قبل⏫⏫
ادامه🔰🔰
⏪فقط اهل بیت میدانستند.
در زندان بودند دیدند که بیرون هیاهو بلنده اما تکبیر نیست، متوجه شدند که حکم قتلشون نیامده، میخوان اینها را به عنوان اسیری به شام بفرستند.
⏪که علامه شعرانی می فرمایند که این کاغذ را ظاهراً یکی از دوستان خاندان که از اخبار قصر عبیدالله آگاه بود به سنگی بسته و در زندان پرتاب کرده بود، که خب حالا آمد. بعد داره که اینا را بر اساس دستور یزید که باید به شام بفرستند برنامه ریزی کردند با ۴۰ نفر که اینها مأمور شدند کل سرهای شهیدان را و عزیزان اهل بیت پیغمبر را به سوی شام ببرند. اینا آمدند چون الان شما تشریف می برید کربلا میدونید از کربلا وقتی میرید نجف، از نجف میرید برای کوفه چیزی در حدود ۱۱۰ کیلومتر از کربلا تا کوفه راهه.
⏪ از کوفه اگر بخواهید برید برای سوریه، دمشق خود به خود باید بیاید از مسیر کربلا، از کنار کربلا عبور کنند بروند به سوی تکریت، موصل، برن بعد حمص و منزل هایی که معروفه در تاریخ.
⏪ لذا اینا در کوفه بودند از کوفه که راه افتادند به سوی شام برای اسیری وقتی رسیدند به نزدیکی کربلا فرمودند که ما را به مقتل حسین ببرید بگذارید ما تربت حسین را زیارت کنیم و لذا اونها را به کربلا آوردند. این نقل را علامه شعرانی میپسنده و لذا به کربلا که آمدند اون روزی که رسیدند به کربلا روزی بود که با جناب جابر در کربلا ملاقات کردند. و لذا ملاقات اهل بیت با جابر در کربلا نقل قطعی است.
⏪ از اینکه جناب جابر در روز اربعین شهادت حضرت آمد کربلا این نقل قطعی است. بر اساس این برهان پس آمدن اهل بیت در روز اربعین به کربلا میشه از جنبه سند تاریخی قطعیش کنیم. پس اهل بیت حسین هم اربعینی شدند.
⏪ همونجور که جابر از مدینه راه افتاد تا اربعین حسین را ادراک کند. زینب کبری هم با اهل بیت راه افتادند اربعین حسین را ادراک کردند.
⏪ تمام صحنه های کوفه هم بهانه است.
سر بهانه است. میشه یه رمزی پیدا کرد، اینها در کوفه خیلی زجر کشیدند. برید اما بگذارید ما اربعینی بار بیایم. اربعین بریم به زیارت اباعبدالله. آمدند کربلا به روی قبرها افتادند.
⏪دیگه حالاتشون رو نوشتند. زینب فرمود که برادر از خاطرات سفر بگم، چه سفری، چه سفری . سفری که تازیانه ها خوردیم.
⏪ به تعبیر جناب سعدی، جناب سعدی خواهش میکنم امشب از شیراز بیا در اینجا که ازت نامی ببریم. مُخَمّسی داره به یک زبان خوشی میفرماید: که ای حسین من در حقیقت اسیر دشمن نیستم من اسیر توأم. تو مرا اسیر کردی . #عشق به حسین مرا اسیرم کرد از کودکی. اون روز که با هم در مدینه بودیم من اسیر تو بودم. خب زینب خواهر امام حسنم هست اما اسیر حسینی طوریه.
⏪لذا فرمود دنبال قبرت به کربلا می آیم با سرت همین طور منزل به منزل میروم. گاهی بالای نیزه ای، گاهی از نیزه صعود میکنی دست ما بهت میرسه. اما گاهی خیلی اوج میگیری برادر، از دسترس در میروی. این جزو حالات زینب است.
⏪ به تعبیر عمان ثامانی فرمود که حسین برای #راهنمایی است
🔰 گاهی با بدن با سر راهنمایی میکرد، روز عاشورا خطبه میخواند، اما بعد از اینکه سر از بدن جدا شد با بدن فرمود تو در کربلا بمان اجازه بده من بروم،
🔰 گاهی بالای نیزه میرفت راهنمایی میکند.
🔰گاهی به خونه خولی میروم زن او را هدایت می کنم.
🔰گاهی در کوچه های کوفه بالای نیزه قرآن می خوانم. مردم کوفه را به گریه در می آورم
🔰گاهی به سوی دیر راهب می روم دل مسیحی را روشن میکنم، شیعه میشود، که وقتی با سر من اون شب نشسته داره گفت و گو میکنه هی سر را شست و شو داد، آفرین بر او. چقدر برای ما شیعه ها ننگ شد که شیعه ها جمع شدند کربلا حسین رو کشتند اما مسیحی بیاید خون صورت حسین رو پاک کند، خاکستر از پیشانی حسین پاک میکند. او در #حقیقت شیعه است. حسین روشن میکنه، آفتاب است. اون شب تا به صبح با سر چه میکرد.
🔰فرمود ما اگر اسب موسی از جایی عبور میکرد آنجا را می بوسیم. سر پسر پیغمبرتون رو بریدید می روید جایزه میگیرید.
🔰به سر نگاه میکرد چه نورانیه. حبیب جان کربلا رفتی؟ حبیب جان از کربلا بگو چه خبر داری؟ نمیدونم عطیه قربونت برم چرا آماده نبودی که جابر از اربعین برایت بگوید؟ چرا همین قدر که نقل کردی که جابر بیهوش بود و برگشت فقط گفت یا حسین یا حسین یا حسین....
______________________
⛔️ هرگونه نشر و کپی فقط با ذکر نام کانال جایز است.
🌿نجم الدین🔰🔰🔰
@samad10001
http://eitaa.com/joinchat/616366083Cbe84eb6ec0