گنجینه شهدای جهان اسلام (عاشقان شهادت)
#شهید_محمدناصر_ناصری 🌷🍃👆
#همسر_شهید_محمد_ناصر_ناصری
زندگـــــــــــی ساده
فرمانده سپاه زیر کوه بود. ازدواج که کردیم، ازش خواستم همراهش بروم. رفتیم به یک ده سر مرز. زندگیمان را آنجا با نصف وانت اسباب و اثاثیه و توی یک اتاق محقر و خشتی شروع کردیم. آنجا نه اب داشت، نه برق، نه درمانگاه، نه مدرسه و نه خیلی چیزهای دیگر. درعوض در تابستان گرمای شدید داشت و زمستان سرما. مدتی تحمل کردم و ماندم. بعد از آن طاقتم طاق شد. گفتم: بریم یک جای بهتر. قبول نکرد. گفت : این ده هم جزء کشور ماست. مردم اینجا هم ایرانی هستن!
#هرروز_با_شهدا
🌷 @asganshadt
حُرّ
هم که باشی ،
راه را بر حُسین (ع) هم که بسته باشی ،
وقتی که برگردی...
وقتی که قصدِ همراهیِ حسین(ع) کنی...
ندا خواهد آمد :
اِرفَع رأسَک
سرت را بالا بگیر...
حسین جان ما برگشته ایم....
" دریـــاب "
ایـــــن منِ سیــــاه رو ِ سیــــاه دل را.....
#شیعیان
🆔👇👇👇
@asganshadt
گنجینه شهدای جهان اسلام (عاشقان شهادت)
گاهی یک #حدیث یا جمله قشنگ که پیدا میکرد، با ماژیک مینوشت روی کاغذ📝 و میزد به دیوار،بعد در موردش ب
2⃣8⃣4⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔰در ستاد لشگر بودیم. #شهیدزین_الدین یکی از بچه های زنجان را خواسته بود، داشت خیلی #خودمانی با او صحبت می کرد👥. نمی دانستم حرفهایشان درباره چیست.
🔰آن برادرم دائم #تندی می کرد و جوش می زد😠. آقا مهدی با نرمی و #ملاطفت آرامش می کرد. یکهو دیدم این برادر ترک ما یک چاقوی🔪 ضامن دارد از جیبش درآورد😧، گرفت جلوی شهید زین الدین و با عصبانیت گفت: « #حرف_حساب یعنی این!» و چاقو را نشان داد.
🔰خواستم واکنش نشان بدهم که دیدم #آقامهدی می خندد😄. بامهربانی خاصی چاقو را از دستش گرفت، گذاشت توی جیب او، بعد دستی به سرش #کشید و با گشاده رویی تمام به حرفهایش ادامه داد👌.
🔰ظاهرا این برادر اختلافی با یکی از #همشهریانش داشت که آقا مهدی با پا در میانی می خواست مسائلشان را رفع و رجوع کند✅.
🔰بعدها شهید زین الدین ایشان را طوری ساخت و به راه آورد که شد #فرمانده یکی از گردانهای لشگر✌️!
#شهید_مهدی_زین_الدین
🌹🍃🌹🍃
@asganshadt
✔جبله بن علی(عبدالله)شیبانی
اهل کوفه وازتیره ی شیبان بود.جبله اش می خواندند؛استوارچون کوهساران وایمانی به سرسختی صخره های ستبروروحی به لطافت نسیمی که ازدره های بازوفراخ می گذرد.ازافتخاراتش جنگیدن درصفین بود.
اوخاطره ی تلخ سست عنصران کج اندیشی راباخود داشت که قرآن های افراشته برنیزه را دیدندوفریادمظلوم قرآن مجسم رانشنیدند.کوفه رانیزدیده بودباانفجارخون درمحراب،باغروب عدالت درسجده وتشییع غریبانه ی مولادرشب.
خبررسیده بودکه حسین(ع)__ فرزندعزیزپیامبر__ازمدینه به مکه آمده است.نامه درپی نامه روانه شد.سرانجام انتظارپایان یافت وسفیررشیدحسین(ع)به کوفه رسید.
درکوفه غوغابود.موج جمعیت برای بیعت بامسلم هرروز افزوده تر می شد.امادریغ که دست های گرم دیروزین سردشد. چهره هارنگ باخت.بیعت کنندگان پیمان گسستندومسلم تنهاشد.روزهای تلخ فاجعه ازراه رسید.سرهانی پیربه کوچه گردانی رسیدوپیکرخونین وبی سرمسلم وارونه بر دارآویخته شد.یاران مسلم تحت تعقیب بودند.
جبله نیزاز کسانی بودکه عبیدالله فرمان دستگیری وقتلش راصادرکرده بود.اوازمخفیانه خوددر روزپنجم محرم بیرون آمدونیمه های شب خودرابه همسروفرزندانش رساند.درآرامش وسکوت،اشک وآه همسروفرزندان بدرقه ی راهش شدونرم وآرام ازخانه بیرون زد.باهرگام که ازکوفه دورمی شد،آرامش ولذتی غریب درخوداحساس می کرد.
شوق رسیدن به قافله ی اباعبدالله (ع)گرمایی عجیب درآوندهایش می دواند.کدام روز وکدام لحظه به کربلارسیدنمی دانیم.هفتم یاهشتم محرم؟صبحگاه یاشامگاه؟هرچه بودعاشق به معشوق رسیده بودوقطره به دریا.
درشب عاشورا،صدای نجوای جبله درشکسته ترین صدا،گستره ی کربلاراپرکرده بود؛ اللهم ارزقنی شهاده فی سبیلک. اللهم داحشرنامع محمدوآل محمد.جبله،نمازصبح شهادت رابه امامت محبوب خویش برپاکرد.صف هابرای نبردناگزیرآماده شد.امام خطبه خواند.یاران رابه شکیبایی دعوت کردوبشارت بهشت داد.تردیدوتزلزل وتذبذب رادرهیچ قلبی،راه نبود.مرگ،تنهادرگستره ی لشگردشمن قدم می زد.
زیستن __ عاشقانه وجاودانه __درحریم جان وروان یاران حسین (ع)پرسه می زد.
ناگهان پروازتیرها،آسمان کربلارادر ابری سیاه فرو بردوپس ازآن خون،سرخ سرخ،جوشش آغازکرد.جبله،هم پای یاران پیش تاخت،شمشیرزد.رجزخواند.قلب هارا نشانه گرفت.سرهارا میزبان تیغ کردوخود رابه جنگل نیزه هاوشمشیرهارساند. اندک اندک ازمولا فاصله گرفت.اما نام حسین (ع)درنفس هایش جاری بود.ساعاتی بعدنیمی ازیاران عاشورا شهیدشده بود.جبله نیزبرخاک داغ صبحگاهی افتاده بود.شهادت بال وپری آسمان پیمابه جبله بن علی شیبانی بخشیده بود.وچه خرسندبودکه پس ازگذشت نیم قرن از زندگی اش دررکاب مولایش حسین(ع)درکربلابه شهادت می رسید.
سلامش بادکه امام زمان (عج)این گونه سلامش می دهد:
السلام علی جبله بن علی شیبانی @asganshadt
💠 ســــرمـــــشقِ مـــــاندگار * ۱۵ *💠
ظهر شده بود. برای ناهار کنار یک رستوران ماشین رو نگه داشت. رفت ناهار گرفت و آورد تو ماشین که با هم بخوریم . چند دقیقه ای که گذشت یکی از این بچه های فال فروش به ماشینمون نزدیک شد. امیر شیشه رو پایین آورد و از کودک پرسید که غذا خورده یا نه. وقتی جواب نه شنید، غذای خودش رو نصفه رها کرد و دست بچه رو گرفت و برد تو رستوران....وقتی برمیگشتن کودک میخندید و حسابی خوشحال بود...
راوی:همسر شهید
#شهید_امیر_سیاوشی
💠 @asganshadt
#ثواب_هزینه_کردن_
در راه عزا داری سید الشهدا علیه السلام
آگاه باشید، هرکس در راه عزا و زیارت حسین بن علی علیه السلام به مقدار #درهمی انفاق نماید، ملائکه در آنچه انفاق نموده است تا روز #قیامت با او داد و ستد می کنند، و به ازای هر درهم، هفتاد #حسنۀ به وی می دهند، و خداوند برای او #قصری در بهشت بنا خواهد کرد.
📚تَظَلُّمُ الزَّهرَاء، ص73-74
🍃🌹🍃🌹
@asganshadt