eitaa logo
تقـدیـمی آرایــــه
4 دنبال‌کننده
22 عکس
0 ویدیو
0 فایل
اینجا تقدیمی میدیم ، تقدیمی موندگار میکنیم چی بگم دیع گیلیییی میوووو ؛ ✨🐈✉️ چنل اصلی 🌱-----> @array_400
مشاهده در ایتا
دانلود
خیلی سالا قبل جرقه دوستیمون تو مسجد خورد ، وقتی خیلی کوچیک بودیم و تو اومدی گفتی : ببخشید دختر خانم با من دوست میشی ؟! اسم من نازنین عه .✨ باهم بزرگ می‌شدیم و میشدی از اون رفیق سیسیا که به هیچ پلنی نه نمیگن.🦖🫂 *— برای خوشحالی خودمون هیئت کوچولو راه مینداختیم و با پول تو جیبی هامون بانی هئیت ریزمون می‌شدیم — [ انقد خودتو ارتقا بده تا اون آدمی که قسمتته تو مدار تو بیوفته ] — تو ماهی و من ماهی این برکه کاشی 🦋 افسوس بزرگیست ، زمانی که نباشی🍁 — —تـــرنـج عــزیـــزم
برا بقیه سناریو می‌چینم ولی برای آمال باید سناریو واقعی خودمونو تعریف کنم🕶 : توی ضبط برنامه برنامه محفل آشنا شدیم و فهمیدم چنل داره آیدی هامونو برای تبادل رد و بدل کردیم . . 🤝🏻شدیم دوستای منگولیییی مجازی همممم .🌿 به نظرم اسمی که تو نگاه اول بهت میاد مهلا است✨✨ —* برای خوشحالیت یه بلیط مشهد جور میکردم (نویسنده خودش نیازمند است: )— [بدون هیچ اتفاقی ، اتفاقی ، اتفاق نمی افته🤏🏻 ] — - هر شب به یادِ تو خوابم نمی‌برد : ) لعنت به فکر و خیالت.. [ کمی نیا ] — —آمـــــال عزیــزم
تو هیئت باهم دوست می‌شدیم و هر روز میومدی دنبالم تا یه وقت از سر تنبلی هم که شده توفیقات از دست ندم ! تفریح مورد علاقمون پیاده روی تو یه کوچه ی پر درخت بود . 🌴 اسمت محیصا بود و از اون دوستایی میشدی که یه وقتایی خیلی ساکتن و حرفای دلشون رو به تو ، پشت قاب گوشیت قایم میکنن📄 *— برات کلی مارکر و رنگ و خرت‌ و پرت طراحی می‌خریدم— [ برای یه استاد اُفت داره باور کردنِ حرفایِ کذب و مضخرف دیگران 🌿! ] — ترک ما کردی برو هم صحبت اغیار باش یار ما چون نیستی با هر که خواهی یار باش 👆🏻 (اصن فان نبود ! خیلیم مرتبط بود؛ والا😹) — —مــحــــــا عــزیــــزم
تو اربعین یه موکب ایرانی دم پریز شارژ ها نشسته بودم که یه دختری اومد پریز بقلی 📲، خیلی خوش برخورد بود و گرم‌صحبت شدیم . . تهش فهمیدم اسمش حلما ست و به طور خیلی اتفاقی هم محله ایم! 🏡بعد از اینکه شماره های همو گرفتیم قرارمون شد رفتن به کلاس های مختلف برای آپدیت عقایدمون 💪🏻. *— می‌رفتیم سید الکریم اشترودل می‌خوردیم و زیارت اصولی میکردیم [ ادامه بده و بهترین ورژن خودت باش] — دیوانه می­شود دلِ عاقل در این حرم دیوانه‌ای که عاشق زنجیر می­شود..🫀⛓ — —عــشـاق عـــزیـــزم
از طریق سوره سادات (خواهرم) که تقریبا هم سنتهه باهات آشنا میشدم 🤝🏻، ولی خب انقد منگولی و بامزه و خوش صحبت بودی که هر سری راحت باهم گرم صحبت میشدیم و ساعت ها می‌خندیدیم😂 🎀 کلی باهات حال میکردم و همیشه میگفتم برنامه بچینیم بریم بیرون. اسمت ملیکا بود و هم‌چنان عاشق نوشتن، می‌رفتیم پارک بانوان و با شلوارک گل‌گلی کلی آب بازی میکردیم 🦖 🔫 *— کتاب بهت هدیه میدادممم📚— [ آدما تغییر میکنن! این طبیعیه ، از اونایی که تاکسیک ان دل بکن :)! 🚮] — دل من کجا پذیرد عوض تو دیگری را؟ دگری به تو نماند، تو به دیگری نمانی ! — —بهــار نارنــج عــزیـزوم
داستان آشنایی واقعی ما این جوری بود که اولین باری که پامو گذاشتم تو موسسه قُل آبیمو پیدا کردم 🦕👐🏻 هیچ سناریو ای نمیتونم بگم ، بهت اسم آلا میاد ولی احتمالا تو دنیای موازی میومدی به خوابم و میگفتی من در آینده یکی از اون بهترینننن دوستات میشم . . ، 🫂👀 هیچ وقت اینو نگفتم ولی اون روز تو اعتکاف که دستای همو گرفته بودیم یکی از قشنگ ترین لحظه ها بود :))🤝🏻 *— برات عروسک گوئن می‌خریدم🗿— [ تو عقب نیستی ! فقط یه کم خسته شدی ، یه کوچولو استراحت کن🦦🌿 ] — - به جز آغوش ِتو هرگز برایم نوش‌دارو نیست نهنگی خسته می‌فهمد ، نوازش‌های ساحل را.. — —صد و بیست و هشت عزیزم