eitaa logo
"آسمانِـ ـشعر"
1.1هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1.1هزار ویدیو
9 فایل
«در آسمان شعر،شعر می شوم شاید بخوانیم🥰🥰 اگردلی به دوفنجان غزل نموده هوس براین سرای محبت قدم برنجاند»💥💥💖💖 #کانال_حال_خوب_کن 😍🥰 #منتظر_ایده_هاونظراتتون_هستم،👈 @Fa85temhe 🥰
مشاهده در ایتا
دانلود
اولین باری که دیدمش حدود یک ساعت نشستیم باهم چای خوردیم و کلی حرف زدیم وقتی خواست بره برگشت گفت راستی تو چند سالت بود؟ به چشماش نگاه کردم و گفتم یک ساعت…
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من کوشش میکنم خدایم را از طریق خدمت به مردم ببینم. چون میدانم خدا نه در بهشت است و نه درجهنم بلکه درون همه‌ ما انسان‌هاست . . . وقتی دستی را به یاری میگیرید دست دیگرتان در دست خداست
پوستم، اندازه‌ام نیست دردهایم، در سن رشدند و زخمی که، دیروز می‌پوشیدم امروز پایم را می‌زند ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اصلا شما همین که بلند می‌شوی زیر کتری را به نیت دم کردن چای روشن می‌کنی، نیمی از مشکلات جهان حل می‌شود. حالا فکر کن رفیقی، عزیزی، یاری، چیزی هم داشته‌باشی و با او گرمِ صحبت باشی و به شوق نشستن کنار او، پیمانه‌ی چای را پر کنی، هل و زنجبیل بریزی و قشنگ‌ترین فنجان خانه را سوا کنی و بچینی روی سینی و قندان را پر از نقل و شکلات کنی و کتری بجوشد و چیزی شبیه عشق هم درون تو غوطه‌ور باشد. چه خوب که به دنیا آمدیم تا عشق را تجربه کنیم و چای‌های عصرگاهی کنار پنجره را و نفس‌های آسوده و خیال‌های تخت را... 😊♥️
تو  نرفته ای ! تو در چشم هایم تکثیر شده ای" پاهایت را به روی طاق زرد خورشید می کشی با انگشت هایت ابرها را کنار می زنی گنجشک ها را در آسمان نیلی آغوشت در بَر می گیری ! صدایت توی اتاق پیراهنت روی بند حیاط نفس هایت در پسِ شیار گوش هایم لبخندت توی استکان چای راه می روند و بوی تو بر دهان خانه می پیچد.... تو نرفته ای...!
همیشه دلتنگی به‌ خاطر نبود کسی نیست، گاهی به‌ خاطر بودن کسی است که حواسش به تو نیست. 📕 زبان گل‌ها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تو سراسر آغوشی من سراسر نیاز چگونه غرق نشود ماهی کوچک که نیتش دریاست؟ چگونه کام نگیرد خمار؟ چگونه راه نیابد مسافر گم کرده‌ راه؟ چگونه باز نگردد باران؟ تو سراسر چشمی من سراسر عطش چگونه به چشمه نرسد تشنه؟ چگونه فدا نشود صحرا؟ چگونه سیراب نشود سراب؟ تو سراسر دستی من سراسر دل چگونه نگیرد قرار،دل در دنیای کوچک بازوانت؟ تو سراسر شعری که در دست و چشم و دهانم گم شد کو زبان اشاره؟ کو زبان تفهیم؟ کو زبان گفتن؟ بار دوست داشتن را اجدادمان چگونه به دوش می‌کشیده‌اند
زن اتفاقی ست که اگر نمی افتاد آینه دق می کرد کهکشان بی نور مشتری بی ماه خانه ها تاریک چشمهُ ذوق بی آب شعرها بی فروغ می شد