eitaa logo
حوزه هنری استان کرمانشاه
389 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
470 ویدیو
33 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
من دلم کبوتری است پرکشیده بازهم تا به اوج آسمان چون پرنده‌ی قفس؛          دل نهاده‌ام به این:                 لحظه‌ی رها شدن     لحظه‌ای جدایی از:           زخم میله‌ها شدن هر طرف که رو کنی سفره سفره از کرم           آب و دانه بر زمین کاش گوشه‌ی حرم بال و پر ببندم و          رفع خستگی کنم کاش فرصتی شود! تا در آسمان تو -قدر لحظه‌ای فقط-            من پرندگی کنم! Telegram: @artskermanshah Eitaa: @artkermanshah Instagram: #artkermanshah.ir website: www.artkermanshah.ir Email: admin@artkermanshah.ir
دعا شدم که بیایم دوباره سمت حرم دعا شدم به هوایت اگرچه بی اثرم تویی که شمس شموسی،تویی که دریایی منم که گرد و غبارم، منم که مختصرم مرا بگیر در آغوشت و نوازش کن که در مسیر حوادث شکسته بال و پرم کبوتر حرمت می شوم، به لبخندی ـ بگیر دست مرا و به خانه ات ببرم خوش است در حرمت نت به نت رها گشتن که نیست نغمه ی سازی به سانِ سازِ حرم نشسته گوشه ی صحن جوادتان آقا و در جوار تو از هرچه هست، بی خبرم گرفته اند همه حاجت از امام رضا قطار می رود اما من آخرین نفرم: جسارت است، شبیه پدر فقط یکبار مرا به نام صدا کن، به من بگو پسرم! محمدامین خسروی Telegram: @artskermanshah Eitaa: @artkermanshah Instagram: #artkermanshah.ir website: www.artkermanshah.ir Email: admin@artkermanshah.ir
قدم زدم تمام واژه‌های نانوشته را حضورِ هیچ واژه ای نبود قابلِ شما سکوت بانگ می زند میان کوچه های شهر نمی‌خرد چرا کسی سکوت سبز کوچه را؟ دلم گرفته از همه ، از این هوای بی کسی از این هوای تازه‌ی غریبه‌های آشنا چرا به سمت و سوی خود مرا صدا نمی زنی؟ به داد من نمی رسد صدای حضرتت چرا؟ تو را به جان این غزل ، تو را به جان مثنوی بریز عطری از رضا به رنگ و روی واژه ها بریز عطر و مست کن غزل غزل تو ماه را دخیل بسته ام به چشم پاک تو نگاه را نشسته باز بر دلم هوای پاک مشهدت دلم گرفته یارضا برای خاک مشهدت کبوتر دل مرا به گنبدت صدا بزن به روی قلب خسته ام تو مهر یارضا بزن غزالِ قلب من شده شکار دست غصه ها مرا رها نمی کنی ز بند و بستِ غصه ها؟ امامِ من ! حسینِ سرزمینِ بی بهارِ ما نهایت هر آرزو ، غرور و افتخار ما به یاد گنبد طلا همیشه آه می کشم ای آفتابِ من! ببین تو را چه ماه می کشم زبان لال مثنوی نمی تواند از تو گفت که بی غزل نمی شود میان واژه ها شکفت هوای اشک و پر زدن در آستان یاد تو پرنده می شود دلم در آسمان یاد تو شکست روح آینه درون سینه ام ، مگر ـ ظهور کرده از دلم غم نهان یاد تو؟ چگونه از تو دم زند زبان الکنم که جز ـ " رضا مدد " نمی دهد به ما توانِ یاد تو من از تمام بی کسی ، من از خودم رسیده ام به دانه های گندم و کبوترانِ یاد تو قدم زدم در ابتدا کنارِ واژه‌ها اگر رسیده ام در انتها به واژگانِ یاد تو بهاره سالارآبادی سال ۱۳٨۶ Telegram: @artskermanshah Eitaa: @artkermanshah