eitaa logo
◉✿ازدواج آسان✿◉
985 دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
44 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
16.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 چیزهایی توی زندگی‌مشترک وجود دارن که از خونه بزرگ و ماشین آخرین مدل و سرویس طلای سنگین و تالار لاکچری خیلی مهم‌ترن. که شاید بدون اینا بشه زندگی رو شروع کرد و پیش برد ولی بدون اونا نمیشه. چیزهایی از جنس صداقت، تعهد و اعتماد. شریک زندگی‌تون اگه از نظر مادی همه‌چی تموم نبود عیبی نداره، اونی که مهمه اینه که حرفش حرف باشه، قولش قول باشه، اونی که بهتون وعده میده تو زندگی باشه، بشه....اون‌وقت زندگی روی خوشش رو بهتون نشون میده. 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۴۳۰ سلام وقتتون بخیر من یک دختر ۲۵ ساله هستم .در شرف ازدواج بودم. خیلی حس خوشبختی داشتم
۴۳۱ خواستیم بریم سر خونه زندگیمون، زد همه چیز تغییر کرد، نامزدم با اومدن کرونا نتونست بره سر کار، از اون طرفم رهن و اجاره خونه ها رفته بالا، از طرفی دیگه ضامن برا وام پیدا نمی شد. همه آرزو هام به باد رفت. هی ناراحتی پشت ناراحتی پیش اومد از همه چیز ناامید... دعا و ختم قرآن گرفتم، هم من، هم مادرشون... بعد یه بنده خدا پیدا شد گفت یه بنده خدایی هست به زوجا پنجاه میلیون کمک میکنه برا رهن خونه، بعد که زوج وام گرفتن این هزینه رو برگردونن... بعدش یه خونه پیدا شد خانومه گفت نوسازه دارم میرم یه سالی پیش بچه هام، میخوام خونه مو رهن بدم پنجاه تومن میخوای آقا؟ نگفته رفتیم پای قولنامه😄😍 بعد یکی پیدا شد گفت یه خیریه هست اگه مهریه کم باشه، جهیزیه آسان میدن مهریه منم ۱۴ سکه به نیت ۱۴ معصوم علیه سلام😍😁 الان خونه و وسایل آماده راستی یکی برا ضامن شدن پیدا شده 😍😍😍 که هزینه اون پنجاه میلیون رهنی که داده بودن برگردونیم که کمک برا زوج دیگری باشه خدا بهشون عمر با عزت بده ان شاالله راستی کار خوبم برا نامزدم پیدا شد😍😍😍😍 خدایااا هزار مرتبه شکررررت. فقط دعامون کنین👌 🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فانتزی مجردا تو 😆❤️ فانتزیاتون چیاس😁 🆔 @asanezdevag
🌺 همسر شهید بابایی: بعد از این که رفتیم دزفول، عباس کم کم در گوشم حرف‌هایی خواند که قبل از آن نشنیده بودم. می‌گفت آدم مگر روی زمین نمی‌تواند بنشیند، حتماً مبل می‌خواهد؟ آدم مگر حتماً باید توی لیوان کریستال آب بخورد. می‌رفت و می‌آمد و از این حرف‌ها به من می‌زد. در آن سن و سال طبیعی بود که من وسایلم را دوست داشته باشم. ولی داشتم چیزی بزرگ‌تر را تجربه می‌کردم؛ زندگی با آدمی که به او علاقه داشتم. آخر سر برگشتم گفتم: «منظورت چیست؟ می‌خواهی تمام وسایلمان را بدهی بیرون؟» چیزی نگفت. گفتم: «تو من را دوست داری و من هم تو را. همین مهم است. حال می‌خواهد این عشق توی روستا باشد یا توی شهر. روی مبل باشد یا روی گلیم.» گفت: «راست می‌گویی؟» راست می‌گفتم. ... سرتیپ که شد آمد به من گفت: «این موتورخانه‌ی اسلحه‌خانه‌ی پایگاه هم جای خوبی برای زندگی کردن است. موافقی برویم آنجا؟» که موافق بودم. آخر کار، به همان سادگی زندگی که در روستاهای دزفول دیده بودم برگشته بودیم و خوشحال بودم. با او می‌توانستم روی زمین خالی هم سر کنم. 🆔 @asanezdevag
💐 قدردان زحمات همسران مان باشیم 💐 "میثم مطیعی" 🆔 @asanezdevag
⭕ اقتدار، قدرت و تربیت جنسی! (۲) اخیراً مادری می‌گفت دوست ندارم پسر چهار ساله‌ام در خانه ظرف بشورد چون فکر می‌کنم اُبهت مردانه‌اش از بین می‌رود. راستش هر چه فکر کردم به یک چیز بیشتر نرسیدم و آن هم کلیشه‌های غلطی است که ما والدین از کودکی با خود همراه کرده‌ایم. تعداد این کلیشه‌ها آنقدر زیاد است که نمی‌توان شمردشان، اما عجالتاً برخی‌شان این‌ها هستند: ▪بچه باید عین ... از باباش بترسه! (بزار بابات بیاد خونه میدم پدرت رو در بیاره) ▪کار خونه مال زن‌هاست! ▪به بچه زیادی محبت کنی پررو میشه، سوارت میشه! ▪ بچه‌ باید هر چی می‌خواد براش بخریم برای اینکه عقده‌ای نشه. خب دست بقیه می‌بینن و می‌خوان دیگه! ▪بچه باید کتک بخوره تا مرد بشه، مگه ما نخوردیم؟! ▪مراقب باش دختره لباسشو جلوی جمع نزنه بالا. حالا اون یکی پسر هست اگه شلوارشم دربیاره اشکال نداره، بالاخره مرده دیگه! فکر می‌کنم مشکل این مادر هم همین بوده، با خودش خیال می‌کرده که مرد اگر ظرف بشورد، دیگر کسی حرفش را نمی‌خواند، دیگر اُبهت ندارد، مردانگی‌اش کم می‌شود و ... اکثر ما خیال کرده‌ایم اقتدار والدینی یعنی به رخ کشیدن قدرت‌مان. یعنی استفاده از پول و زورمان برای اینکه بچه‌هایمان را کنترل کنیم، غافل از اینکه با ادامه این برخورد کافی است فرزند ما به سنی برسد که استقلال نسبی را تجربه کند، اینجا آغاز مشکلات جدی‌تر والدین با فرزند است. وقتی مدام قدرت‌مان را به رخ فرزندمان می‌کشیم او را مدام از خودمان دورتر کرده‌ایم و کودک بی‌پناه‌تر می‌شود. مشکل امروز ما عدم اقتدار والدین است که بخش بزرگی از این مشکل به دلیل بلد نبودن ارتباط از سوی والدین است. در تربیت جنسی دقیقاً همه‌ی این‌ها مهم هستند. یعنی ⬅ نوع نگاه ما به جنسیت خودمان و همسرمان ⬅ جنس ارتباطی که والدین با دیگران دارند ⬅ جنس ارتباطی که والدین با کودک و نوجوان‌شان دارند ❓راستی ارتباط یعنی چه؟ شما برای بهبود ارتباط با فرزندتان چه کار می‌کنید؟! 🔆 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۴۳۱ #رزاقیت_خداوند #ازدواج_آسان خواستیم بریم سر خونه زندگیمون، زد همه چیز تغییر کرد، نا
۴۳۲ سال ۷۹ یکسال زودتر از سنم همزمان وارد دانشگاه و حوزه شدم. دانشگاه حضوری و حوزه غیر حضوری... بخاطر شرایط عالی خانوادگی، خیلی خواستگار داشتم. اکثرا در شرایط عالی که انتخاب رو سخت کرده بود. یکی از خواستگارها چند سال بود میومد و اتفاقا من اوایل بین اون همه هیچ توجهی به ایشون نداشتم ولی پدرم خیلی قبولشون داشت. تا اینکه بعد از کلی ماجرا قبول کردم بیان خواستگاری تو حرفهایی که زدیم ایشون با تمام شروط من از جمله ادامه تحصیل و اشتغال و ... موافقت کردن و فقط برای من دو شرط گذاشتن اول احترام به خانواده شون و دوم تک فرزندی اونم بعد از ده سال. منم دیدم دور از ادبه که حالا که ایشون تمام شرایط من رو پذیرفتن من شرایط ایشون رو قبول نکنم و البته اون موقع از میزان لذت بچه و علاقه خودم کاملا بی خبر بودم و نمیدونستم چه چیز سختی از من میخوان... وقتی به دوستان شرط ازدواج ایشون رو می گفتم، باور نمیکردن. می گفتن مگه طلبه ای هم داریم که بچه زیاد دوست نداشته باشه. قرار شد سه سال عقد بمونیم تا دوره لیسانس من تموم بشه که این سال با تمام خاطرات شیرین لذت بخشش با یه خاطره تلخ تموم شد. که لذت تمام اون شیرینی ها رو گرفت و اونم بارداری ناخواسته و سقط خود خواسته که بلایی خانمان سوز شد به روح و جسم من، پیش خودم گفتم اگه قراره یه بچه داشته باشم باید تو بهترین شرایط باشه نه با متلک شروع بشه و... (هنوز هم خانواده های ما از این جریان بی اطلاعند) با درد بسیار روح و جسم، سقط کردم و چند ماه بعد، کمی زودتر از قرار قبلی، عروسی کردیم و وارد زندگی شدیم لیسانسم تموم شد. کمی از سطح دو مونده بود که دیگه حضوری کرده بودم که زودتر تموم بشه ولی با دیدن اطرافیان که قبل و بعد ما ازدواج کرده بودن و حالا بچه داشتن، احساس نیاز کردم. خیلی زودتر از ده سال کم آورده بودم، یعنی دوسال بعد ازدواج و چهار سال و نیم بعد آشنایی. همسرم با گریه های من راضی شد البته یه مشکلی که باعث عذاب روحیم بود که فکر می کردم سقط قبلی من با وجود توبه عواقب داره و شاید من راحت بچه دار نشم. هردوتامون خیلی دوست داشتیم بچه مون دختر باشه، من بیشتر به خاطر اینکه از تبعیض بین دختر و پسر در جامعه خیلی رنج می بردم، دوست داشتم خدا بهم یه دختر بده تا به همه نشون بدم چطور باید با یه دختر برخورد کنن که مایه افتخارشون بشه. همسرم همچنان روی تک فرزندی مُصر بود. تو بارداری مشکل برام پیش اومد دکترا گفتن بچه نمیمونه. حتی نامه دادن برم سقط کنم ولی من یه گناه رو دوبار مرتکب نمی شدم هنوز عذاب وجدان قبلی همراهم بود و هست... گفتن شاید خودت هم زنده نمونی ولی مرغ من یه پا داشت، خیلی اذیت شدم تپش قلب فشار ۶ و خونریزیهای مکرر و ... آخرش هم ۸ ماهه دنیا اومد، گفتن نمی مونه ولی موند و شد همه زندگی ما و مایه تکمیل خوشبختی مون تابستون ۸۵ دنیا اومد برخلاف انتظارمون پسر بود ولی عاشقش شدیم سه روزه بود که بدون هیچ پولی واسه خونه دار شدن اقدام کردیم و دو ساله بود که بخاطر پسرم یکی از دوستان تو خرید ماشین ما رو کمک کرد. از دو ماهگی رفت مهد تا من بتونم به درس و اشتغالم برسم. نویسنده و پژوهشگر بودم و سرم به شدت شلوغ... پسرم از همه جهت عالی بود نه بیخوابی نه دل درد و نه اذیت دندان و ... خلاصه نفهمیدیم چطور بزرگ شد و شاید بگم لذت بزرگ شدنش رو کامل درک نکردم زودتر از همه هم سنها راه افتاد، حرف زد با اینکه ۸ ماهه دنیا اومد، ضعیف نبود بلکه از نظر رشد فکری و حرکتی خیلی جلو بود. همه میگفتن خوش به حالت تو بچه نیاوردی، معجزه کردی... در کنار اشتغال و خونه داری و بچه تحصیلم رو هم ادامه دادم. دوتا لیسانس و دوتا ارشد شد ثمره اش، پسرم بزرگ شد، تدریس به کارهای قبلی اضافه شد ولی باز احساس نیاز به داشتن بچه دوباره از من اصرار ولی این بار از همسرم انکار تا اینکه پسرم هم با من همراه شد و به پدرش گله کرد از تنهایی با وجود امکانات زیادی که در اختیار داشت اعم از اتاق جدا و لب تاب و تبلت و دوچرخه و... کم کم همسرم نرم شد ولی انگار تقدیر جور دیگه رقم خورده بود ماه اول گذشت و ماههای بعد ولی خبری نبود برای من که دفعه اول همون اولین اقدام باردار شده بودم، همون ماه اول نگرانی شروع شد ولی همسرم نه. بعد چند ماه اصرار کردن اجازه داد برم دکتر تو آزمایشات اولیه هیچکدوم مشکلی نداشتیم. سال ۹۴ دکتر گفت برید مرکز ناباروری خیلی برام عجیب بود آخه ما که دفعه اول خیلی راحت بچه دار شده بودیم یادمه همه میگفتن اگه قصد داری دومی رو بیاری زودتر بیار دیر بشه بچه دار نمیشی، باور نمیکردم ولی شد. مرکز ناباروری گفتن ناباروری ثانویه، هم خودم به صورت ژنتیک داشتم یائسگی زودرس دچار می شدم و هم همسرم مشکل داشت. 👈 ادامه دارد... 🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نکشی ما رو 😆 🆔 @asanezdevag
10.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 سخنان استاد دهنوی در مورد غیرت بخش سوم تفاوت غیرتمندی و بددلی در مرد 🆔 @asanezdevag