eitaa logo
◉✿ازدواج آسان✿◉
981 دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
44 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۴۸۹ #فرزندآوری #رزاقیت_خداوند #قسمت_سوم راستی یادم رفت بگم که ما در پنج ماهگی پسرم صاحب
۴۸۹ توی دوران بارداریم، قرآن زیاد میخوندم، چند بار ۱۴ هزار صلوات فرستادم و چله زیارت عاشورای آیت الله حق شناس رو به نیت سلامتی و صالح شدن و زایمان راحت خوندم. همیشه دلم میخواست با درد زایمان برم بیمارستان. توی ماه ۹ بودم، حدود ۲۰ روز مانده به زایمانم. رفتم دکتر و سونو نوشت گفت وزن بچه خیلی کمه و اگه به دنیا بیاد ممکنه نیاز باشه بستری بشه برا همین هر یک روزی که داخل شکم باشه برای ما بهتره. خلاصه دکتر گفت هر روز باید نوار قلب بدی و سونو که ما وضعیت بچه رو بدونیم. روز اول ماه رمضان بود تا ۹ شب دکتر بودم چند بار نوار قلب گرفتن خوب نشد. همسرم بنده خدا و خواهرم که همراهم بود هنوز افطار نکرده بودن، بهم گفتن برو خونه خوب غذا بخور بعد بیا. آمدیم خونه دوباره ۱۱شب رفتیم دوباره خوب نشد نوار قلب. گفتن برو خوب صبحانه بخور دوباره بیا. آمدیم خونه از ۵ صبح درد خفیف زایمان شروع شده بود، می خوابیدم دردم میگرفت، بیدار میشدم دوباره می خوابیدم تا ۱۰صبح دیگه شدید شد. زنگ زدم به خواهرم چون مادرم مسافرت بود با گریه که خیلی درد دارم همسرمم آمد خونه رفتیم بیمارستان. حالا هرچی به اورژانس مامایی میگفتیم این درد زایمان هست اونم زنگ میزد به دکترم، دکترم میگفت نوار قلب بگیرید، مسکن بزنید میخواست از زایمان زود رس جلوگیری کنه فکر میکرد کمردرد معمولیه. پرستار گفت برو غذات رو بخور دوباره بیا. همسری ام غذا گرفت بود تو ماشین می خوردم و درد شیرین زایمان رو می کشیدم 😍 وقتی رفتیم دوباره برا نوار قلب خواهرم دیگه رفت تو فاز دعوا با پرستار که چرا قبول نمی کنید که این درد زایمانه!! در رو باز کرد رفتیم تو که دعوا شروع شه، دیدم اهههه دوست خودمه گفتم به دادم برس از صبح دارم درد میکشم. وقتی معاینه کرد سریع زنگ زد آمدن من رو بردن تالار زایمان، هنوز بستری نشده بودم و پرستار مسئول من خودش رو معرفی نکرده بود و از شانس هم پزشک خودم شیفت بود که دخترم به دنیا آمد و با یک زایمان خووووب و کوتاه و شیرین و خاطره انگیز همه رو شگفت زده کرد و به قول دکترم خستگی رو از تن همه مون در آورد. یه دختر خوشگل ناز نازی که اولین بار که دیدمش یکی از لحظات زیبای عمرم بود. سفید و بور و ناز نازی ... نذر امام حسن مجتبی کرده بودم که اگه دختر دار شدم اسمش رو فاطمه بذارم و فاطمه ساداتم شد چشم و چراغ خونه و نور چشمای باباش. نمیدونید چقدر عشق میکرد با این دختر، رفته بود لباس سفید تمیز پوشیده بود با یک سبد گل سرخ آمد برای استقبال از من و دختری... پسرمم که کلی عشق میکرد که خواهرجون دار شده، به همه ی دوستاش میگفت بیاید خونه مون اون رو ببینید‌😊😊😊 توی دوران بارداری از وقتی فهمیدم دختره شروع کردم به بافتن پیراهن های خوشگل، از بس ذوق داشتم. دیگه اول دختری، بعد پسری رو لباس می خریدم😊 از بیمارستان مرخص شدم و من با هزار امید و آرزو فاطمه ساداتم رو آوردم خونه. بهترین ساعات و لحظه های عمرم بود، وقتی بیدار میشد برای شیر، نصف شب هم وضو می گرفتم و شیر میدادم نذر کرده بودم با وضو شیرش بدم که مومن و باحجاب بشه ... کل دورانی که شیر خورد شاید ۲ الی ۳بار بالاجبار نشد که وضو بگیرم. خلاصه کنم صبح ها باعشق بیدار میشدم اول کارهای دختری بعد پسری، هرکس میگفت بچه هااات خوبن کیف میکردم که من ۲تا بچه دارم... فاطمه سادات ۹ ماهه شده بود و مرخصی من تمام، هرچند به خاطر کرونا مجازی بود ولی بازم نزدیک بود که من رو هر روز بفرستن مدرسه ... نذر حاج قاسم کرده بودم که بهترین شرایط برا بچه م به وجود بیاد و خدا رو شکر بازم برای من مجازی شد. مدتی بود که دخترم رو برای مراقبت نبرده بودم درمانگاه، قرار شد سه شنبه ببرم درمانگاه ببینم رشدش خوب هست یا نه. برا همین دوشنبه بردمش حمام، خونه ام رو حسابی تمیز کردم، شبش خونه مامانم بودیم. اینم بگم دوران نوزادیش بسیار نجیب بود در حدی که حتی یک شب بیقراری نکرد یه موقع هایی که سیر بود دستش رو میخورد و می خوابید برعکس پسرم که تا ۵ ماهگی بیچاره مون کرد😉😉😉 👈ادامه دlرد... 🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیا عادی‌سازی روابط دختر و پسر از سنین پایین کار درستیه؟ بشنوید پاسخ جالب دکتر حبشی رو درباره این موضوع 🆔 @asanezdevag
🌺 مقاله‌ای در یك كتاب به نام «روانشناسی مادران» به قلم یك بانوی فرانسوی ... درج شده بود. این خانم طبق مندرجات آن مقاله، دکترای روانشناسی دارد و خودش نیز مادر است و سه فرزند دارد. در قسمتهایی از این مقاله نیازمندیهای یك زن- در حالی كه باردار یا بچه دار است- به محبت و مهربانی شوهر به خوبی اشاره شده است. می‌گوید: وقتی كه زن نخستین ضربه‌های كوچولوی بچه‌اش را در شكم خویش احساس كرد شروع می‌كند به گوش دادن به همه‌ی صداهای اندام خود. حضور موجود دیگری در بدن زن چنان سعادت و خوشحالی به او می‌دهد كه كم كم میل به انزوا و تنهایی پیدا می‌كند و از دنیای خارج قطع ارتباط می‌كند، زیرا می‌خواهد با كوچولویی كه هنوز به دنیا نیامده است خلوت كند ... مردها در روزهای بارداری همسرانشان وظایف بسیار مهمی به عهده دارند و متأسفانه همیشه از انجام این وظایف شانه خالی می‌كنند. مادر آینده نیاز دارد كه حس كند شوهرش او را می‌فهمد، دوست دارد و پشتیبان اوست وگرنه وقتی دید كه شكمش بالا آمده است، زیبایی‌اش لطمه خورده، حالت استفراغ دارد و از زایمان می‌ترسد، همه‌ی این ناراحتی‌ها را به حساب شوهرش خواهد گذاشت ... مرد وظیفه دارد كه در ماه‌های بارداری بیشتر از پیش در كنار زنش باشد. خانواده به پدری مهربان نیاز دارد تا زن و بچه‌ها بتوانند از همه‌ی مشكلات و شادی‌ها و اندوه‌های خود با او حرف بزنند، حتی اگر حرف‌هایشان بی‌معنی یا خسته كننده باشد. زن باردار خیلی نیازمند آن است كه از بچه‌اش با او حرف بزنند. تمام غرور و افتخار یك زن مادر شدن اوست و وقتی احساس كند كه شوهرش نسبت به كودكی كه او بزودی به دنیا خواهد آورد بی‌اعتناست، این احساس غرور و افتخار جایش را به احساس حقارت و بیهودگی می‌دهد، از مادر بودن بیزار می‌شود و بارداری برایش معنی یك «احتضار» پیدا می‌كند. ثابت شده است كه چنین زنانی دردهای بارداری را خیلی به دشواری تحمل می‌كنند ... رابطه ی مادر و فرزند یك رابطه‌ی دو نفری نیست، بلكه یك رابطه‌ی سه نفری است: مادر- كودك- پدر، و پدر حتی اگر غایب باشد (زن را طلاق داده باشد) در زندگی درونی مادر، در تخیلات و تصورات او و نیز در احساس مادری نقش اساسی دارد ... ». اینها بود سخنان یك بانوی دانشمند كه هم روانشناس است و هم مادر. 📚 نظام حقوق زن در اسلام 🆔 @asanezdevag
⭕️ نامه‌ی عاشقانه‌ی امام خمینی(ره) به همسرش👆 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۴۸۹ #فرزندآوری #قسمت_چهارم توی دوران بارداریم، قرآن زیاد میخوندم، چند بار ۱۴ هزار صلوات
۴۸۹ اون شب خونه مامانم، فاطمه سادات بیقرار بود. یکی یکی همه میگرفتنش بغل و میگفتن امشب شده مثل بچگی های داداشش، فقط دوست داشت بغل باشه. آخر شب آمدیم خونه، من حس کردم خوب نمیتونه نفس بکشه، به همسرم گفتم ببریمش دکتر چون من از شب و بیمارستان خیلی میترسم، رفتیم سراغ خواهرم با هم رفتیم. اونجا فکر کردن کروناست و میخواستن تست بگیرن که من کلی باهاشون بحث کردم که از ما کسی کرونا نداره که دخترم داشته باشه، خواهرم من رو آروم کرد و به گوشه ای دورتر از کادر درمان برد که اونا راحت تر کارشون رو بکنن‌. یک آن بیمارستان شد برام قفس، همسرم خیلی حالش بد بود، رفته بود امامزاده دعا کنه. به خواهرم گفتم فاطمه سادات الان شیر نمیخواد؟ گفت نه سرم داره... نمی دونم چرا دل کنده بودم یهو... دلم میخواست از اونجا دور بشم، خواهرم گفت برید یه دور بزنید، بیاید. با همسرم آمدیم خونه، خیلی التماس کردم بذاره من خونه بمونم، نذاشت گفت تنهایی نمیتونم برم، وقتی رسیدم دم بیمارستان تو ماشین موندم، همسرم رفت و با خواهرم دیدم دارن میان. اما طبیعی نبودن هی میرفتن، دوباره برمیگشتن. یهو یه چیزیم شد، رفتم دیدم مثل ابر بهااار همسرم داره گریه میکنه از پا افتادم، گفتم چی شده؟ خواهرم گفت فاطمه سادات برمیگرده، سالم برمیگرده گفتم یعنی چی؟ گفت پرکشیده دخترت... فهمیدم چرا دل کندم از بیمارستان یهوو همون لحظه یه بار دختر عزیزم ایست قلبی کرده بوده واحیاش کرده بودن... از ۶ ماهگی قلبش بزرگ شده بوده و هیچ علامتی نداشته ... وقتی دکترش رو دیدم همون شب گفتم فقط بگین من مادر بدونم در حق بچم کوتاهی کردم یا نه؟ گفت اگر از روز اولم می دونستین ما نهایت تا ۲ سال نگهش می داشتیم با دارو بعد نمی موند... با اشک حرف میزدم رو زمین نبودم گفتم میخوام ببینمش اجازه داد. رفتم داخل (یاد کنید از حضرت رباب واگر اشکی ریختین به نیابت از من مادر نذر حضرت علی اصغر کنین.) پاهام سست بود فاطمه سادات من آرام و بیصدا مثل همیشه روی تخت خوابیده بود، موهای بوره خوشگلش که هنوز بهش گیر بود، روی تخت ریخته بود بغلش کردم، بدنش سردِ سرد بود. بهش گفتم عزیز دلم خداحافظ سلام مرا با حضرت زهرا برسون، سلام مرا به جدت امام حسین برسون، دوباره دعا کردم گفتم از خدا برام بخواه که خواهرت رو بهم بده ... دخترم رفت در عرض ۲ ساعت رفت همسرم تو خیابون بلند بلند گریه میکرد و اشک می ریخت و من بهت زده فقط به رباب فکر میکردم، به علی اصغر امام حسین ... توان نداشتم نه گریه کنم نه حرف بزنم... دخترم رفت و منو با تمام آرزوهایی که برایش داشتم تنها گذاشت... الان پسری که هر بچه ی شیرخواری رو می بینه میگه مامان کی خواهرم میاد؟ دلم تنگ شده براش و منِ مادر، غروب ها خونه برام میشه قفس و فقط و فقط روضه علی اصغر امام حسین آرومم میکنه. من این تجربه رو فقط برای این گفتم خدمت شما که دعام کنین، من تشنه ام، تشنه شیر دادن دوباره، تشنه در آغوش کشیدن دوباره، تشنه ام که یکی از اون پیراهن ها رو به تن دخترم ببینم. تمام اون لباس ها رو که با آه جانسوزِ من، دوستانم از جلوی چشمانم جمع کردن. گفتم که دعا کنین که خداوند دوباره به همین زودی به ما و همه کسانی که مشابه ما فرزند از دست دادند، فرزند سالم و صالح عطا کنه که بتونیم کنار بیایم، مخصوصا یه پدر که عاشق دخترش بود که به قول خودش اون رو بو میکرد و بعد سر کار میرفت... محتاج دعای خیره تک تک شما عزیزان هستیم. سلام بر لبان تشنه ات ای علی اصغر امام حسین، سلام بر آن آه جانسوزت و آن شیر مانده در سینه ات ای رباب... خدایا شکرت که مرا لایق داغی از جنس رباب کردی و همسرم رو لایق یکی از داغ های جدش امام ‌حسین علیه السلام. 🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 چرا بحث ازدواج باید ابتدا در بستر خانواده مطرح شود؟ 🔻 دکترحمید حبشی: به دو دلیل این موضوع اول باید با خانواده مطرح شود، 1-فرد واقعا نیت ازدواج دارد؟ 2- اگر خانواده قصد مخالفت دارد،قبل از انس گرفتن دونفر مشخص شود ♨️ دکترحمید حبشی توضیح میدهد 🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥عادی کردن خیانت زن‌وشوهرها توسط این مثلا روانشناس😡 💥این خانم مثلا روانشناس توی اینستاگرام بیش از یک میلیون فالوور داره و به همین راحتی با مزخرفاتش داره خیانت رو عادی‌سازی میکنه 💥فضای مجازی که بی صاحب باشه همین میشه! 🆔 @asanezdevag
7.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خشم والدین از مسئولان مدرسه گلندیل کالیفرنیا و فعالان ال‌.جی‌‌بی.تی به دلیل برگزاری مراسم ترویج دهنده همجنس‌بازی برای کودکان می‌خوان به زور بچه‌ها رو همجنس‌باز کنند 😐 🆔 @asanezdevag