eitaa logo
گنجینه شهدای جهان اسلام (عاشقان شهادت)
627 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1.2هزار ویدیو
115 فایل
کانون فرهنگی رهپویان شهدای جهان اسلام یُحیے وَ یُمیت، و مَن ماتَ مِنَ العِشق، فَقَد ماتَ شَهید...♥️ [زنده مےڪند و مےمیراند! و ڪسے ڪه از عشق بمیرد، همانا شـہید مےمیرد...|♡ |
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌹🌿🌸🌸🌸🌹 🌸🌿🌸🌸🌸🌹 🌸🌸🌸🌸🌹 🌸🌸🌸🌹 🌸🌸🌹 🌸🌹 🌸 روز عقد به پویا گفتم: پویا جان جون تو و جون مهرناز؛ میدونی که ما چقدر دوستش داریم مواظبش باش، دخترم رو اول به خدا بعد به تو می سپارم. پویا هم گفت: دایی جان خیالتون راحت مثل چشمام ازش مراقبت می کنم؛ بیشتر از خودم حواسم به مهرناز هست نمیزارم آب تو دلش تکون بخوره. پویاجان مرد بود سر حرفاش بود قول می داد پاش می موند اما اینبارنشد سرنوشت جوری که فکر می کردیم رقم نخورد. پویا جان خیلی با ادب بود هر وقت من میومدم جلوی پام بلند می شد همیشه احترام میزاشت به ما ؛ تو این مدت بی احترامی ازش ندیدیم. خیلی پسر عاقلی بود خیلی بیشتر از سنش می فهمید رفتاراش مثل یک مرد پخته و کامل بود من خیالم راحت بود که دخترم رو سپردم دست پویا. من با از دست دادن پویا سه نفر رو از دست دادم پویا هم پسرم بود هم خواهر زادم بود هم دامادم بود. یه روز ما با پویا باغشون رفته بودیم هعی صدا کردیم که پویا بیا کمکون دیدیم رفته یه گوشه داره تلفنی با خانومش صحبت میکنه. بعد از اینکه بالاخره صحبت هاشون تموم شد دیدیم غیب شد. گشتیم دنبالش دیدیم رفته به یک پیر مردی که اون اطراف بود کمک میکنه و میوه هاش رو جا به جا میکنه؛ بهش گفتیم: بیا کمک ما؛ گفت: این حاج آقا واجبتره کار ایشونو انجام دادم میام. 🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌿🌸🌹 🌸🌸🌹 🌸 @asganshadt
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌹🌿🌸🌸🌸🌹 🌸🌿🌸🌸🌸🌹 🌸🌸🌸🌸🌹 🌸🌸🌸🌹 🌸🌸🌹 🌸🌹 🌸 من باپوياجان خیلی خاطره داشتم چون پدر و مادرم شهرستان بودند ومحل کارمن تهران بود. چندسال خونه اونا ميموندم چه وقتایی که باهم استخروفوتبال وهيتهای مذهبی می رفتیم. مسجد امام سجاد "علیه السلام" درمیدان توحيد کرج ومسجدجامع حصارک بالا پای منبر شيخ مجتبی ایمانی. یادش بخير شبهای قدرهیئت بیت الزهرا "علیهاالسلام" شاه عباسی کرج چندین سال بود از بچگی پویا جان بهمراهه پسرخاله هاش و برادرش همون هیأت می رفتیم. شیرین ترین لحظات که توهيئت بودیم لحظاتی بود که می دیدم خواهرزاده هام گوش به روضه اباعبدالله "علیه السلام" و واقعه کربلا می دادن و اشک می ريختن اون لحظه ها انگار همه دنیا مال من بود شوخيهای بعدازهيئت چون به قول بزرگی گریه برای سیدالشهدا شادی می آورد واقعا همينطور بود به قولی شارژ می شديم. وای موقعه غذا خوردن چندین سال شبای قدر آخر مراسم سحری ميدادن ماهم غذامونو مي گرفتيم روی پله مغازه ای می نشستيم می خوردیم تندتند تا اذان نزده. پویا جان به همراه پسرخالش مجتبی خیلی خوش اشتها بودن می گفتن اميردايی غذای هیات خیلی خوشمزست می چسبه. پویا جان کاش یه شب قدر هم ميومدی باهم احيا می گرفتيم. کدومشو بگم براتون آخرین باری که استخر رفته بودیم پویا جان خیلی منوترسوند آخه رفت شیرجه زدتوعمق زياد دیر اومد رو آب؛ قبلش شناش زیاد خوب نبود عمق کم شنا مي کرد. نگو آقا رفته بود پیش دوستش يادگرفته بود. عاشق مداحی حاج مهدی اکبری بود. روضه حضرت رقیه"علیهاالسلام" آتيشش ميزد يادمه یه واسمی روضه حضرت رقیه "علیهاالسلام" خونده شد ديوانه وار اشک می ریخت خواهرش نازنین زهراسه سالش بود پويا می گفت: اميردايی حضرت رقیه "علیهاالسلام" هم مثل خواهرم نازنین زهراسه سالشه چطور اون نامردا دلشون اومد بزننش و موهاشو بِکشند. کاش بودی یکبار دیگه این جملات به زبون می آوردی. اما نه خوش به سعادتت پر کشیدی. دایی جان منو هم دریاب خیلی داغونم خودت میدونی من چی می خوام. میدونم لياقتشو ندارم اماتو بخوای میشه. پویا جان راستشو بگم دلم برات تنگ شده. مگه نمی گفتی بچت پسر باشه می برمش باشگاه. خیلی سخته خاطراتی که باهم داشتيمو به زبون آوردن. کدومشو بگم نزدیک بود که پسرم به دنيا بياد شبهايی که من سرکار شيفت شب بودم همسرمو می بردم خونه خواهرم یعنی خونه پويا اينا؛ (از زبان همسرم. اميرپويا جای برادرمه آخه چقدرنجيبه چقدرباحيا) ؛ تا اینکه جنسیت بچه می خواست مشخص بشه پويا می گفت پسر بشه ؛ نازنین زهرا می گفت: دختر بشه. بعد که مشخص شد پويا خيلی خوشحال شد. وای تمام این لحظه ها جلو چشممونه چه کنیم باخاطراتت پویا جان. کاش بيشتر پيشت بودم. به حق گفتن که شهادت به سراغ همه میآید و بو می کند بوی دنيابدهی رهايت می کند. پويا تو اصلا بوی دنيا نمی دادی. چقدر تمايل داشتی بريم سوریه ای وای حتی رو تخت بیمارستان بودازپشت شیشه با اشاره گفتم نميای بريم سوریه مدافع حرم. به ولله بااشاره گفت: میخوای بری منم میام. پويا تو رفتی و بوی رفتنت مرا بیچاره کرده. دست منم بگير. وای خدايابهم طاقت بده. شب عقد پويا چقدر شيرين بود خواهرزادم بابرادرزادم دارن باهم ازدواج می کنن. دوتا فرشته که دارن باهم پيوندمي خورند. قبل ازاینکه عاقدصيغه عقدوجاری کنه رفتم در گوشش گفتم: پویا جان دعا کن این لحظه ها هرچی ازخدا بخوای بهت میده. پویا جان برای سلامتی آقا امام عصر" عجل الله تعالی فرجه شریف" و ظهورش دعا کن با اون بیان شیرینش گفت: باشه اميردايی باشه، دوتا فرشته دستاشونو رو به آسمون گرفتن خطبه عقدخوانده شددوتا کبوتر عاشق یکی شدن پذیرفتن و همه ما خوشحال. امابيشتر از هفت ماه طول نکشيد پويا پرکشيد و همسر عاشقش باخاطراتش ماند. مدت کوتاهی باهم عقدکرده بودندهفت ماه؛ اما چقدر بينهايت دردل هم جا گرفته بودن. برای همسرعاشقش سخت است اما از اهل بیت " علیهم السلام" مدد می گيرد و با عزم راسخ ادامه دهنده راه همسرش هست. همسرشهيدبودن هم توفيقش کمترازشهادت نیست. 🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌿🌸🌹 🌸🌸🌹 🌸 @asganshadt http://asganshadt.blog.ir وبلاگ پیدای پنهان مخصوص مصاحبه با خانواده شهدا 👆👆👆🌺