eitaa logo
"آسمانِـ ـشعر"
1هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
1.1هزار ویدیو
9 فایل
«در آسمان شعر،شعر می شوم شاید بخوانیم🥰🥰 اگردلی به دوفنجان غزل نموده هوس براین سرای محبت قدم برنجاند»💥💥💖💖 #کانال_حال_خوب_کن 😍🥰 #منتظر_ایده_هاونظراتتون_هستم،👈 @Fa85temhe 🥰
مشاهده در ایتا
دانلود
دیگر احتمال بازگشتن تو لطیفه ای ست که دوستان قدیمی مرا با آن دست می اندازند و انقدر در خلأ غیبتت مرده ام که هیچ زنگ تلفنی مرا از جا نمی پراند..
اگر شبی فانوس نفسهای من خاموش شد، اگر به حجله آشنایی در حوالی خیابان خاطره برخوردی و عده ای به تو گفتند: "کبوترت در حسرت پر کشیدن پرپر زد." تو حرفشان را باور نکن. تمام این سالها کنار من بودی کنار دلتنگی دفاترم در گلدان چینی اتاقم در دلم... 🙏🏻🌺🙏🏻
به هرکه عشق به من می‌دهد سلام می‌کنم به باد، به بادبادک و بوسه، به سکوت و سوال و به گلدانی که خواب گل همیشه بهار می‌بیند! سلام می‌کنم به چراغ، به «چرا»های کودکی، به چالهای مهربان گونه تو! سلام می‌کنم به کوچه، به کلمه، به چلچله‌های بی چهچه، به همین سر به هوایی ِساده! سلام می‌کنم به بی‌صبری، به بغض، به باران، به بیم باز نیامدن نگاه ِتو... باورکن من به یک پاسخ کوتاه، به یک سلام سرسری راضی‌ام!
تقصیر تو نبود ! خودم نخواستم چراغ ِ قدیمی خاطره ها، خاموش شود ! خودم شعرهای شبانه اشک را، فراموش نکردم ! خودم کنار ِ آرزوی آمدنت اردو زدم ! حالا نه گریه های من دینی بر گردن تو دارند، نه تو چیزی بدهکار ِ دلتنگی ِ این همه ترانه ای !
هنوز جاى تو در تك تك دقيقه ها خاليست، شعر ها براى زيبا شدن به تكه اى از تو محتاجند و نوشتن پلى ست كه مرا به تو مى رساند...
این همه گندم زارِ سوخته در چشمهای تو چه می کنند ...؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دستم را بگیر! همین دست برایت ترانه‌های عاشقانه نوشته، همین دست  سوخته در حسرتِ لمس دست‌های تو، همین دست پاک کرده اشک‌هایی را که در نبودت  به گونه دویدند این دست  بوی ترکه‌های کلاس سوم را می‌دهد هنوز، این دست کابل خورده  تا یاد بگیرد بنویسد: آزادی این دست پینه‌بسته  از نوشتن مداومِ نامت دستم را بگیر و از خیابانِ زندگی بگذران مرا
نه طبق مُد دوستت دارم نه به حکمِ سُنّت! همه چیز بنا بر فطرت است «خوب‌ها» دوست‌داشتنی‌اند مثل «تو»...
‌آرزو میکنم که خنده ات تنها به عادت مرسوم "عکس گرفتن" نبوده باشد...! و تو خندیده باشی در آن لحظه از ته دل... چرا که خنده ی تو جهان را زیبا میکند...
شبیه لرزیدن پوست یک مادیان وقتی گنجشکی بر گرده اش می نشیند یا لرزیدن دست های مادربزرگ وقتی چای را از استکان به نعلبکی می ریخت می لرزد دل من وقتی نام تو را می شنوم...
استکان شکسته، چای  را در خود نگه نمی دارد درخت تبر خورده، میوه نمی دهد صندلی فرسوده، تکیه گاه خسته ای نمی شود. من اما همچنان سرشار از شعرهای عاشقانه ام برای تو ...