eitaa logo
کلبه‍ انگیزه:)
77 دنبال‌کننده
509 عکس
176 ویدیو
11 فایل
ه‍رچه تبر زدی مرا، زخم نشد جوانه شد...🌱 «به وقت رویا⏳» تبادل وپشتیبانی: ✨@Nazninzahraaaa ما🌱: @Arezo_angizeh 😍هم صحبتی هامون: 😍 https://abzarek.ir/service-p/msg/1129861 کپی به شرط✨ صلوات🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
⩽بـہ‌‌ݩـام‌خـالق‌هـستی🌱⩾
کلبه‍ انگیزه:)
مے‌توانم‌هࢪآنچ‌‍ہ‌ڪہ‌دࢪبار‍ہ‌زندگے‌آموخ‌‍تم‌ࢪا؛ دࢪ‌ںـــہ‌ڪلمہ‌خلاصہ‌ڪنم . . این‌نیز‌بگذࢪد꧇)!💗'✉️ 🌿ˇˇ!' 𖧷–·–·–·–·–·–·–·–·–·–·–·–𖧷 @Arezo_angizeh
کلبه‍ انگیزه:)
هیچ‌ـوقت‌اج‌ـٰازه‌نده‌ڪسی‌ڪه‌بیخ‌ـیـٰال‌ِ رویـٰاهـٰاش‌شده؛تورواز،رسیدن‌به‌رویـٰاهـٰات‌منصرف‌ڪنه🏋🏻‍♀🌿𓏲࣪᭝ 🌸ˇˇ!'
✨ادامه رمان فرار از جهنم:
﴿🔥﴾○﴿فرار از جهنم﴾○﴿🔥﴾ حواسشون به ما بود با دیدن این صحنه دویدن جلو صورتش رو چرخوند طرف شون برید بیرون، قاطی نشید یه کم به هم نگاه کردن مگه نمیگم از مسجد برید بیرون؟ دل دل کنان و با تردید رفتن بیرون زل زد توی چشم هام تو می فهمی، شعور داری، فکر می کنی درست یا غلط تصمیم می گیری اختیار داری الان این وسط من رو خفه کنی یا لباسم رو ول کنی ولی اون گاو ؛ نه هر چقدر هم مفید باشه با غریزه زندگی می کنه بدون عقل بدون اختیار اگر شعور و اختیار رو ازت بگیرن، فکر می کنی کی بهتر و مفیدتره تو یا گاو؟ هم می فهمیدم چی میگه هم نمی فهمیدم من نمی دونم چی بهت گذشته و چه سرنوشتی داشتی اما می دونم؛ ما این دنیا رو با انتخاب های غلط به گند کشیدیم ما تصمیم گرفتیم که غلط باشیم پس جواب ها و رفتارهامون غلط میشه و گند می زنیم به دنیایی که سهم دیگران هم هست مکث عمیقی کرد حالا انتخاب تو چیه؟ یقه اش رو ول کردم خم شد، کت کتانم رو از روی زمین براشت، داد دستم و گفت به سلامت من از در رفتم بیرون و بچه ها با حالت نگران و مضطرب دویدن داخل برگشتم خونه خیلی به هم ریخته و کلافه بودم ولا شدم روی تخت تمام روز همون طور داشتم به حرف هاش فکر می کردم به اینکه اگر مادرم، انتخاب دیگه ای داشته هیچ وقت کاری برای من نکردی؟ چرا هیچ وقت کمکم نکردی؟ جایی قرار دارم که هیچ حرفی رو باور نمی کنم اگر واقعا زنده ای؛ خودت رو به من نشون بده اگر با چشم هام ببینمت قسم می خورم بهت ایمان میارم … ○•○•••○•○•••○•○•••○•○ @Arezo_angizeh ○•○•••○•○•••○•○•••○•○ 🥀 🔥🥀🔥 🥀🔥🥀🔥🥀🔥 🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀
﴿🔥﴾○﴿فرار از جهنم﴾○﴿🔥﴾ اون شب دیگه قرآن گوش نکردم تا وضعیت مشخص بشه نه تنها اون شب، بلکه فردا، پس فردا و مسجد هم نرفتم و ارتباطم رو با همه قطع کردم یک هفته ۱۰ روز و یک ماه گذشت اما از خدا خبری نشد… هر بار که از خونه بیرون می رفتم یا برمی گشتم؛ منتظر خدا یا نشانه از اون بودم برای خودم هم عجیب بود؛ واقعا منتظر دیدنش بودم اون شب برگشتم خونه چشمم به Mp3 player افتاد تمام مدت این یه ماه روی دراور بود چند لحظه بهش نگاه کردم نگه داشتنش چه ارزشی داشت؟ حرف های یک خدای مرده با ناراحتی برش داشتم و بدون فکر انداختمش توی سطل زباله نهار نخورده بودم برای همین خودم رو به خوردن همبرگر دعوت کردم بعد هم رفتم بار اعصابم خورد بود حس می کردم یه ضربه روحی شدید بهم وارد شده انگار یکی بهم خیانت کرده بود بی حوصله، تنها و عصبی بودم تمام حالت های قدیم داشت برمی گشت سراغم انگار رفته بودم سر نقطه اول ↻ دو سالی می شد که به هیچی لب نزده بودم چند ساعت بعد داشتم بدون تعادل توی خیابون راه می رفتم بی دلیل می خندیدم و عربده می کشیدم دیگه چیزی رو به خاطر ندارم اولین صحنه بعد از به هوش اومدنم توی بیمارستان بود سرم داشت می ترکید و تمام بدنم درد می کرد کوچک ترین شعاع نور، چشم هام رو آزار می داد سر که چرخوندم، از پنجره اتاق بیمارستان، یه افسر پلیس رو توی راهرو دیدم اومدم به خودم تکانی بدم که دستم به تخت دستبند زده شده بود اوه نه استنلی این امکان نداره دوباره بی رمق افتادم روی تخت نمی تونستم چیزی رو که می دیدم، باور کنم .… ○•○•••○•○•••○•○•••○•○ @Arezo_angizeh ○•○•••○•○•••○•○•••○•○ 🥀 🔥🥀🔥 🥀🔥🥀🔥🥀🔥 🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀