💌{ #پرستار_دلها
روز توَلُد حَضرت زِینب(سلام الله علیه) بود
و مدیر مدرسه از روی ارادتش به بانو
جَشنی درخور برایمان تدارک دیده بود.
مهمان ویژه جشن را امّا معرفی نمیکرد
می گفت :شنیدنی نیست
نامشان، باید ببینید تا باورتان شود
بانویی از همان اول جشن
روی کناری ترین صندلی ردیف جلو نشسته بود
و لبخند از لبش پاک نمیشد.
آرامشی در چهره اش دیده می شُد
که کمتر در کسی دیده بودم.
نوبت به مِهمانِ ویژه رسید
و خانم مدیر اسمشان را پرستارِ دل صدا زدند
و خواستند که چند کلامی برایمان سخن بگویند
صِلابت قدم هایش ، مرا یادِ حرف های پدر
راجبِ همرزمانش می انداخت
هم آنقدر مُحکم و با افتخار...
کلامش را اینگونه آغاز کرد:
به نام خدایی که
زینَب را آفرید تا مونِس حُسین باشد.
فیلمِ 5 دقیقه ای دیوارِ سفید را که به خاطر دارید
مَن هَمسرِ یکی از آن شیرمردهایم.
( و همهمه تمامِ حیاطِ مدرسه را پُر کرد
او هَمسَر جانباز بود)
_: امّا حضورم اینجا به بهانه پَرستار بودن است
من عاشِقم و پرستار تا عاشِق نباشَد
عاشقانه پرستاری نخواهد کرد.
پَرستار مِثل مادر است...
همچون مادری که نگرانِ فرزند خویش است...
پرستارِ عاشق نگرانِ بیمارِ خویش است.
از تمام سِلول های تَن اش مایه می گُذارد
تا تیمار کُند بیمارش را
پرستار خَستگی ناپذیر است،مقاوم است...
و شکست را نمی پذیرد...
بانویِ پرستاران را که می شناسید،
حضرت زینب را می گویم...
پرستار بودن تنها یک شرط دارد
آن هم ذره ای زِینَب بودن است...
و امّا زِینب بودن تحقیق می خواهد...
پس بروید و راه و رسم زینبی شُدن را بیاموزید.
سکوتی بی سابقه
تمامِ مدرسه را فراگِرفته بود ...
و اشک چشمان جوابگوی
صحبت های بانوی پرستار بود
و مَن پَرَستار شُدن را
با تمام دِل و جانمـ♥️آرزو کَردم
#نوشته_فدایی_سید_علی
#ولادت_حضرت_زینب_مبارک
#شهداییمـ
اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 👇
@asganshadt