪ ﻣﯿﺎﺩ🍁 ﺗﻮ ﺩﻝ ِ ﻫﻤﻪ ﻣﻬـــــــــﺮ ﻣﯿﺸﯿﻨﻪ ...🧡 ﻫﻮﺍ، ﻫﻮﺍﯼ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﻣﯿﺸﻪ ....🧡 ﻓﻘﻂ ﺍﻣﯿﺪﻭﺍﺭﻡ ﻣﻬـــﺮ ِ ﺍﻭﻧﯽ ﺑﯿﻔﺘﻪ ﺗﻮ ﺩﻟﺘﻮﻥ 🧡 ﮐﻪ ﻣﻬﺮ ِ ﺷﻤﺎﻫﻢ ﺑﻪ ﺩﻝﺍﻭﻥ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺑﺎﺷﻪ☺️ ﻭﮔﺮﻧﻪ ﺣﺎﻝ ﻭ ﻫﻮﺍﯼ ﺩلها ﭘﺎﯾﯿـﺰﯼ ِ ﭘﺎﯾﯿـﺰﯼﻣﯿﺸﻪ ......🍁 🧡مهرتون افزون...🧡 🍁پاییزتون پیشاپیش طلایی و مبارک🧡 ‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌   ‌‌‌‌‌‌‌‌ 🍂🍁🍂🍁🍂🍁  ‌‌‌‌‌‌ 
✍🏻آیت الله خوانساری «رضوان الله علیه» فرمودند: یک سال در قم برف زیادی آمده بود. امام خمینی «رضوان الله علیه» نصف شب می آمد کنار حوض مدرسه و به هر زحمتی بود یخ آن را می شکست، وضو می گرفت و می رفت در یکی از کلاس های مدرسه، مشغول می شد. 📚زیر باران، اصغر آیتی و حسن محمودی، نکته 274 عجل لولیڪ الفرج🤲 🕊 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
بایـد حنـا کرد ...😔 ❤️شما را باید حنـا کرد گذاشت بر جــان که بمـانیـد ...❤️ شهدایی یاران همراه🌷 🌸🍃↓↓↓↓↓↓ 🕊 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
🌷بِسْمِ رَبِٓـــ الشـُ❤️ـَـهـدا🌷 ✾͜͡♥️•♥️⃟✨ حآل‌و‌روزش‌با‌نوای عشق‌بهترمیشود❤️ هرڪه‌چشمش‌در‌میآنِ‌روضه‌ها ترمیشود 🙂✋🏽 ⛅ اولین ســـــلام تقـــدیم بہ ســـــاحت قدســـــے قطب عالــم امکان حضـــرت صاحـــب الـــزمان(عج) ⛅ السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهـِ یا اباصالحَ المَهدۍ یا خلیفةَالرَّحمن و یا شریڪَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے و مَولاے ْ الاَمان الاَمان 🍃❤️روزتون مَهدوي❤️🍃