eitaa logo
💯 ارتــبـاط بــاخــدا 💯
4.2هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
7.1هزار ویدیو
290 فایل
☆ادعیه و اذڪار الهي‌☆ 💥ڪپی مطالب کانال بدون صلوات‌ همراه‌باعجل فرجهم حرام‌‌هست💥
مشاهده در ایتا
دانلود
15.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬ماجرای تکان دهنده " معجزه دعای مادر اصفهانی" 🎤شیخ مهدی دانشمند ‌ 🥀🍂 أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ* 💠https://eitaa.com/joinchat/3285778711C8e0a2711e3
فضائل حضرت زهرا س - @BARAKATE_14MASUM.mp3
زمان: حجم: 1.87M
🎊 سلام الله علیها ♥️فضائل حضرت_زهرا (سلام الله علیها) 👤حجت الاسلام رفیعی 💐 خدمت تمام های کانال تبریک و تهنیت باد لطفا برای خادمان کانال و عاقبت به خیری تمام فرزندان ایران دعا کنید ☘🥀 🆔 https://eitaa.com/joinchat/3285778711C8e0a2711e3
نوزاد از سینه مادرش شیر میخورد تا آنکه سیر میشود کلسیم ازاستخوان های مادر کم میشود و دندان های او را به درد می آورد و سبب استرس و اضطراب مادر میشود هنگامیکه آن نوزاد برای خود مردی میشود پایش را بر روی پای دیگر می اندازد و در قهوه خانه ای با کلاس با ادعای علم و فرهنگ میگوید : عقل زن نصفه و نیمه میباشد تا به حال از خودت پرسیدی عقل تو که کامل است چگونه کامل شد؟ عقل تو از غذای همان صاحب عقلی که نصفه و نیمه هست کامل شد. 👍👍👍 واقعا جمله قشنگیه باید قاب گرفت... @artdatbahoda
1.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دل را نشکونید 🔅با مادر مشکل نداشته باشید🥺 دکتر_سعید_عزیزی ✨لطفا مطالب کانال با لینڪ ڪپی بردارے بشه✨ با منتشر کردن در ثواب ان شریک باشید لینک کانال ارتباط با خدا👇 ┏━💎🍃🌷🍃💎━┓ 🟡 @artdatbahoda🟡 ┗━💎🍃🌷🍃💎━┛
@Maddahionlinمداحی_آنلاین_یهو_نورانی_شد_همه_شبا_محمود_کریمی.mp3
زمان: حجم: 15.32M
یهو نورانی شد همه شبا یهو بارونی شد آسمونا یهو چشم حسودا در اومد اومد حبیبه ی نور خدا 🎊 🎊 (س)🌸 محمود_کریمی🎙 لینک کانال ارتباط با خدا👇👇 ┏━💎🍃🌷🍃💎━┓ 🟡 @artdatbahoda🟡 ┗━💎🍃🌷🍃💎━┛
12.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هرکی هرجایی رسیده از دعای مادرش بوده☝️ 🟣قسمت اول لینک کانال ارتباط باخدا 👇👇 ┏━💎🍃🌷🍃💎━┓ 🟡 @artdatbahoda🟡 ┗━💎🍃🌷🍃💎━┛
12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هرکی هرجایی رسیده از دعای مادرش بوده☝️ 🟣قسمت دوم لینک کانال ارتباط باخدا 👇👇 ┏━💎🍃🌷🍃💎━┓ 🟡 @artdatbahoda🟡 ┗━💎🍃🌷🍃💎━┛
18.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 یک مقام و جایگاه است که باید به آن احترام گذاشت... ❤️خانم که حالش خوب باشه،حال همه خوبه☺️ لینک کانال ارتباط باخدا 👇👇 ┏━💎🍃🌷🍃💎━┓ 🟡 @artdatbahoda🟡 ┗━💎🍃🌷🍃💎━┛
@Maddahionlinمداحی_آنلاین_یهو_نورانی_شد_همه_شبا_محمود_کریمی.mp3
زمان: حجم: 15.32M
یهو نورانی شد همه شبا یهو بارونی شد آسمونا یهو چشم حسودا در اومد اومد حبیبه ی نور خدا 🎊 🎊 (س)🌸 محمود_کریمی🎙 لینک کانال ارتباط باخدا 👇👇 ┏━💎🍃🌷🍃💎━┓ 🟡 @artdatbahoda🟡 ┗━💎🍃🌷🍃💎━┛
🌹🍃اعمال عبادی روز جمعه🍃🌹 🔹نماز جمعه 🔹غسل جمعه 🔹به جا آوردن نمازهای مستحب، مانند نمازهای نافله 🔹روز جمعه، نمازهای هدیه به پیامبر اكرم(ص) و (س)، نماز اعرابی و نماز جعفر طیار 🔹خواندن دعاهای اختصاصی 🔹خواندن زیارت‌های خاص این روز، مانند زیارت (ع) و زیارت (عج) 🔹صلوات فرستادن بر پیامبر اكرم 🔹تلاوت قرآن به ویژه برخی سوره‌هایی كه به خواندن آنها سفارش شده است. 🔹دعا كردن و طلب مغفرت از خداوند 🔹فراگیری دین 🔹انتظار فرج ولی عصر و دعا برای ظهور او 🔹خواندن دعای سِمات در غروب 💠آداب روز 🔸استفاده كردن از عطر و چیزهای خوشبوكننده 🔸مسواک زدن 🔸كوتاه كردن مو و ناخن و شارب 🔸پوشیدن بهترین لباس 🔸فراهم كردن نیازهای اهل خانه 🔸زیارت اهل قبور به ویژه قبر و 🔸عیادت بیماران 🔸صدقه دادن لینک کانال ارتباط با خدا👇👇 ┏━💎🍃🌷🍃💎━┓ 🟡 @artdatbahoda🟡 ┗━💎🍃🌷🍃💎━┛
@taalei_edu48439467206386.mp3
زمان: حجم: 35.57M
🔉 🔉تجربه نزدیک به مرگ 📣 جلسه * روایت امام علی (علیه السلام) در مورد ماندن در دنیا * عظمت آیت الله بهجت و دست نخوردن کودکی ایشان * اعمالی که باعث ماندن انسان می‌شوند. * خواب دیدن بچه کوچک در خواب * یکی بودن پرونده و کودک نزد خداوند * معامله امام خمینی با عروسش * پاداش نوشیدن توسط * گفتن یک لا اله الا الله * آیا آرزوی مرگ‌ کنیم؟! * توصیه‌های آیت الله کوهستانی * پیش فروش شدن تمام وقت آیت الله بهجت * سخنان امام خمینی (ره) در مورد مشاهده پرونده اعمال توسط (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نشر صدقه جاریه 😇 لینک کانال ارتباط با خدا👇👇 ┏━💎🍃🌷🍃💎━┓ 🟡 @artdatbahoda🟡 ┗━💎🍃🌷🍃💎━┛
💯 ارتــبـاط بــاخــدا 💯
#رمان جذاب و آموزنده #سرباز ✍قسمت ۱۲۰ گیج شده بود. شاید هم بخاطر حفظ آرامش علی نباید قبول میکرد. ب
جذاب و آموزنده ✍قسمت ۱۲۱ ولی با این حال همه میدونستن به وقتش فاطمه کوتاه بیا نیست.بخاطر همین دقت شون بیشتر شد. یک سال گذشت. دختر علی و فاطمه به دنیا اومد. اسمشو {زینب} گذاشتن.چهره ش شبیه علی بود.حاج محمود به مناسبت تولد زینب،یه آپارتمان بهشون هدیه داد.سه دانگش به نام افشین مشرقی و سه دانگش به نام فاطمه نادری. حاج محمود میتونست حتی قبل ازدواج شون این هدیه رو بهشون بده ولی میخواست بچه هاش راحت طلب نباشن. به امیررضا و محدثه هم بعد تولد اولین بچه شون یه آپارتمان هدیه داد. اون روزها بهترین روزهای زندگی علی بود.زندگی علی با فاطمه هرروز شیرین تر از روز قبل بود.فاطمه از وقتی شده بود،عاشق تر و عاقل تر شده بود. رابطه ش با خدا عمیق تر و عاشقانه تر شده بود. دخترشون سینه خیز میرفت، علی و فاطمه با ذوق تشویقش میکردن. زینب غذا میخورد،دوتایی ذوق میکردن. چهار دست و پا میرفت،دوتایی قربان صدقه ش میرفتن. زینب وسط هال نشسته بود، و با اسباب بازی هاش بازی میکرد.علی روی مبل نشسته بود و نگاهش میکرد. فاطمه با سینی چایی،کنارش نشست و به علی خیره شد.علی با لبخند نگاهش کرد و گفت: _دخترتو ببین چکار میکنه. ولی فاطمه به علی نگاه میکرد. -علی،ازت ممنونم،بخاطر زندگی خوبی که برام ساختی.کنار تو زندگی خیلی خوبی دارم.تو همون همسری هستی که همیشه از خدا میخواستم.یه مرد واقعی..تو هم همسر خیلی خوبی هستی،هم پدر خیلی خوبی هستی. شب شهادت امام محمد باقر(ع) بود. طبق معمول علی و فاطمه و زینب با هم به هیئت رفته بودن.برای کمک تا آخرشب مونده بودن. تو مسیر برگشت زینب آب خواست. علی کنار خیابان توقف کرد.از ماشین پیاده شد و به سوپر رفت. تازه وارد مغازه شده بود که ماشینی چند متر جلوتر،رو به روی بنر بزرگی که به مناسبت شهادت زده بودن،ایستاد.شیشه های ماشین پایین رفت و صدای بلند موسیقی تندی تو فضا پیچید.دو پسر و یه دختر پیاده شدن و شروع به کردن. فاطمه سریع پیاده شد، و سمت دختر رفت.صحبت میکرد که یکی از پسرها از پشت فاطمه رو هل داد. فاطمه که انتظارشو نداشت نتونست تعادل شو حفظ کنه و با سر محکم زمین خورد.زیر سرش پر خون شد. علی از مغازه بیرون اومد. خانمی رو دید که زمین خورده و دو پسر بالا سرش ایستادن. به سرعت سمت شون رفت. دختر و پسرها فرار کردن. وقتی متوجه حال خانم شد،خواست فاطمه رو برای کمک صدا کنه ولی جای خالی فاطمه رو دید...از فکر اینکه اون خانم،فاطمه باشه،لحظه ای قلبش ایستاد...با قدم های لرزان نزدیک رفت. وقتی صورت فاطمه رو دید نفسش حبس شد..با زانو کنارش افتاد...صدای گریه زینب از ماشین شنیده میشد. چند نفری جمع شدن. یکی با آمبولانس تماس گرفت.خانمی زینب رو بغل کرد و سعی میکرد آرومش کنه. روی صندلی بیمارستان نشسته بود.مات و مبهوت...پرستاری نزدیک شد. -آقا ... آقا!! علی سرشو بلند کرد.پرستار گفت: _کسی هست که بیاد دخترتون رو ببره.همش گریه میکنه.بچه گناه داره. تازه یاد زینب افتاد.... 💥ادامه دارد... لینک کانال ارتباط با خدا👇👇 ┏━💎🍃🌷🍃💎━┓ 🟡 @artdatbahoda🟡 ┗━💎🍃🌷🍃💎━┛