من تشنه ام آمدم شرابم بدهی
چون مرغ حرم دانه و آبم بدهی
مسکینم و از تو بر نمی دارم دست
آن قدر زنم در که جوابم بدهی
ما جز تو نداریم درین عالم کس
خود، یک نظرت در دو جهان ما را بس
گفتی که سه جا به داد زائر برسی
آنجا ز کــرم به داد ما نیــز برس
گفتم به یکی دوست که نقّاره چراست؟
گفتا که نشان کرم و جود رضاست
نقّاره زنان تو را چنین می خوانند:
آن باب کرم که خلق گویند، اینجاست
«ناجی» که به صد نالـه و آه آمـده است
مستغرق دریای گناه آمده است
ای ضامن آهو تو چنان فرض نما
باز آهوی زاری به پناه آمده است
#حبیب_کارکُن_بیرق
برخیز و بساز خود، بهشت خود را
تغییر بده ذات و سرشت خود را
تقدیر، نه جبر است و نه مستلزم آن
از سر بنویس سرنوشت خود را
#حبیب_کارکُن_بیرق