❤️🍃
🌷 #خاطرات_شهدا 🌷
🌺از زبان #همسرشهید:👇
گفت:
“عاشقم گر نیستی لطفی بکن نفرت بورز …
بی تفاوت بودنت هر لحظه آبم می کند”
قهر بودیم ، در حال #نماز خوندن بود ..😇
نمازش که تموم شد هنوز پشت به اون ورنشسته بودم کتاب شعرش و برداشت و با یه لحنِ دلنشین شروع کرد به خوندن😌
ولی من باز باهاش قهر بودم …!!!☹️
کتاب و گذاشت کنار ، بهم نگاه کرد و گفت :
“غزل تمام ، نمازش تمام ،دنیا مات ، سکوت بین من و واژه ها سکونت کرد”
باز هم بهش نگاه نکردم …
اینبار پرسید : #عاشقمی؟؟ سکوت کردم …
گفت: “عاشقم گر نیستی لطفی بکن نفرت بورز …
بی تفاوت بودنت هر لحظه آبم می کند”
دوباره با لبخند پرسید : عاشقمی مگه نه ؟؟؟
گفتم : نـــــــه😐
گفت :
” لبت نه گوید و پیداست می گوید دلت آری ..
که این سان دشمنی یعنی که خیلی دوستم داری ”
زدم زیرِ خنده … و رو بروش نشستم …😅
دیگه نتونستم بهش نگم وجودش چقدر آرامش بخشه …
بهش نگاه کردم و از ته دل گفتم :
#خدا_رو_شکر_که_هستی …😍
🌸🍃🌸🍃🌸@shohadasahadat
🔹 #کـرامات_شهدا
💢 در زندان «الرشيد» بغداد، يكي از برادران رزمنده كه از ناحيه ي پا به وسيله ي نارنجك #مجروح شده بود، حالش وخيم شد و از محل آسيب ديدگي، چرك و خون بيرون مي آمد.
ايشان پس از 21 روز اسارت، بعد از اقامه ي #نماز صبح به درجه ي رفيع شهادت نايل شد.
با #شهادت وي، رايحه ي عطري دل انگيز در فضاي آسايشگاه پيچيد. 😍
با استشمام بوي عطر، همه شروع
كرديم به صلوات فرستادن. نگهبانان اردوگاه با شنيدن صداي #صلوات سراسيمه وارد شدند.
آن ها فكر مي كردند يكي از برادران، شيشه ي عطر به داخل آسايشگاه آورده است، به همين خاطر تمام آن جا را بازرسي كردند.
وقتي چيزي پيدا نكردند، پرسيدند: «اين بو از كجاست؟» 😳🤔
و ما به آن ها گفتيم كه از
وجود آن برادر #شهيد است! به جز يكي از نگهبانان، كسي حرف ما را باور نكرد.
آن نگهبان بعدها به بچه ها گفته بود كه من مي دانم منشأ آن رايحه ي دل انگيز از كجا بود و به حقانيت راه شما نيز ايمان دارم.😍😭
راوي : حميدرضا رضايي🔹 🔹
برای شادی روح شهدا #صلوات