جهان را به قطعات کوچکی تقسیم کن ،کوچک به اندازه زمین زیر پایت و آن وقت به خودت بگو من به اندازه خودم ، به اندازه همین تکه زمینی که روی آن ایستاده ام، مسئولم.
دنیا گلستان خواهد شد اگر هر کس از خودش گلی بیافریند و از خاک زیر پایش باغچه ای ...
#عرفان_نظرآهاری
گفت: دست به چوب بزنم ، گل می شود.
دست به سنگ بزنم، لبخند.
دست به درد بزنم، درمان.
گفتم: پس شعبده بازی، جادو می کنی؟!
گفت: نه، پیامبرم، معجزه می کنم.
می خواهی برای تو هم معجزه کنم؟
خندیدم.
گفت: باید بگذاری بیایم و توی قلبت بنشینم، چهار زانو.
باید بگذاری بیایم و توی رگهایت راه بروم، آهسته آهسته.
باید بگذاری بیایم و زیر پلکهایت دراز بکشم، آرام و بی صدا.
می گذاری؟
خندیدم.
آمد و نشست و راه رفت و خوابید.
در قلبم، در رگهایم، زیر پلکهایم.
و این گونه شد که هر روز معجزه ای اتفاق افتاد.
#عرفان_نظرآهاری
من انگور شهریورم
پیش از آنکه پاییز
آخرین پنجره ات را از من بگیرد
پیش از آنکه تابستان
چشم هایش را ببندد
پیش از آنکه لبخند هایت
زرد و ارغوانی
از شاخه بیفتد
فصل را نگه دار
تقویمت را ورق نزن
من انگور شهریورم
خواهم رسید ...
#عرفان_نظرآهاری