صبح آمد و گوی سرخ خورشید
در سینه ی آسمان درخشید
از مشرق دل غم تو با ناز
آهسته طلوع کرد و تابید
گنجشک جسور شعر من باز
در کوچه ی خاطرات چرخید
در حوض خیال تو پری شست
با کاغذ و با مداد رقصید
تا حافظ و قرن هشت پر زد
هم نغمه ی او تو را سرایید:
"ای گل تو کجا و روی زیباش"
تو خاری و او طراوت عید
تا سعدی و قرن هفت هم رفت
از چاره کار عشق پرسید
"درمان اسیر عشق صبر است"
صبر آمد و رفت ترس و تردید
"من تن به قضای عشق دادم"
عشق است و همین فراق و امید
پر زد غزلم به سوی شهرت
شعر از احدی نمی هراسید
پایان مسیر، مثل هربار
دستان تو را دوباره بوسید
#سهیلا_ابراهیم_زاده
🌺به جمع ما بپیوندید 🌺👇
•❥🦋❥@aseman_sheer❥🦋❥•