eitaa logo
"آسمانِـ ـشعر"
1هزار دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.6هزار ویدیو
14 فایل
«در آسمان شعر،شعر می شوم شاید بخوانیم🥰🥰 اگردلی به دوفنجان غزل نموده هوس براین سرای محبت قدم برنجاند»💥💥💖💖 #کانال_حال_خوب_کن 😍🥰 #منتظر_ایده_هاونظراتتون_هستم،👈 @Fa85temhe 🥰
مشاهده در ایتا
دانلود
مرا بخر که خریدارِ من زیان نکند... 🌱
همین چند کلمه و بس: بد مکن، از گردش دوران بترس... 🌱
شاخ خشکیم به ما سردی عالم چه کند پیش ما برگ و بری نیست که سرما ببرد
به سودای تو مشغولم ز غوغای جهان فارغ....
در دل همان محبت پیشینه باقی است آن دوستی که بود در این سینه باقی است باز آ و حسن جلوه ده و عرض ناز کن کان دل که بود صاف چو آیینه باقی است از ما فروتنی‌ست بکش تیغ انتقام بر خاطر شریفت اگر کینه باقی است نقدینه وفاست همان بر عیار خویش قفلی که بود بر در گنجینه باقی است وحشی اگر ز کسوت رندی دلت گرفت زهد و صلاح و خرقهٔ ی پشمینه باقی است
الهی سینه‌ای ده آتش افروز در آن سینه دلی وان دل همه سوز هر آن دل را که سوزی نیست، دل نیست دل افسرده غیر از آب و گل نیست دلم پر شعله گردان، سینه پردود زبانم کن به گفتن آتش آلود کرامت کن درونی درد پرورد دلی در وی درون درد و برون درد به سوزی ده کلامم را روایی کز آن گرمی کند آتش گدایی دلم را داغ عشقی بر جبین نه زبانم را بیانی آتشین ده سخن کز سوز دل تابی ندارد چکد گر آب ازو، آبی ندارد دلی افسرده دارم سخت بی نور چراغی زو به غایت روشنی دور بده گرمی دل افسرده‌ام را فروزان کن چراغ مرده‌ام را ندارد راه فکرم روشنایی ز لطفت پرتویی دارم گدایی اگر لطف تو نبود پرتو انداز کجا فکر و کجا گنجینهٔ راز ز گنج راز در هر کنج سینه نهاده خازن تو صد دفینه ولی لطف تو گر نبود، به صد رنج پشیزی کس نیابد ز آنهمه گنج چودر هر کنج، صد گنجینه داری نمی‌خواهم که نومیدم گذاری به راه این امید پیچ در پیچ مرا لطف تو می‌باید، دگر هیچ
♥️🍃 من و عشق و دل دیوانه بساطی داریم عقل هی فلسفه میبافد و ما میخندیم 🌺به جمع ما بپیوندید 🌺👇 •❥‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌🦋❥‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌@aseman_sheer❥‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌🦋❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎•
به جست و جوی آن مجنون گمنام زند اینگونه گویای سخن گام که چون از گرمی این مشعل زر جهان گردید چون دریای آذر تو گفتی مهر کز افلاک بنمود ز آتشگاه دوزخ روزنی بود فلک را گرمی خور سوخت چندان که با خاک سیه گردید یکسان ز گرمی تودهٔ گل شد چو دوزخ در او از زیر می‌شد آب چون یخ چو گرما شد ز حد یک روز منظور زمین بوسید پیش خسرو از دور که تاب شعلهٔ خور سوخت ما را به دل بد شعله‌ای افروخت ما را توان کردن بدینسان تابه کی زیست بفرماید شهنشه فکر ما چیست بیان فرمود شاه مصر مسکن که ای دور از گل روی تو گلشن برون از شهر ما فرخنده جاییست در آن نیکویی آب و هواییست مقامی چون بهشت جاودانی بهارش ایمن از باد خزانی خرد خلد برینش نام کرده دم عیسا نسیمش وام کرده در آن ساحت اگر منزل نمایی نخواهد بود دور از دلگشایی چو گل منظور ازین گفتار بشکفت زمین بوسید و خسرو را دعا گفت اشارت کرد خسرو تا سپاهی سوی آن بزمگه کردند راهی به رایض گفت تا از بهر منظور سمندی کرد زین از هر خلل دور بسان کوه اما باد رفتار که باد از وی گرفتی یاد رفتار ز نور آفتاب آن رخش چون برق رسیدی پیشتر از غرب در شرق اگر فارس فرس را برجهاندی به جاسوس نظر خود را رساندی بسان جام جم گیتی نمایی دو چشمش بسکه کردی روشنایی اگر مهمیز میسودش بر اندام برون می‌زد از آن سوی ابد گام اگر مژگان کس بر هم رسیدی به سد فرسنگ از آن جنبش رمیدی ز شیهه گاه جستن برسر خاک زدی گلبانگ‌ها بر رخش افلاک جهانیدی گرش بر چرخ اخضر زدی سد چرخ بر خشت زر خور به عزم آن مقام عشرت آیین سوار رخش شد شهزادهٔ چین سواران رخش سوی دشت راندند سرود عیش بر گردون رساندند شدند از راه شادی دشت پیما چنین تا آن مقام عشرت افزا فضای دلگشایی دید منظور عجب فرخنده جایی دید منظور میان سبزه آبش در ترنم گلش از تازه رویی در تبسم گرفته فاخته بر سروش آرام زبان در ذکر با قمری در اکرام عیان گردیده داغ لالهٔ تر به رنگ آینه کافتد در آذر ز هر جانب فتاده برگ لاله چو پر خون پردهٔ چشم غزاله در آن دلکش نشیمن مانده برپا پی دفع حرارت غنچه حنا ز هر سو غنچه بر آهنگ بلبل سر انگشت می‌زد بر دف گل به بلبل در دهن خوانی چکاوک کله کج کرده چون هدهد به تارک سرود کبک بر گردون رسیده به آن آهنگ خود را برکشیده در آن عشرت‌سرا مأوا نمودند به بزم شادمانی جا نمودند 🍃به جمع ما بپیوندید 🌺👇 •❥‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌🦋❥‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌@aseman_sheer❥‌‎‎‌🦋❥‌‎•
ای درگه تو عید گه روحانی در تهنیتت هم انسی و هم جانی از لطف تو عیدیی طمع دارم لیک ترسم که توام طفل طبیعت خوانی جمع ما بپیوندید 🌺👇 •❥‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌🦋❥‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌@aseman_sheer❥‌‎‎‌🦋
هرگزم یارب از آن دیدار مهجوری مباد این نگاه دور را از روی او دوری مباد من کجا و رخصت آن بزم؟ دانم جای خویش دیگران هم رخصت ار خواهند دستوری مباد هر مرض کز عشق پیش آمد علاجش بر منست لیک جانم را ز دردش رشک و رنجوری مباد چشم غارت کرده را صعب است از دیدار دوخت هیچ عاشق را الهی هرگز این کوری مباد جوهر حسن تو کنج خانهٔ آباد نیست بر بنای جان وحشی نام معموری مباد به جمع ما بپیوندید 🌺👇 •❥‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌🦋❥‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌@aseman_sheer❥‌‎‎‌🦋