55608طلع-النور-علی-البدر.mp3
13.24M
"طلع النور علی البدر"
🎙حاج محمود کریمی
#ولادت_بانوی_بانوان😌💚
با این کارشون نشون دادن که حتی از سالگرد شما هم میترسن..
از عکست
از نگاهت
از قلبایی که هنوز باهاته
از مردمی که مشتاقانه میان پیشت
از....
#حمله_تروریستی_کرمان
May 11
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
قرار بود چهارشنبه به کرمان بریم
اما نشد
وقتی دیروز بعد از ظهر خبر این حادثه تروریستی را دیدیم محمد علی هم نشسته بود
بلند شد با ناراحتی گفت چرا نرفتیم
الان آمار شهدا سه نفر کم شد
اگه میرفتیم ما هم شهید میشدیم
مانده بودم از این حرف
انتظار دیگه ای از بچه ۸ ساله داشتم
از حرف محمد علی خدا رو شکر کردم که این بچه ۸ ساله با افتخار و غرور به شهادت نگاه میکنه
خودش آرزوی شهادت داره
غروب با همسر شهیدحمیدی صحبت میکردم
ایشون هم میگفتند طاها با ناراحتی گفت چرا نرفتیم
الان ما هم می تونستیم شهید بشیم
گرگها خوب بدانند ، در این ایل غریب
گر پدر رفت ، تفنگ پدری هست هنوز
گر چه مردان قبیله همگی کشته شدند
توی گهواره چوبی پسری هست هنوز
آب گر نیست نترسید ، که در قافلمه مان
دل دریایی و چشمان تری هست هنوز
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#سیدابراهیم_به_روایت_خانواده
@mesle_mostafa
[❤️عشق بازی با خدا:
ای خدایی که هرگاه بندهای به تو روی آورد، او را جزء مقرّبان خود میگردانی؛
ای خدایی که هرگاه بندهای به تو امید بندد، ناامیدش نمیکنی؛
چگونه فراموش کنم تو را، در حالی که تو همیشه به یاد منی؛
و چگونه دل از یاد تو بردارم، در حالی که همیشه در کنار منی؛
خدایا دست خود را به سوی لطف و کرم تو دراز کردم
و دل به موهبتهای تو بستم،
پس مرا برای خود پاک و خالص کن
و ما را از بندگان برگزیدهات قرار ده.
"الهی آمین یا رب العالمین"
برگرفته از مناجات الرّاجین امام سجاد علیه السلام
شیعه شده بود، شیعهی امام هادی علیهالسلام.
دلیلش را پرسیدند.
گفت: از اصفهان آمده بودم بغداد؛
همشهریها میدانستند آدم زبانداری هستم؛ مرا فرستاده بودند پیش متوکل برای عرض شکایت.
پشت دربار منتظر بودم.
همان وقت متوکل دستور داد امام هادی را بیاورند.
از یکی پرسیدم کسی که احضار شده کیست؟
گفت: امام شیعیان است.
به نظرم متوکل او را احضار کرده تا بکُشد!
لحظهای بعد آمد. با همان نگاه اول، محبّتش به دلم افتاد. در دلم شروع کردم به دعا کردن برایش. از خدا میخواستم شرّ متوکل را از سرش کوتاه کند.
به من که رسید توقف کرد؛ نگاهش را دوخت به صورتم.
همین قدر شنیدم که فرمود:
خدا دعایت را مستجاب، عمرت را طولانی و مال و بچههایت را زیاد کند.
از هیبت نگاه و کلامش به لرزه افتادم و زمین خوردم.
به هوش که آمدم، مردم قصه را پرسیدند. چیزی نگفتم.
به اصفهان برگشتم زندگیم از این رو به آن رو شد.
حالا همه چیز دارم:
ثروت، ده فرزند، هفتاد و چند سال عمر.
همهی اینها از برکت دعای امام زمانم است.
📚 الخرائج و الجرائح، قطب راوندی، ج۱، ص۳۹۲