هواپیما در فرودگاه دمشق فرود آمد. سیدرضی در فرودگاه بود. برای کار دیگری رفته بود که به او خبر دادند حاج قاسم سلیمانی اومده. سید رضی شوکه شد. سریع به استقبالشان رفت. حاجی ردیف اول نشسته و ماسک زده بود.
سیدرضی به سمتش رفت و بعد از سلام و احوالپرسی گفت: حاج آقا، ما که هنگ کردیم شما خبر نداده اومدی! حاجی گفت: حالا یه صلوات بفرست از هنگی دربیای! سیدرضی خندید و زیرلب صلواتی فرستاد.
سوار ماشین شدند و به سمت مقصد حرکت کردند. حال و هوای حاجی خیلی خاص بود. در مسیر نگاهی به سیدرضی کرد و بیمقدمه گفت: تو هم که دیگه پیر شدی. تو هم باید شهید بشی!
گفتم خدا از دهنت بشنوه حاجی!
برشی از کتاب "عزیز زیبای من"
شهید #سید_رضی_موسوی