💠 شب شعر و خاطره طریق القدس
🔹با روایت گری سردار جعفر جهروتی زاده از فرماندهان دفاع مقدس و بنت شهید اسرا عوده از کشور لبنان
⏳یکشنبه ۱۸ آذر ساعت ۱۸
📌سالن اجتماعات تبلیغات اسلامی شهرستان ورامین
ستاد برگزاری شب خاطره شهرستان ورامین
#حوزه_هنری_استان_تهران
#شهرستانهای_جنوب_شرق
#سردار_جعفر_جهروتی_زاده
#شب_شعر
#شب_خاطره
#دفاع_مقدس
#لبنان
💠حوزه هنری استان تهران در فضای مجازی:
سایت | آپارات | بله | ایتا | اینستاگرام
🔰نشست هنرمندان جنوب شرق استان تهران
🔸باحضور نماینده مردم دشت ورامین در مجلس شورای اسلامی به مناسبت روز هنر انقلاب اسلامی
🆔 @artpishva
⏰️۲۰ فروردين ماه ساعت ۱۵:۳۰
📍محسنیه شهید علیخانی
#حوزه_هنری_استان_تهران
#هفته_هنری_انقلاب_اسلامی
#شهرستانهای_جنوب_شرق
💠حوزه هنری استان تهران در فضای مجازی:
سایت | آپارات | بله | ایتا | اینستاگرام
12.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ببینید
ناگهان دست شمر میرقصد
ناگهان رقص شمر و شمشیر است
میتپد قلب کهکشان از غم
وای برما این چه تقدیر است
#حوزه_هنری_استان_تهران
#مسعود_میر_سالاری
#شهرستانهای_جنوب_شرق
#شعر
#عاشورا
#امام_حسین
#حضرت_عباس
💠حوزه هنری استان تهران در فضای مجازی:
سایت | آپارات | بله | ایتا | اینستاگرام
🖊️ روایتی از قرار روز اول
🔻جمعه آسمانی ۲۷تیرماه
جمعهای گرم در دل تابستان ولی از جنس نور.
از ورامین، با دلی مشتاق و چشمی پر از اشتیاق، سوار اتوبوس شدیم، جوان وکودک، زن و مرد، آمده بودیم تا بگوییم از یاد شهدای حماسهساز ۱۲ روزهی جنگ تحمیلی، هرگز غفلت نکردهایم. ومیخواهیم پیمان دوباره ببندیم.
به مزار شهدای گرامی،که رسیدیم، انگار خاک آنجا نفس میکشید،سنگها، صندلیها، حتی گلهای پَرپَر روی مزار، همه حرفی برای گفتن داشتند. جمعیت بیقرار بود. برخی قرآن میخواندند، بعضی اشک میریختند، و بعضی تنها در خود غرق شده بودند، جوانی که با دست زیر چانه، بیصدا در دنیای خودش شناور بود نظرم را جلب کرد، چقدر عمیق در خودش فرو رفته بود، انگار هیچکس را نمی دید،فقط به تصویر پدر شهیدش زل زده بود!
تصویر شهید نیمارجب پور با لبخندش، آسمان دل را روشن میکرد. آنسویتر، مرد جوانی با دو دخترکش کنار مزار شهیدی ایستاده بودند، انگار عکس شهید، نسخهای از خود او بود.
تصویر شهید محمد امیر مهدی را که دیدم، بیاختیار ازخودم پرسیدم: در واپسین لحظهها، ذهنش درگیر چه بوده؟ در همان حال، صدای گریهی دختری که سر بر زانوی مادر گذاشته بود، دل. را میلرزاند. نوحهی بلندگو میخواند: تو کجایی جان مادر... و دلها میسوخت.
شهید محسن برکان، با دستی بالا آمده، انگار که با خدا زودتر از موعد عهد بسته بود. خانمی جوان، نوزاد چندماههاش را در آغوش گرفته بود و آرام اشک میریخت؛ اشکهایی که شاید گواه عاشقانهای با آسمان بودند.
کنار مزار شهید سردار سیروس مرادی، خانمی ایستاده بود. پرسشی پرسیده شد: همسرتان است؟ با بغض و چشمانی سبز و قرمز شده به تصویر سردارشهیدی نگاه کردو پاسخ داد: نه... فقط آمدهام دیداری تازه کنم با شهدای عزیز اخیر تا دلم آرام بگیرد،همین!
پسرکی به شانهی پدرش تکیه داده بود، پدر آیات قرآن را زمزمه میکرد. همه سر در گریبان بودند، در دریای اندوه، امید و افتخار میان این همه شهید عزیز!
لبخند شهید محسن شاهنظری آرامشی بود در تلاطم احساسات. وشهید محمد محمودی، چنان شیرین خندیده بود که گویی ما را مخاطب قرار داده و میگفت: سعادت از آنِ ما شده، شما چه هدفی دارید؟...
مادری حیران، با چشمانی اشکی، آرام فقط هر از گاهی روی مزار پسرش دست میکشید، سکوتش از هزار فریاد بلندتر بود!
کوچک ترین شهید ایران، رایان قاسمی را دیدم! قلبم دوباره از جا پرید! تنها دو ماهه بود، در آغوش مادر، همراه با پدر، چه زود پرواز را تجربه کرده بود...
تصویر پاسدار شهید محمد قبادی، از رؤیایی پرده برداشت که با شهادتش معنا گرفت،خواب دیده بود که اسمش در میان شهداست...
خوشا به حالتان ای شهدا... شما رفتید، ما را درحسرت جا گذاشتید.
همچنان خاطراتتان به گوش همه خواهد رسید. قطعا رد نور شما راه را نشانمان میدهد.
یادتان گرامی وراهتان مستدام!
نویسنده: #شعله_جهانگیری
#حوزه_هنری_استان_تهران
#شهرستانهای_جنوب_شرق
#جنگ_۱۲_روزه
#قطعه_۴۲
#شهدا
#روایت
#وطن
💠حوزه هنری استان تهران در فضای مجازی:
سایت | آپارات | بله | ایتا |اینستاگرام