وقتی از شعر کسی تعریف میکنی
حسود میشوم،
بیهوا دنبال کلمه میگردم،
یک انباریِ شلوغ
در دلم بههم میریزد،
و خودم را لعنت میکنم
که چرا آن کتاب آبی را
دم دستت گذاشتم؟
#جواد_گنجعلی
به تو فکر میکنم
و بودن با تو همان قدر دور است
که زمرد در بازار جواهر فروشان
عشق در من ارثیهء پدری بود
مادرم دلباختهء شمعدانیهای جهان شد
من دلباختهء تو
دوست دارم بدانم
سیاهی چشمانت
به روزگار کدام شاعر ختم میشود
از خدا خواستم زودتر بمیرم
تا هرگز زنی زیباتر از تو نبینم
گفتم بر مزارم بنویسند
این جا گریزگاه مردی است
که از تاریکی زندگی
به سیاهی چشمان زنی پناه برد...
#جواد_گنجعلی