eitaa logo
"آسمانِـ ـشعر"
1.1هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.1هزار ویدیو
9 فایل
«در آسمان شعر،شعر می شوم شاید بخوانیم🥰🥰 اگردلی به دوفنجان غزل نموده هوس براین سرای محبت قدم برنجاند»💥💥💖💖 #کانال_حال_خوب_کن 😍🥰 #منتظر_ایده_هاونظراتتون_هستم،👈 @Fa85temhe 🥰
مشاهده در ایتا
دانلود
برای تو مینویسم که عزیزتر از جان شدی و لازم تر از نفس. عزیز دور، عزیز دست نیافته، عزیز بوسیدنی، عزیز قلبم، برای تو مینویسم که خواستم تورا در آغوش بکشم؛ ولی دستانم کوتاه بود. برای تو مینویسم که بوسیدنت آرزو بود. برای تو مینویسم که یک جهانی. مینویسم برای تمام روزهایی که قرار است نباشم. باشد که بدانی و بدانند که تورا دوست می داشتم؛ بسیار، بسیار...
یادت باشد به خوابم که آمدی بیدارم کنی ببوسمت... 🙏🏻🌺🙏🏻
-هوالمعشوق🌱"
چقدر دوست دارم صبح بخیرگفتناتو..‌ اونجاش که میگی: "...عزیزم" اون خش توی صدات منو یاد ردپای گنجشکا انداخت توبرف... 😊♥️
چه غم! نداشته باشم تو را، که در نظر من سعادتی به جهان، مثل دوست داشتنت نیست . . .
‌وقتی مشتاق دیدنش هستی بهش بگو: آن که آسان می‌سپارد جان به دیدارت منم...
جمعه ها دستم به هیچ جا بند نیست جز یک مشت خاطرات به بن بست رسیده...
روی کره زمین چه چیز میتواند، مجلل تر از یک صندلی راحتی، یک کتاب و یک فنجان چای باشد... ♥️
اونجایی که میگه: یعنی دلم از غصه بگیرد اما به همین بودنت از دور... قناعت بکنم
چگونه دوستت نداشته باشم کدام سرباز، وطن‌ پرست نبود...!
‌بِسـمِ‌آوَرندھ‌شـٰادی‌دردلها🌱'!
اسفند، لبخندِ زمستان است از ذوقِ بهار... 😊♥️
کمی گردگیری کنیم ... تو دستی به صورت آسمان بکش من دردهایت را پاک می کنم " آبــــی " اتفاق قشنگی است ... وقتی که پیراهن تو و آسمان دست به یکی می کنند
هیچ وقت هیچ کس به اندازه من دوستت نخواهد داشت این تو، این تمام آدم ها ...
بغلم کن که حرف زدن کافی نیست...
چه قشنگ میگه: به حشرم وعدهٔ دیدار اگر دادی، نمی‌رنجم وصالِ چون توئی را،صبر این مقدار می‌باید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ردی از آمدنت مانده تھِ فنجانم قصد دارم ڪھ خودم را بھ تُ برگردانم••• ♥️
برای هر عملی در جهان عکس العملی هست، به اندازه ی خودش، در جهت مخالف، تعادل جهانم به هم ریخته از وقتی تو را در جهت مخالف آغوشم به اندازه ی خودم کم دارم ...
به چه سوگند دهم تا که بمانی در من ...
خواستن همیشه توانستن نیست من تو را می خواستم توانستم؟ لب داشتم، بوسه خواستم توانستم؟ دست داشتم، آغوش توانستم؟ گاهی خواستن توان ندارد زورش به رفتن، نبودن، نیست شدن نمی رسد که نمی رسد او هم که گفته کوه را به دوش می کشد اگری داشت محال پاسخی که هرگز نشنیده بود او به نه باخته بود، که چنین به ادعا حرف می زد. من ساده می گویم اگر چشم هایت مرا می پسندید کارهای عجیب می کرد دیوانگی های عجیب و غریب چیز زیادی نمی خواستم فقط سری که شب ها روی سینه ات بخواب رود روزها زود بلند می شدم و آنقدر دوستت می داشتم که نفهمیم چگونه پای هم پیر شدیم. من تو را برای پایان خستگی هایم نمی خواستم فقط می خواستم جای آه! دهانم گرم اسمت باشد عزیزم هایی که قبض برق خانه را پرداخت نمی کنند اما کاری با چشم های تو می کنند که اتاق شب هم نور داشته باشد! من خواستم دوستم داشته باشی باشی همین من همین کار ساده را از تو خواستم توانستی؟ توانستم؟