پدرم نقاش عجیبی ست...
رنج هایی می کشد که هیچ کجا ندیده اید!
خواستید سری به آثارش بزنید
کمی به مادرم خیره شوید
او تمامشان را به جان خریده...
#رسول_ادهمی
دوست دارم تو را
برای یک روز
از خدا قرض بگیرم
و فردا هر چقدر تماس گرفت
گوشی را بر ندارم...
#رسول_ادهمی
3.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
من صدای نفسات را
سلامی میدانم
که آفتاب
اولین بار به دانهی گندم داد.
#رسول_ادهمی
#درود
#صُبحتون_نڪو😊♥️
تو التیام ِ تمام عشق های مایوس و نیمه کاره ای
آغاز صبح ِ خوش یُمنی
شفقی
شروع دوباره ای
سخاوت رودی تو
شکیبایی بی حد کوه
راهی مسیرِ روشنی
اشاره ای...
#رسول_ادهمی
هر وقت مادرم می خندد
پدرم زیر لب دعای تحویل سال
می خواند
خانه ی ما هر روز سه چهار مرتبه،
از ته دل عید است
#رسول_ادهمی
جنگ نرم
یعنی
دونفر سر این که کدام آن یکی را
بیشتر دوست دارد
به جان هم بیفتند.
#رسول_ادهمی
دل بریدن یعنی
یکی با احتیاط و نظم
بی کم و کاست
دلش را بِبُرد ببرد
دل کندن اما کمی فرق دارد
طرف مثلا غلفتی میکَند اما
به خودت میآیی میبینی
یا کمی از تو به آن چسبیده
رفته.
یا تکه هایی از او هنوز
روی تو جا مانده ...
#رسول_ادهمی
داشت نگاهم میکرد.
شانه ی چپش به گوشواره نزدیک تر شدهبود.
و من این طرز تماشا ،
این مخفیانه پرسه و
این خمیده زل زدن هایش را
خوب می شناختم.
میگذاشتم عمری برانداز کند.
میگذاشت لحظه ای برانداز کنم.
این عادت چشم های آن روزی بود.
تا سرم میچرخید، زود می دوید نگاهش.
تا سرش میچرخید، زود می دوید نگاهم.
مثلا هیچ قصدی
بین آستینها نیست.
مثلا خیال ِ آغوش
سو تعبیر پیش آمدهای
بین خلوت بازوهاست.
#رسول_ادهمی
بیا شبیه دو حبه قند
شانه به شانه
دل به چای بزنیم
آن قدر دور سر هم بگردیم، بگردیم
که ندانیم
این شیرینی
بیشتر از کداممان است.
نترس !
پس ِ این سرگیجه ی تلخ
حل شدنی عاشقانه هست
آخرش هر دو آهسته
از این که تو منی
یا من تو
کف استکان آرام می خندیم
خیال کن وسط دریا گم شده ایم
موج اول من تو را می بوسم
موج دوم تو.
چشم هایت را ببند و محکم بغلم کن
زود باش!
قاشق از راه رسید . . .
#رسول_ادهمی
#عصرتون_بخیر
الھے کہِ ازشــادے قنــد تو دلتــون آب بشہِ...