چایی برایم دم نکن من اهل چایی نیستم
در "سرزمین عاشقی" اهل گدایی نیستم
شاید الفبای پریدن را ندارد این قلم!
اما یقین دارم که هرگز ابتدایی نیستم
من تازه فهمیدم که باید عشق را با عشق دید!
در یک مسیرِ روشنی غیر از خدایی نیستم
پروانه میخواهم شوم از پیلهی خود روز و شب!
جز فکر این پروانگی قصد رهایی نیستم
داراییام از دارِ دنیا هست چندین بیت شعر!
یک شاعری هستم که هرگز ادعایی نیستم
دردی درون سینهام جا دارد و از آتشش!
میسوزم و دنبال درمان و دوایی نیستم
#الهه_نودهی
برای خستگیهایم کمی دم کن تو چای #عشق
چه خواهد شد اگر عطر حضورت دم به دم باشد..
#الهه_نودهی
در گوشهی میخانه اگر هستم من
از بادهی چشمان تو گر مستم من
اینها همه کار عشق باید باشد!
این گونه چه آسان به تو دلبستم
#الهه_نودهی
#امام_زمان_عج_
سلام میکنم دمی
به دستهای مادرم
که زنده میشود از آن
نگاه سبز روزگار....
و صبح برگ چای سبز
درون قوری دلم
چه رو براه میشود
اگر نگاه مادرم
سکوت کُنج خانه را
به دست بوسه بشکند....
#الهه_نودهی