eitaa logo
"حـواݪے عــ❤️ــۺـڨ"🇵🇸
79 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
612 ویدیو
27 فایل
"به نام او . . .❤ " کپی تمامی محتوای کانال با ذکر صلوات برای ظهور امام زمان(عج)... ترک کانال=۱۰صلوات لینک کانال: https://eitaa.com/Aroundlove ارتباط با ما: @karbala_k لینک ناشناسمون: https://harfeto.timefriend.net/17087254028781 اللهم عجل لولیک الفرج
مشاهده در ایتا
دانلود
° 『🦋』 ‌° مانٺو‌هر‌چقدر‌هم‌بلند‌وگشاد‌باشہ آخرش‌چادر‌نمیشہ... میراث‌خاکے‌ حضرت‌زهرا(سلام‌الله‌علیها) "چادر"‌اسٺ...
6.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خدایا ! برای چیز هایی که می دونیم و نمی دونیم وجود داره؛ شکرت‌...🙃❤️
از تفریحات روزانم اینه که:🤭 تو اتوبوس یهو از جام بلند میشم، ملت که هجوم میارن به سمت صندلی خالی😂 از جیبم موبایلمو در میارم😃 . . . . دوباره میشینم.😂 دکترهم رفتم گفته هیچ مشکلی نداری 🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣 +بخند😁
این روزا اگه از کوچه رد شدی و دیدی یه دختر از پشت پنجره ی یه خونه داره واست دست تکون میده زیاد تعجب نکن، داره شیشه رو پاک میکنه😂😂😂 +بخند😁
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظاتی از پشت صحنه و جشن بزرگ پویش در بابل 😍
10.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. ما علی فروش نیستیم اینجا سرزمین امیرالمومنین(ع) است ما بچه‌های خیبریم.. (حرف‌های شنیدنی حاج مهدی رسولی)
[رفیق شهیدم !] صعودت به اون دنیا مبارک داداشی . . . 😍
"حـواݪے عــ❤️ــۺـڨ"🇵🇸
#قسمت_ششم هروقت دیگری بود بخاطر مسخره بازی های بچگانه ی کیمیا خواهر کوچک ترم،کلی عصبانی می شدم ولی
بعد از یکی دو روز، تمام عکس و پیام های دامون را پاک کردم. نمی خواستم حتی یک دقیقه به او فکر کنم. هرچه بیشتر دامون را با پسری هم سن و سال خودش، یعنی شهید دهقان مقایسه می کردم، بیشتر می فهمیدم چه اشتباهی می کرده ام و اصلا فلسفه زندگی را غلط متوجه شده بودم! نفرتم نسبت دامون مدام عمیق تر می شد. بدجوری از چشمم افتاده بود و در نظرم تک تک رفتار ها و کار هایی که می کرد منفور و بی ارزش می آمد. از خودم خجالت می کشیدم که با چنین کسی دوست بوده ام و ساعت ها بابت این اتفاق در تنهایی اتاقم اشک می ریختم ولی نجمه دلداری ام می داد و تشویقم می کرد به توبه کردن. می گفت وقتی از روی جهل مرتکب گناهی شدی و بعد لذتش از بین رفت و پشیمان شدی، توبه کن. خداوند بخشنده است و رحمان و رحیم. جرم های بزرگ تر این را هم می بخشد. مگر می شد پشیمان نباشم یا لذت اشتباهاتی که کرده بودم کامم را شیرین بکند؟ پس توبه کردم. ماه ها طول کشید تا بالاخره وقتی سر مزار شهید دهقان رفتم و حالم منقلب تر از قبل شد، همانجا توبه کردم و عهد بستم برای روز های آینده. به قول نجمه، از روز های سیاه گذشته بودم به امید رسیدن به سفیدی ها و نور! از خاطره ها بیرون می آیم... پای چپم خواب رفته. به لبخندِعکس پر از غرورش لبخند می زنم. نجمه مشمایی پر از برگه های کوچک را جلوی رویم می گیرد و می گوید: _بفرما کیانا خانم. ببین چیکار کردی بابچه ها. غرق شدن تو خطراتت... به نگاه مشتاق ساره و مطهره و اسرا لبخند می زنم. کش چادرم را روی روسری تنظیم می کنم ویکی از برگه هارا بر می دارم. _تاروز تولد شهید باید قرآن ختم بشه ها. _چشم... قبول باشه ان شاءالله زهرا بالاخره زبان باز می کند و با تعجب می گوید: _وای ببین اصلا باورم نمیشه که تو اون تیپی بودی، دوست پسر داشتی و می خواستی خودکشی کنی ولی الان چادری شدی و... مطهره با آرنج به پهلویش می زند تاساکتش کند. حالش را درک می کنم و با خجالت می گویم: _بذار راحت باشه مطهره جان. حق با توست زهرا. راستش خیلی از گذشتم خجالت می کشم اما واقعیت همین بود که گفتم. خودمم بعد از دوسال باورم نمیشه از کجا به کجا رسیدم ولی خب... لطف خدا و عنایت شهدا بوده. همیشه برای اون دختر که کتابش رو ناخواسته بهم بخشید دعا می کنم. شاید اون باعث شد مسیر زندگیم عوض بشه. و واقعا نمیدونم چیکار کرده بودم که قسمتم شد یه شهید در حقم لطف کنه. حالام امیدوارم شهدا نگاهشون رو هیچ وقت از من برندارن. نجمه بعد از ((الهی آمین)) گفتن دسته جمعی دختر ها با انرژی می گوید: _خب الحمدلله که ما شهدا و ائمه رو داریم تا دستگیری کنن. حالا پیشنهاد میدم پاشید بریم موزه شهدای امام زاده که تا دلتون بخواد چیزای جالب برای دیدن داره. راستی کیانا گمونم یه روزی باید داستان متحول شدنت رو بنویسی‌... _ان شاءالله. بچه ها چادر های خاکی شان را تکان می دهند و یکی یکی از من دور می شوند. مشتم را باز می کنم و گل برگ های پرپر شده ی رز را روی نام شهید می ریزم، عطر خوش گلاب را نفس می کشم و زیر لب می گویم: _گل اشکم شبی وا می شد ای کاش... شهادت، قسمتِ ما می شد ای کاش... 🍃پایان🍃 📝نوشته: اللهه تیموری 🔴کپی"ممنوع" "حـواݪے عــ❤️ــۺـڨ" @Aroundlove
بــــراے ظهور امام مون بــــخونــــــیـمــ🌱...