eitaa logo
آسِمانِ‌هَشتُم🥀✨
1.6هزار دنبال‌کننده
18.9هزار عکس
7.9هزار ویدیو
128 فایل
آقای‌امام‌رضا؛انگار‌که‌عادت‌شماست.. بازکردن‌آغوش‌برای‌ِقلب‌هایِ‌بی‌پناه‌ که‌به‌شما‌پناه‌آوردن💛..!'️ تَـقـديمـــ‌ بــِـ‌ او‌ که ضــامــِنِ آهــویِ دِلَــــــ💛ــم شُــد!.. «اطلاعات»↓⭐ @etelaat8 💛ناشناسمون💛 https://secret.timefriend.net/16869931817934
مشاهده در ایتا
دانلود
۷۵٠ تایی شدنتون مبارک همسنگری 🌺 تقدیم به: @Didar_Eshg از طرف: @aseman_hashtom8
۱٠٠ تایی شدنتون مبارک همسنگری 🌺 تقدیم به: @pichaksabz از طرف: @aseman_hashtom8
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗 💗 قسمت69 سوار ماشین شدم و حرکت کردم ،نمیدونستم کجا میخوام برم همینجور که تو خیابونا میچرخیدم دیدم دارم میرم سمت کهف الشهدا دلم آروم گرفت و رفتم سمت کهف ماشین و پارک کردم و پیاده شدم نفس نفس زنان خودمو رسوندم بالای کوه وارد غار شدم،رفتم کنار شهدا نشستم سلام ،یعنی شما ها هم به عهدتون وفا نکردین ،نه امکان نداره شما پاک تر از این حرفها هستین حتمن خانواده تون میدونستن که گمنام شدین مرتضی یه منم به عهدش وفا میکنه مطمئنم جزء شهدای گمنام نیست برمیگرده ،من به حضرت زینب سپردمش مطمئنم که خانم برش میگردونه زیارت عاشورا رو باز کردم‌ و شروع به خوندن کردم بعد تمام شدن سرمو به دیوار تکیه دادم خوابم برد « خواب دیدم ،مرتضی یه جای خیلی قشنگیه ، اومد سمتم ،دستمو گرفت مرتضی: سلام خانومم ،خوبی؟ - مرتضی ،چقدر دلم برات تنگ شده بود مرتضی: منم دلم برات خیلی تنگ شده بود ،شرمنده که اینقدر اذیتت کردم - مرتضی، تو سر قولت هستی نه؟ تو که بین شهدای گمنام نیستی ،هستی؟ مرتضی: هانیه جان ،تو منو سپردی دسته خانم زینب ، میشه که برنگردم ،تو هم به قولت وفا کن ، قرار شد صبر زینبی داشته باشی - کی برمیگردی مرتضی جان! مرتضی : خیلی زود ،عکسمو آماده کن » با تکون دادن یه نفر چشمامو باز کردم یه خانم چادری به همراه یه آقا & عزیزم حالتون خوبه؟ شرمنده داشتین تو خواب حرف میزدین ،مجبور شدم بیدارتون کنم - خیلی ممنونم ( یاد حرف مرتضی افتادم صبر،عکس ،خدایا خودت کمکم کن ) بلند شدم و رفتم از غار بیرون سوار ماشین شدم و رفتم سمت بهش زهرا اصلا جای سوزن انداختن نبود بهشت زهرا شهدا رو آورده بودن اینقدر جمعیت زیاد بود نتونستم برم نزدیک تر رفتم یه گوشه ای نشستم و به شهدا نگاه میکردم یه دفعه از پشت سر یکی دستشو گذاشت روی شونم برگشتم نگاه کردم فاطمه بود فاطمه: دختر تو معلوم هست کجایی؟چرا گوشیت خاموشه؟ - سلام فاطمه جان تو خوبی؟ شرمندم شارژ باطریش تمام شده بود فاطمه: حالا کجا بودی - رفته بودم کهف فاطمه : چه کاره خوبی کردی؟ هانیه شنیدم اقا مرتضی هم شاید جزء شهدای گمنام باشه - نه نیست ،مرتضی جزء شهدای گمنام نیست ،اون برمیگرده ... فاطمه: الهی فدات شم ،انشاءالله... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗 💗 قسمت70 تا صبح مشغول دعا و نماز شدم هوا که روشن شد لباسمو پوشیدمو چادرمو سرم کردم ،عکس مرتضی رو برداشتم از اتاق رفتم بیرون به همراه عزیز جون رفتیم سمت پایگاه وارد پایگاه شدیم ،از ماشین پیاده شدیم قاب عکس و دستم گرفتم ،مامان و بابا هم اومده بودن مامان اومد سمتم و بغلم کرد و شروع کرد به گریه کردن مامان : سلام هانیه جان خوبی؟ - سلام مامان جان خوبم حسین آقا هم اومد سمتمون چشمش به قاب عکس افتاد اومد قاب عکسو از من گرفت صورتشو گذاشت روی عکس و گریه میکرد خیلی شلوغ بود پایگاه به همراه عزیز جون رفتیم داخل سالن پاهام میلرزید ،نفسام یک درمیون میزد رسیدیم پشت در درو باز کردیم وارد اتاق شدیم اولین باری بود اومده بودم داخل این اتاق عکسای که طراحی کرده بودم دور تا دور اتاق به دیوار نصب شده بودن سر جام ایستادم فقط داشتم به اون پرچم سه رنگ نگاه میکردم توان جلوتر رفتن و نداشتم عزیز جون رفت جلوتر نشست پرچمو کنار زد عزیز جون: خوش اومدی مادر، هانیه جان بیا مرتضی جان اومده کشان کشان خودمو به عزیز جون رسوندم نگاهمو به داخل انداختم - سلام آقاا سلام عزیز دلم ممنونم که به قولت وفا کردی شهادت مبارک مرتضی جان بمیرم برات که صورتت زخمیه شنیدم که تو تنهایی شهید شدی بمیرم الهی که حتمن تشنه لب جان سپردی مرتضی جان منم به قولم وفا میکنم ما که تو این دنیا زیاد زندگی نکردیم با هم ،منتظرت میمونم تا بیای دنبالم باهم تو اون دنیا زندگیمونو ادامه بدیم بعد از مدتی حسین اقا و آقا محسن با چند تا از بچه های پایگاه اومدن مرتضی را باخودشون بردن سمت بهشت زهرا طبق وصیت خودش مرتضی رو کنار اقا رضا به خاک سپردیم ---------------------------------------------- چند ماه بعد صبح زود بیدار شدم و چادرمو سرم کردم رفتم سوار ماشین شدم و حرک کردم توی راه دوتا گل نرگس خریدم رفتم سمت بهشت زهرا ماشینمو پارک کردم و رفتم سمت گلزار رسیدم به مزار مرتضی یه گل گذاشتم روی سنگ مزارش یه گل هم روی سنگ مزار آقا رضا - سلام آقای من ،خوبی؟ منم خوبم ،عزیز جونم خوبه ،چند وقته که میرم دوباره پایگاه برای طراحی عکس یه دفعه صدای گریه بچه شنیدم سرمو برگردوندم فاطمه بود زینب هم بغلش بود دور دونه اقا رضا هم اومده بود... ✴️پایان✴️ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
نظراتتون راجع به رمان👇🏻☘ https://abzarek.ir/service-p/msg/807041 پاسخ به نظرات @nashenas_ash8
‍ ‍ ‍ ‍ ┄┄┅┄┅┄✪﷽✪┄┅┄┅┄ 😭😭 🌹در‌منطقه‌عملیاتی‌والفجر‌مقدماتی‌بین‌ڪانال اول‌و‌دوم‌مشغول‌ڪار‌بودیم‌.چند‌روزی‌میشد که .هر‌روز‌صبح‌ زیارت عاشورا‌می‌خواندیم‌و‌ڪار‌را‌شروع میڪردیم‌گره‌و‌مشڪل‌ڪار‌را‌در‌خود‌جستیم مطمعن‌بودیم‌ وجود دارد 🌹آن‌روز‌صبح‌ڪسی‌ڪه‌زیارت‌عاشورا‌می‌خواند توسلی‌پیدا‌ڪرد‌ (ع)‌شروع‌ڪرد به‌ذڪر‌مصائب‌امام‌هشتم‌و‌ڪرامات‌او‌،می‌خواند‌همه ‌زار‌زار‌گریه‌میڪردیم‌در‌میان‌مداحی‌ از برنگردانده‌ما‌ڪه‌در‌دنیا‌هم‌خواسته‌و‌ خواهشمان‌‌فقط‌ است‌و‌... 🌹هنگام‌غروب‌بود‌و‌دم‌تعطیل‌ڪردن‌ڪار‌و ‌برگشتن‌به‌مقر‌دیگر‌داشتیم‌ناامید‌می‌شدیم خورشید‌میرفت‌تا‌پشت‌تپه‌ماهورهای‌روبه ‌رو‌پنهان‌شود‌،آخرین‌بیل‌ها‌ڪه‌‌در‌زمین‌فرو‌ رفت‌ همه‌سراسیمه‌خود‌را‌به‌انجا‌رساندند ‌با‌احترام‌و‌قداست‌ 🌹.روزی‌بود‌ڪه‌ آن‌روز‌نصیبمان‌شد‌ه‌بود‌ خفته‌به‌خاڪ‌یڪی‌از‌جیبهای‌نظامی‌اش‌ راڪه‌بازڪردیم‌‌تا‌ڪارت‌شناسایی‌و‌مدارڪش‌ راخارج‌ڪنیم‌در‌ڪمال‌حیرت‌و‌و ناباوری دیدیم‌ڪه‌یڪ‌ تصویر‌ی‌از‍ (ع) نقش بسته‌به‌چشم‌میخورد‌ 🌹از‌ان‌آینه‌های‌ڪه‌در‌مشهد‌اطراف‌ضریح‌ مطهر‌می‌فروشند..گریه‌مان‌در‌آمد‌همه‌ ‌اشڪ‌میریختند‌جالبتر‌و‌سوزناڪتر‌ ازهمه‌زمانی‌بود‌ڪه‌از‌روی‌ڪارت.شناسایی‌ اش‌فهمیدیم‌نامش. شور‌و‌حال‌عجیبئ‌بر‌بچه‌ها‌حڪمفرماست‌ ذڪر‌صلوات‌و‌جاری‌اشڪ‌ڪمترین‌چیزی‌بود 🌹 رفتند‌پهلوی‌مادرش‌تا‌سر‌این‌مسعله‌را‌‌ دریابند‌مادر‌بدون‌اینڪه‌‌اطلاعی.از‌این‌‌امر‌ گفت‌:‌ به‌ حضرت‌امام‌رضا‌(ع)دا‌شت محفل شهــ✿ـــداییٌ↷↷↷ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌...🕊 🥀 ☺️ @aseman_hashtom8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هرگاه در هیاهوی حاجت دعا گرفت فریاد می‌زدند مریضی شفا گرفت هرکس که درد داشت، زِ هرجا دوا گرفت گفتند: از کنار ضریح رضا گرفت ...🕊 🥀 ☺️ @aseman_hashtom8
شَبِتونٰ‌‌مُعطر‌بِه‌نام‌ضامِن‌آهوْ❁❥༅••
♥️͜͡🖐🏻 بسم‌رب‌الرضا|❁ دلم‌هواۍ‌توڪرده‌هزار‌مرتبہ‌شُڪر دلِ‌بدونِ‌تورا‌بی‌گمان‌نمیخواهم:) 🖐🏻¦⇠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بر فرش حرم گرد و غباریم و نشستیم مارا نتکانی، نتکانی، نتکانی... ...🕊 🥀 ☺️ @aseman_hashtom8
حضور خدام حرم مطهر رضوی در موکب شهدای مدافع حرم در سامرا ...🕊 🥀 ☺️ @aseman_hashtom8
15.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
توزیع غذا بین زائران اربعین حسینی به همت موکب امام رضا علیه‌السلام در نجف ...🕊 🥀 ☺️ @aseman_hashtom8
در حرم حضرت معصومه نایب الزیارت شما بودیم 🙂 و همچنین به یاد همه همسنگری ها ¹دلتنگ حرم|@DELTANG_00 ²مهروماه|@MehrOMah_edit ³مبتلای‌حسین|@modafeiii ⁴فاطمیون|@FATIMITE ⁵یاران‌شهدایی|@martyrs11 ⁶فقط‌به‌عشق‌زهرا|@cha_doraneh ⁷‌کانال رسمی‌شهید‌امیر‌سلیمانی|@Shahid_amir_soleimanii_78 ⁸شهید‌احمد‌مشلب|@kanalaedrokhgvcom ⁹نوای‌دلتنگی|@Del_tangi313 ¹⁰سنگرشهدا|@kjsjauuwouy ¹¹‌‌غریب‌توس|@Strangertus123 ¹²مشکات|@Meshkat_114 ¹³نامه‌‌ناشناس‌‌|@amamzamaniha2 ¹⁴درفراق‌حسین‌|@dar_farage_hossein ¹⁵بهشت‌حق|@true_heaven313 ¹⁶خلوة‌عشق| @nfurgovmlvrwxlcekvymcvlcebdkv ‌‌¹⁷عشاق‌الحسین|@hfueonxm ¹⁸اسمان‌هشتم|@aseman_hashtom8 ¹⁹‌پاتوق‌چادری‌ها|@Religioustfj
۸٠٠ تایی شدنتون مبارک همسنگری 🌺 تقدیم به: @Didar_Eshg از طرف: @aseman_hashtom8
📌نقش شعری زیبا بر درب طلایی پایین پای حضرت ای ظل عنایت پناه همه کس وی رحمت تو گریزگاه همه کس ...🕊 🥀 ☺️ @aseman_hashtom8
هدایت شده از ب‍‌ن‍‌ف‍‌‍‌ش م‍‌ث‍‌‌ل چ‍‌ش‍‌اش :)
الا ماهتاب شبستان طوس الا حضرت نور، شمس‌الشموس تو را دیدم و روشنایی شدم علی‌بن‌موسی‌الرضایی شدم... ...🕊 🥀 ☺️ @aseman_hashtom8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا