زمین عروس شد و آسمان به حرف آمد...
چه شادباشی از این خوبتر که برف آمد؟!
#علیرضا_بدیع
گريه كردم بى تو روى شانه هاى جالباسى
عطر تلخت مانده روى تك تكِ اين پيرهن ها
#عليرضا_بديع
فردا چه طلب میکند آن یار؟ که دیروز
دل برده و امروز طلب کرده سرم را
#علیرضا_بدیع
خانه ی دل را تکاندم خانه ی دل را تکاند
من به دور انداختم بدخواه او را او، مرا
#علیرضا_بدیع
هَمیشه خواستهام از خدا فقط او را
چنانکه خَسته تَنی، چای قند پهلو را
#علیرضا_بدیع
جدا کردند آدمها، مرا از تو، تو را از من
تو دریایی و من ساحل، نخواهی شد جدا از من
#علیرضا_بدیع
من ماهیام امّا به سرم شور نهنگ است
این برکهی بیحوصله اندازهی من نیست
#علیرضا_بدیع
هزار صحبت ناگفته در نگاهِ من است
ولی دریغ که این شوق در نگاهِ تو نیست...
#علیرضا_بدیع
دنیا بدون عشق ، چه دنیای مضحکیست
شطرنج ، مسخرهست زمانی که شاه نیست
#علیرضا_بدیع
با دل صدپاره میخندم که من هم چون انار
با تمام رنجها سرگرم مردمداریام
#علیرضا_بدیع
در جـان من، طنينِ صدای بنان تويى
زيباترين الاهه ی ناز جهان، تويى
#علیرضا_بدیع
لبم به جان نرسید و رسید جان به لبم
تو مرحمت کن و با بوسهای تمامم کن
#علیرضا_بدیع
اگر سنجاق مویت واشود از دست خواهم رفت
که سربازی چه خواهد کرد با انبوه جنگاور
#علیرضا_بدیع
خوش به حالِ بوتهیِ یاسی که در ایوانِ توست
میتواند هر زمان، دلتنگ شد، بویت کند
#علیرضا_بدیع
تو روزی باز خواهی گشت! این خط این نشان امّا
دریغا چون نخواهی یافت حتی رَدّ پا از من!
#علیرضا_بدیع