eitaa logo
"آسمانِـ ـشعر"
1هزار دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.6هزار ویدیو
14 فایل
«در آسمان شعر،شعر می شوم شاید بخوانیم🥰🥰 اگردلی به دوفنجان غزل نموده هوس براین سرای محبت قدم برنجاند»💥💥💖💖 #کانال_حال_خوب_کن 😍🥰 #منتظر_ایده_هاونظراتتون_هستم،👈 @Fa85temhe 🥰
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ خوش آمدی که آفتاب برآمد به سلام ات گل شکفت به نامت بوسه دوید به رویت و من بال گشودم سویت، از کجا دانستی پیچکِ خیالم بسِ که چنگ کشید بر پنجره ات افتاد به حالِ پژمردن، بنشین که بی تو من وُ شب هایِ تنهایی دمی نخفته ایم زِ یادت، بمان که با تو درود بر بیداری . . . 😊♥️
صدایت در تمامی روزها در سرم ترانه می گوید وُ شب ها به آرامی لالایی می خواند، همچون کودکی که در بیداری با همزادش سخن می راند و شباهنگام با نوایِ مادرش به گهواره می آرامد، در تو تنیده ام چنانکه با دهانِ تو کلمات را ادا می دارم و با گوش هایت آواها می شنوم، رگانم از قلبِ تو خون می نوشند وُ قطره هایِ نیلیِ عشق بر آسمان می فشاند، از اینسان ابرها نامِ تو می بارند وُ ناودان صدایِ گام هایت را از بامِ منتظر بر آستانِ پرچین روان می دارد
لبانم کویری تشنه که سال‌هاست عطش را اجابت نموده تا روزی شیارِ لبانت استجابتِ مرطوبِ حیات باشد
در چشمانت مینگرم و میبینم چقدر شعر به آنها بدهکارم... هر مژه ات کلمه ای ست دلفریب در کنار هم سطری عاشقانه شده که غمزه یِ چشمانت سروده اند. آن مردمکِ سیاهِ شورانگیز دیدگانت شعری ست سپید... و آنگاه که میگریی از هر قطره یِ اشکت شعری نو زاده میشود. و آن زمان که میخندی از برقِ نگاهِ شادمانت غزلی آفریده میشود. و چشم هایِ تو قصیده ای عاشقانه عزیزِ جانم ؛ چقدر شعر به تو بدهکارم شباهنگام پلک هایت را همچون جلد نفیسِ دیوانِ شعری کهن و دست نویس بر هم بگذار... حالا نوبت من است و این شب بیداری ها تا طلوعِ هزاران آفتاب هزاران و هزارها ترانه یِ عاشقانه برایت میسُرایم... دلبرکم؛ چقدر شعر نگفته به تو بدهکارم...!
لمسِ تو پایانِ کوچ بود وُ آغازِ اقامت، ای یار ای یگانه دلدار ای آرمیده بر پهنه‌یِ وقار، از کدام افق آمده‌ای !؟ که نگاهت تابنده تر از صبح تیرگیِ آینه زدود و شوقِ دیدن بر چشمانم بخشایید، وقتی موجِ دقایق بر تنم آونگ می‌کوبید دستانت زورقی که از تلاطمِ تشویش رهانیدم، لبانت را بگو باز سخاوتمندانه بر کویرِ رخسارم خنده بباراند، که خطوطِ صورتم تشنه هایی ناسیرآب، اینک که خورشید تمام قد مماسِ چهره ات ایستاده تا نور از فروغِ تو جوید تکلیف بر منِ شب نشسته چُنین است که سرمشق از مهتابِ رویِ تو گیرم