جدا کردند آدمها، مرا از تو، تو را از من
تو دریایی و من ساحل، نخواهی شد جدا از من
#علیرضا_بدیع
من ماهیام امّا به سرم شور نهنگ است
این برکهی بیحوصله اندازهی من نیست
#علیرضا_بدیع
هزار صحبت ناگفته در نگاهِ من است
ولی دریغ که این شوق در نگاهِ تو نیست...
#علیرضا_بدیع
دنیا بدون عشق ، چه دنیای مضحکیست
شطرنج ، مسخرهست زمانی که شاه نیست
#علیرضا_بدیع
با دل صدپاره میخندم که من هم چون انار
با تمام رنجها سرگرم مردمداریام
#علیرضا_بدیع
در جـان من، طنينِ صدای بنان تويى
زيباترين الاهه ی ناز جهان، تويى
#علیرضا_بدیع
شهید نیستم اما تو کوچه ی خود را
به پاس این همه سرگشتگی به نامم کن
#علیرضا_بدیع
لبم به جان نرسید و رسید جان به لبم
تو مرحمت کن و با بوسهای تمامم کن
#علیرضا_بدیع
اگر سنجاق مویت واشود از دست خواهم رفت
که سربازی چه خواهد کرد با انبوه جنگاور
#علیرضا_بدیع
خوش به حالِ بوتهیِ یاسی که در ایوانِ توست
میتواند هر زمان، دلتنگ شد، بویت کند
#علیرضا_بدیع
تو روزی باز خواهی گشت! این خط این نشان امّا
دریغا چون نخواهی یافت حتی رَدّ پا از من!
#علیرضا_بدیع
جغرافیایِ کوچک من بازوانِ توست
ای کاش تنگتر شود این سرزمین به من...
#علیرضا_بدیع
نسیمی آمد و برداشت از سر روسریها را
مگر پاییز رنگیتر کند خاکستریها را
#علیرضا_بدیع
در شیشه کرد خون مرا آنکه پیش از این
آورده بود قلب مرا با زبان به دست
#علیرضا_بدیع