eitaa logo
آرزویم شهادت...
78 دنبال‌کننده
731 عکس
17 ویدیو
8 فایل
رهســـــپاریم باولایـــت...تاشــــهادت... 🌼، 🌷، 🌼، 🌷، 🌼 🌿لطفاانتـــقادات وپیشـــــنهادات خودتـــــون رو بــــرای مابفــــــــرستید🙏 ایدی مدیر کانال 👈 @yafatemhzahra توراه شهـــــداڪمڪ ڪنــــــید....🌼 اجــــرتون باشہدا🙏
مشاهده در ایتا
دانلود
وقتی پیکر را آوردند، مادر شهید رسول میدانست روح الله مادر ندارد درخواست کرد تا نزدیک هم باشد تا برای هر دو گریه و کند. 📎مادرانه
آخرش روزے بـهـار خنده‌هـامـان مے ‌رسـد... پـس بـیـا بـا عـشـق، فصل بغضمان را رد ڪنیم... 🌷🍃 http://eitaa.com/joinchat/2301231116C807b2c21f5
🔴اگر امروز رفتی گلزار شهدا دقت کن به این مطلب.... رفتم سر مزار فاتحہ خوندم ،اومدم خونہ شب تو رفقاے شهيدم رو ديدم... رفقام بهم گفتند : فلانے ، خيلے دلمون برات گفتم : چرا گفتند: وقتے اومدے سر ما فاتحہ خوندے ما شهدا آماده بوديم ... هر چے از خدا مےخواے برات بشيم 💔 ولے تو هيچے و رفتے خيلے دلمون برات سوخت سر مزار شهدا حاجاتتون را بخواهید برآورده میشہ . 😢 یادتون باشـــــه منم دعا کنیدا😞💔🙏🙏 روايتگر :حاج حسين ڪاجے http://eitaa.com/joinchat/2301231116C807b2c21f5 🌹🍃🌹
💌 تو عاشقی یا  عاشقن؟ حاج آقا ما عاشق شهیداییم ...😊 بابا!!! عاشق رو معشوق به خونه دعوت میکنه؟🤔 یا معشوق، عاشق رو به خونه دعوت میکنه؟😐 اصلاً فهمیدی شهیدا عاشقت شدن؟😳 حاج اقا این حرف و نزن این حرف خیلی گندس به دهن ما  ما، یعنی اونا ما رو ...😰 آقا از بی کسی عاشقت شدن ...☹️ امام زمان به شهیدا گفت بچه ها شما  فدا شدید میتونید برید چندتا جوون برا من پیدا کنین؟  ...😭 ما میخونیم شهیده تو بغل  جون داد! بچه ها میدونید امام زمان داره برا بغلش ادم اماده میکنه؟!😔 حیفه ها بمیری هاااا 😍 خاک عالم بر سر بچه های این دور و زمونه که بمیرن 😐 باید شهید بشن ...😍 اونم مستشهدین بین یدیه بشن بچه ها حیفه!😍 حاج حسین یکتا http://eitaa.com/joinchat/2301231116C807b2c21f5
🍃داستان جالب طلبه جوان با دختر فراری 🔷 نیمه های شب بود سکوت عجیبی حوزه علمیه را فرا گرفته بود تمام طلبه ها خواب بودند محمد باقر طلبه جوان در حجره خود مشغول مطالعه بود که ناگهان دختری زیبا وارد اتاق شد و به سرعت در اتاق را بست،با انگشت به محمد باقر بیچاره اشاره کرد که سکوت کند و هیچ چیزی نگوید.دختر پرسید:ببینم شام چی داری؟؟طلبه جوان هاج واج مانده بودو تمام بدنش خیس عرق شده بود و زبانش بند آمده بود،هرچه غذا داشت برای دختر آورد.دختر جوان که شاهزاده آن شهر بود قصد داشت شب را در اتاق طلبه بخوابد آن هم در اتاقی که فقط خودش بود و آن طلبه جوان،به هر شکلی بود دختر در گوشه ای از اتاق خوابید و به طلبه اعتماد کرده بود اما صبح که از خواب بیدار شد آنچه که نباید اتفاق بیفتد اتفاق افتاده بود. مأموران، شاهزاده خانم را همراه طلبه جوان نزد شاه بردند، شاه عصبانی پرسید: چرا شب به ما اطلاع ندادی و محمدباقر گفت: شاهزاده تهدید کرد که اگر به کسی خبر دهم، مرا به دست جلاد خواهد داد! شاه دستور داد که تحقیق شود که آیا این جوان خطایی کرده یا نه؟ و بعد از تحقیق از محمدباقر پرسید، چطور توانستی در برابر نفست مقاومت کنی؟ محمد باقر 10 انگشت خود را نشان داد و شاه دید که تمام انگشتانش سوخته و علت را پرسید طلبه گفت: چون او به خواب رفت نفس اماره مرا وسوسه می‌کرد، هر بار که نفسم وسوسه می‌کرد یکی از انگشتان را بر روی شعله سوزان شمع می‌گذاشتم تا طعم آتش جهنم را بچشم و بالاخره از سر شب تا صبح به این ترتیب با نفس مبارزه کردم و به فضل خدا، شیطان نتوانست مرا از راه راست منحرف کند و ایمانم را بسوزاند. 🔶شاه عباس از تقوا و پرهیزکاری او خوشش آمد و دستور داد، همین شاهزاده را به عقد میر محمدباقر در آوردند و به او لقب «میرداماد» داد و امروزه تمام علم دوستان از وی به عظمت و نیکی یاد کرده و نام و یادش را گرامی می دارند، از مهم‌ترین شاگردان وی می‌توان به ملاصدرا اشاره کرد. @http://eitaa.com/joinchat/2301231116C807b2c21f5
ووشو کار کشورمان، نایب قهرمان مسابقات آسیایی: مدالم را به انقلاب تقدیم میکنم، ولی نمی دانم این ارزش هدیه به رهبری را دارد یا نه؟ حتما داره دلیرمرد.. تو خودش بزرگترین است.. 😊
💠🌟💠🌟💠🌟💠🌟 🌟 💠 🔺مصاحبه با مادر شهید سعید علیزاده؛ 🔹شهید چه سالي به دنيا آمد؟ غير از او فرزند ديگري هم داريد؟ من مادر سه پسر و يك دختر هستم. سعيدم متولد 12 ارديبهشت ماه 1368 بود. 12سال بيشتر نداشت كه پدرش به رحمت خدا رفت. اگرچه سعيد در كودكي يتيم شد اما با توكل به ائمه و توسل به اهل‌بيت(ع) توانست به خوبي مسير زندگي‌اش را انتخاب كند. سعيدم تحصيلاتش را بعد از ديپلم در دانشگاه امام حسين(ع) ادامه داد و با مدرك كارشناسي فارغ‌التحصيل شد...  پسرتان فعاليت اجتماعي هم داشت؟ پسرم بيشتر اوقات فراقتش را در هيئات مي‌گذراند. همواره باني برنامه‌هاي فرهنگي براي جوانان بود و دغدغه جوانان را داشت. سعيد كم‌حرف بود. هر چه كار خير و خوب انجام مي‌داد ما متوجه نمي‌شديم. در اواخر حياتش هم براي امور فرهنگي از من و خانواده كمك مالي جمع مي‌كرد تا فعاليت‌هايش معطل نماند. در مسجد محله فعاليت مي‌كرد. پسرم خيلي خندان و خوشرو بود. هر خاطره‌اي كه از سعيدم دارم همراه با صداي خنده‌هاي اوست كه در ذهن و خاطرم ماندگار شده است. سعيد عاشق گمنامي بود يك جمله داشت كه مي‌گفت: تمام اجرها در گمنامي است. واقعاً بعد از شهادتش فهميديم چقدر در كارهاي خير نقش داشته است. پسر شما شهيد دفاع از حريم اهل‌بيت شد؛ از عشق و ارادتش به اهل‌بيت بگوييد.  سعيد ارادت و عشق عجيبي به خانم حضرت زهرا(س) داشت. روضه‌هاي حضرت زهرا(س) هميشه حالش را دگرگون مي‌كرد. يكي از مداحان برايمان تعريف مي‌كرد كه در وقت خواندن روضه حضرت زهرا(س) از همان 14‌سالگي از حال مي‌رفت. همه اين ارادت و عشق به شهدا و اين خاندان او را به جايي رساند كه اولين شهيد عمليات آزاد‌سازي دو شهر شيعه‌نشين نبل و الزهرا شد كه به نام مقدس حضرت زهرا(س) نامگذاري شده بود. سعيدم در شب عمليات و هنگامه شهادت سربند يا‌زهرا(س) به پيشاني‌اش بسته بود.  🔹انس و الفتي هم با شهداي دفاع مقدس داشت؟ اتفاقاً به عموي شهيدش محمدرضا عليزاده خيلي علاقه داشت. هرچند نديده بودش اما وابستگي خاصي به او داشت. هر شب جمعه پاتوق سعيد گلزار شهداي دامغان بود. اتاقش هميشه پر از پوستر و تابلوي شهدا بود. تمام حركات پسرم با عموي شهيدش يكسان بود. انگار سيبي كه از وسط به دو نيم كرده باشند. سعيد از عمويش الگو گرفته بود و من خيلي مراقب بودم و نگران كه نكند راه كج برود. دلواپسش بودم. اما سعيد راه خودش را انتخاب كرده بود. آخرين شب جمعه‌اي كه قرار بود سعيد به سوريه برود به سر خاك عمويش و ساير شهدا رفت و با مزار عمويش آخرين عكس يادگاري را گرفت. عموي شهيدش در سن 16 سالگي در سال 1362 به شهادت رسيده بود.  از شرايط كاري فرزندتان بگوييد. نگران مأموريت‌هاي گاه و بيگاهش نمي‌شديد؟  سعيدم بعد از فارغ‌التحصيلي از دانشگاه امام حسين(ع) در سپاه سمنان مشغول به كار شد. بسيار به كارش علاقه داشت. با وجود اينكه چند سال هر روز اول صبح از دامغان تا سمنان مي‌رفت و بعد از ظهر برمي‌گشت، ولي حتي يكبار هم از كارش و سختي راهش گلايه نكرد. سعيد در مأموريت‌هاي زيادي شركت مي‌كرد، از جمله اين مأموريت‌ها درگيري با اشرار سيستان و بلوچستان و مأموريت در شمال غرب، كردستان و... بود. اما با توجه به شرايط و مسئوليت‌هايش هرگز از كارش در خانه صحبتي نمي‌كرد. هميشه در تلاش بود تا به‌رغم حضور و شركت در مأموريت‌هاي متعدد، نگراني و حساسيت براي ما ايجاد نكند. او عاشق كارش بود.  چه زمان صحبت از اعزامش مطرح شد؟ پسرم از يك سال قبل از شهادتش به دنبال اعزام به سوريه بود. دو بار هم برنامه‌اش هماهنگ شد اما در لحظات آخر كنسل شده بود. از كنسلي اعزامش خيلي ناراحت مي‌شد. تا قبل از اربعين سال گذشته اعزام ايشان هماهنگ نشد و پسرم به كربلا رفت تا در همايش پياده‌روي اربعين شركت كند. سعيدم چند بار قبل هم به كربلا رفته بود، اما اين سفر كربلا با بقيه فرق داشت. برات شهادتش را در همين سفر از اربابش حسين(ع) گرفت. هنوز 48 ساعت از بازگشتش از كربلا نگذشته بود كه تلفنش زنگ خورد. صحبتش كه تمام شد، انگار سعيد ديگر آن سعيد هميشگي نبود، ذوق و شوق شهادت را در چشمانش مي‌ديدم. گويي تمام دنيا را به او داده بودند. خيلي خوشحال و خندان به سراغم آمد و گفت مادر جان دعايت مستجاب شده است. گفتم شما گفتي دعا كن به سفر كربلا برم كه رفتي و به سلامتي برگشتي. ايشان گفت خواسته من چيز ديگري بود كه به لطف خدا برآورده شد.  💠 http://eitaa.com/joinchat/2301231116C807b2c21f5 🌟 💠🌟💠🌟💠🌟💠🌟
💠🌟💠🌟💠🌟💠🌟 🌟 💠 🔹شما فرزندانتان را در نبود پدر، بزرگ كرده بوديد برايتان سخت نبود كه سعيد مدافع حرم شود؟ مانند هر مادري من هم نگران شدم، اما نگراني من بيشتر هم بود. سعيد 12سال داشت كه پدرش به رحمت خدا رفت و من با چه زحمت و سختي او را بزرگ كردم و هميشه دورادور مراقبش بودم. الحمدلله خدا با ما بود و سعيدم راه درست را در زندگي‌اش انتخاب كرد و مايه افتخار ملت و خانواده و رهبرش شد. سعيد راهش را انتخاب كرده بود. نمي‌شد جلويش را گرفت. امروز او مايه افتخار ما شد. شهادت را واقعاً دوست داشت. يك سال همه‌اش شوخي مي‌كرد و از شهادت مي‌گفت و من مي‌گفتم مادر جان اين حرف را نزن بروي من تنها مي‌مانم و مي‌گفت افتخار كن و سرت را بالا بگير. پيش خودم فكر كردم نمي‌شود جلوي يك كار نيك مثل جهاد را گرفت و گفت نرو. چراكه آن دنيا شرمنده خواهي شد. با وجود اين دلم راضي نمي‌شد. پسرم زميني نبود. او قبل از اينكه شهيد بشود نفس خودش را شهيد كرد. كمي كه اصرار كرد به او گفتم سعيد جان اگر تو بروي من تنهايي چه‌كار كنم. كسي را در اين خانه ندارم. او گفت مادر جان تو خدا را داري. مگر اين 15سال كه پدر از دنيا رفته كسي بود كه كمكمان كند. همه كارها هميشه روي دوش خودت بود. گفت مادر جان من براي دفاع از حرم حضرت زينب(س) مي‌روم و همين طور هم از حضرت زينب(س) مي‌خواهم كه نگهدار شما باشد و به شما صبر عظيم بدهد. من نگران بودم ولي او گفت مادر اگر در راه رفت و آمد به محل كارم تصادف كنم يا مرگ ديگري نصيبم شود آن وقت شما خودت را مي‌بخشي؟ درنهايت بعد از چند ساعت گريه و اصرار، با صحبت‌هايش مرا راضي كرد.  🔹چه تاريخي اعزام شد؟  16 آذرماه سال 1394 عازم دفاع از حرم خانم بي‌بي زينب شد. ايشان حدود 58 روز در سوريه بود و تقريباً هر سه روز يكبار زنگ مي‌زد.  🔹خبر شهادت را چطور شنيديد؟ مأموريت سعيد 45روزه بود. قرار بود زمان حضورش هم تمام ‌شود و بايد برمي‌گشت. منتها عملياتي در پيش داشتند و سعيد به خاطر شركت در آن ‌ماند. بعضي از همرزمانش برگشتند، ولي سعيد در دفتر خاطراتش نوشته بود: اگر برگردم انگار به جنگ و دفاع از حرم بي‌بي پشت كرده‌ام و يك روزي شايد شرمنده شوم. سعيدم همانطور كه دوستان و همرزمانش بارها برايمان تعريف كرده‌اند، بسيار شجاعت داشته و شهامتش زبانزد بود. واقعاً دل شير داشت و نترس بود. شهيد به همراه بچه‌هاي مقاومت فاطميون قبل از شليك خمپاره‌ها روي آنها شعار مرگ بر اسرائيل، مرگ بر امريكا و مرگ بر آل‌سعود مي‌نوشت.  در مسئوليت‌هايش در منطقه عملياتي سوريه كه كار اطلاعات و شناسايي را انجام مي‌داد تا 40 كيلومتري دشمن هم پيش رفته بود. يكي از همرزمانش مي‌گفت سعيد در شب عمليات چند بي‌سيم دشمن را به غنيمت گرفت و از آنجايي كه به زبان عربي مسلط بود، پشت بي‌سيم دشمن جنگ رواني راه انداخت. مي‌گفت:«شماها ترسو هستيد. نيروهايتان را به اسارت گرفته‌ايم. مرگ بر اسرائيل، مرگ بر امريكا...» اين طرف ما منتظر آمدنش بوديم. حتي خانه را براي استقبالش آماده كرده بوديم. بعد كه قرار شد در عمليات شركت كند، گفته بود پنج‌شنبه 15بهمن برمي‌گردد. قول داده بود و سر قولش بود و 15بهمن پيكر مطهرش برگشت. هميشه به شوخي مي‌گفت من سالم برمي‌گردم يا افقي يا عمودي. مجروح نمي‌شوم. واقعاً همينطور هم شد...  ما سفارش گوسفند هم داده بوديم تا جلوي پايش قرباني كنيم. اصلاً آمادگي شهادتش را نداشتم. خبر شهادتش را عموي سعيد به من داد. خيلي سخت بود. سعيد قبل از عمليات نبل‌و‌الزهرا براي شناسايي مسيري مي‌رود كه يكي از راهبردي‌ترين كانال‌ها در آزادسازي نبل‌و‌الزهرا بود كه توسط گلوله يكي از تكفيري‌ها به زمين مي‌افتد و آنها او را به رگبار مي‌بندند. بعد از آزادي نبل‌و‌الزهرا و شهادت سعيد، نام آن كانال را كميل مي‌گذارند.  پسر شما اولين شهيد مدافع حرم دامغان بود. مراسم باشكوهي بود چون سعيد من اولين شهيد مدافع حرم بود كه در شهر دامغان خاكسپاري مي‌شد. البته دامغان دو شهيد ديگر به نام‌هاي شنايي و شهيد خراساني داشت كه درسال 92 شهيد شده بودند. اما آن دو شهيد در روستاي خودشان به خاك سپرده شدند. مراسم شهيد گويي استاني را تكان داد. وقتي در ميان مردم حاضر شدم و جمعيتي را كه براي تشييع شهيد مدافع حرم شهرشان، دامغان ديدم به خود باليدم و به راهي كه سعيدم رفت افتخار كردم. اين روزها خيلي چيزها در دفتر خاطرات سعيد برايم خواندني است. @http://eitaa.com/joinchat/2301231116C807b2c21f5
💠🌟💠🌟💠🌟💠🌟 🌟 💠 به نام خدای مدافعان حرم ما را مدافعان حرم آفریده‌‌اند              اصلاً برای پاره‌‌پاره‌‌شدن آفریده‌‌اند عازم سفری هستم. به رسم مسلمانی. چند خطی را در کمال صحت جسمی و روانی از خود به یادگار می‌‌گذارم. خیلی وقت بود که نفس‌‌کشیدن تو این هوا برایم سخت شده بود، هوایی پر از ریا، دروغ، نفاق و دورویی. برای کمال و رسیدن به کمال راهی جز رفتن نیست و عبور کردن از تن و نفس... که اگر بمانی اسیر نفس می‌‌شوی. خسته شده‌‌ام از نشستن، از کسالت، از خمودی و از یک‌‌نواختی. از این‌‌که بنشینم و هر روز خبر شهادت دوستان و هم‌‌لباس‌‌هایم را بشنوم. تا این‌‌که این مجال فراهم شد. از همه کسانی که در طول این بیست‌‌وشش سال و شش ماه و پانزده روز برایم زحمت کشیدند ممنونم و از همه آنان همین‌‌جا حلالیت می‌‌طلبم. از دوست و رفیق و نارفیق و... حلالیت می‌‌طلبم. از مادرم حلالیت می‌‌خواهم که فرزند خلفی برایش نبودم. ازش می‌‌خواهم خانم حضرت زینب(س)را الگو و اسوۀ خودش قرار دهد. امیدوارم حضرت زهرا(س) عنایتی کنند تا من به هدفی که از ورود به سپاه  داشته‌‌ام و آن هم تنها خواستن شهادت از خداوند بود، نایل آیم. کوچک‌‌تر از آن هستم که کسی را نصیحت کنم اما همه را به صداقت، محبت و پرهیزکاری دعوت می‌‌کنم و از آنان می‌‌خواهم فریب مال دنیا را نخورند که این مال فناپذیراست. به قول شهید همدانی اگر دوست داشتند نفری یک روز روزه و یک نماز برایم بخوانید. «از همه حلالیت می‌‌خواهم.» 1394/08/15 💠 http://eitaa.com/joinchat/2301231116C807b2c21f5 🌟 💠🌟💠🌟💠
وصیت نامه تک تک آنهایی که مقابل صدام ایستادند را بخوانید، هیچکدام نمیگویند: با رمز یا کوروش برای حفظ وطن آریایی و دین اهورا مزدا خودمان را فدا کردیم به جامعه آدرس غلط ندهیم 🍃
ڪردی تا حالا⁉️ بچه ها سعی ڪنید بشید❗️ حواستون جمع باشه❗️ جوونی ڪه تو عاشق نشه به درد لای جرز دیوار میخوره❗️ جوونی ڪه تو جوونی نشه ، تو پیری هیچ ڪاری ازش بر نمیاد❗️ جوونی ڪه تو جوونی عاشـق نشه ، بدون بزرگ هم بشی ، هیچ به درد نمیخوره ! اون چیزی ڪه ما از دیدیم عاشقی بود❗️ عاشـق عاشق مسجد جمڪـران . ظهر تولد امام زمان عج ، شهادت ... بعد از یڪسال و نیم بعد ڪه رفقا و شهدا رو دفن ڪردند ... به ترتیبی ڪه شهیدا دفن شدند ، دفن شدند ؛ تو قبری ڪه شب ها میخوابید ، خود من رفتم سنگ لحدش رو گذاشتم ، نوبتش شد❗️ دفنش ڪردم❗️ ... قشنگه❓ حالا گور ما ڪجاست⁉️ ڪفن ما ڪجاست⁉️ اوضاع ما ڪجاست⁉️ ❗️ فرمانده گردان به خود من میگفت : در ڪنار جزیزه مجنون گفت فلانی خواب دیدم امام زمان رو آقا گفت لیست گردان رو بدید به من❗️ من لیست گردان رو دادم خدمت امام زمان آقا شروع ڪرد با خودڪار قرمز زیر بعضی از اسم ها خط ڪشید❗️ گفت فلانی زیر اسم هر ڪی خط ڪشید ، تو عملیات شهید شد ... اسم ها را امام عصر انتخاب میڪنه برای تربیت شدن ... یڪ بار رفتین جمڪران برای امام زمان عج❓ بچه ها دلتون لڪ نزده یه جمڪران برای امام زمان عج برید⁉️ ڪه ڪاری به آقا نداشته باشید❗️ غیر از خودش ... شخصی امام زمان عج رو در مسجد جمڪران ڪنار ڪتابفروشی دید❗️ گفت آقا ببین چقدر شب چهارشنبه زائر داری❗️ آقا یڪ دستی به چشمش ڪشید ! گفت حالا تو ببین ... من میبــینم ، تو هم ببین❗️ دید دو نفر بیشتر نیست از زائرای شب چهارشنبه❗️ گفت این دو تا فقط برای من اومدن ... برای من اومدن ... برای غصه های دل من اومدن ... بقیه غصه دارن ، اومدن❗️ برای غصه های من ، نیومدن ... چند تامون غصه خور امام زمانیم⁉️ رفقا تو جنگ یه چیزی ڪه بین شهدا جا افتاده بود ؛ این بود ڪه می گفتن : امام زمان ، درد و بلات به جون من❗️ درد و بلات به جون من ... در روایتی امام عصر میگه : منِ منِ امام شما ... منی ڪه شما میگید ڪل یوم عاشورا و ڪل ارض ڪربلا ... منی ڪه قبل از ڪنڪور ، همه خوب یادش میڪنیم❗️ منی ڪه شب امتحان ، شب ڪار ، شب بالا و پایین شدن آبرو میشه❗️ خوب یادش میڪنیم ... من به سیره ی مادرم ، به سیره دختر رسول خدا دارم عمل میڪنم❗️ سیره (س) چی بود❗️ جز غربت و تنهای . یعنی غریب و تنها دارم یارگیری میڪنم ... به غریبی دارم میگذرونم ... دقت ڪنید رفقا ... امام زمان ڪارشو انجام میده❗️ یاراش رو میگیره ... ❗️ ✍ راوی : حاج حسین یڪتا ... 🍃🌸 http://eitaa.com/joinchat/2301231116C807b2c21f5