نسل ما،
بوی زغال آخته آماده شده برای یک کرسی گرم و اتاقی که ماوای خانواده ای بزرگ و دلهای بزرگترشان بود
عطر نان خانگی آب زده برای صبحانه ای که پنیر و تخم مرغ و شیر و عسلش حاصل دسترنج مادران عاشقمان بود
عطر یاس های رازقی بهار و تابستان،
عطر دل انگیز شکوفه های سیب را در بهار،
و صدای چلپ چلپ افتادن سیب های رسیده درخت باغچه کوچکمان در حوض بزرگ وسط حیاط در پاییز،
صدای خاله بازیمان با فنجان و نعلبکی های سفالی و عروسکهای پلاستیکی که فرقی نمیکرد صدا و آواز داشته باشند یا نه، با قلبهای کوچک ما هزاران کلام عاشقانه رد و بدل میکردند،
صدای قرچ قرچ برف زیر چکمه های لاستیکی رنگ رنگیمان،
بوی برفابی که با عطر دل انگیز کاهگل های بجا مانده از کاه اندود کردن پشت بام های کاهگلی دیروز یکی میشدند و مشام جانمان را از خنکای دل انگیزش پر میکردند،
بوی کفش های ورنی سیاه و قهوه ای و صدای تق تق پاشنه فلزی شان
بوی کتاب و دفتر نوی اول مهر و تراشه مداد سوسمار و مدادهای سبز متالیک،
بوی پاک کن آدامسی معطر
رنگ براق و زیبای کارت پستال هایی که روزای آخر اسفند در دستهای کوچکمان رد و بدل میشدند و اشتیاق رسیدن به صاحبانشان دلهای کوچکمان را غرق در شادی و شعف میکرد
همه را در دل و جان حک کرده و شاید همین است که دلهایمان جز یک زندگی معمولی، به سبک کودکی های دورمان نمیخواهد...
دلم بهانه کودکی هایم را دارد....
#ناشناس
همه ما
فقط دو نوع شب در زندگیمان داریم
شبی که میخواهیم زودتر صبح شود
و شبی که هیچگاه دوست نداریم به صبح برسد
و مرز بین اینها
تنها یک «او» ست
که بستگی دارد مانده باشد
یا رفته باشد
#ناشناس
#شبتون_خوش🙏🏻🌺🙏🏻
"خوبم" را فقط
به غریبهها میگوییم
آنانی را که دوست میداریم
در آغوش میگیریم
و گریه میکنیم...!
#ناشناس
ترجمه: #سعید_هلیچی