eitaa logo
گنجینه معارف واحکام
208 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
819 ویدیو
42 فایل
امام جماعت مسجد امیر المؤمنین علیه السلام را وند کاشان بیان نکاتی جهت پرورش روح ونهاد باطنی انسانها
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹 رؤیای صادقه حضرت امّ البنین علیهاالسلام، در شب قبل از خواستگاری امیرالمؤمنین علی علیه السلام در روز خواستگاري‌ام البنين در حالي كه مادرش موهاي او را شانه مي‌كرد خوابي را كه شب گذشته ديده بود براي مادر تعريف مي‌كرد و خواستار تعبير آن بود؛ او گفت : «مادر! خواب ديدم كه در باغ سرسبز و پردرختي نشسته ام. نهرهاي روان و ميوه‌هاي فراوان در آنجا وجود داشت. ماه و ستارگان مي‌درخشيدند و من به آن‌ها چشم دوخته بودم و در باره عظمت آفرينش و مخلوقات خدا فكر مي‌كردم. در مورد آسمان كه بدون ستون بالا قرار گرفته است و همچنين روشني ماه و ستارگان... در اين افكار غرق بودم كه ماه از آسمان فرود آمد و در دامن من قرار گرفت و نوري از آن ساطع مي‌شد كه چشمها را خيره مي‌كرد. در حال تعجب و تحير بودم كه سه ستاره نوراني ديگر هم در دامنم ديدم. نور آنها نيز مرا مبهوت كرده بود. هنوز در حيرت و تعجب بودم كه هاتفي ندا داد و مرا با اسم خطاب كرد من صدايش را مي‌شنيدم ولي او را نمي ديدم گفت: بشراكِ فاطمةُ بسادة الغُرَر  ثلاثة انجم و الزاهر القمر ابوهم سيّد في الخلق قاطبة  بعد الرسول كذا قد جاء في الخبر 🔶 «فاطمه! مژده باد تو را به سيادت و نورانيت. به ماه نوراني و سه ستاره درخشان پدرشان سيد و سرور همه انسانهاست بعد از پيامبر گرامي و اينگونه در خبر آمده است. » پس از خواب بيدار شدم در حالي كه مي‌ترسيدم. مادرم! تاويل رؤياي من چيست؟! » مادر به دختر فهيمه و عاقله خود گفت:  «دخترم رؤياي تو صادقه است. اي دختركم به زودي تو با مرد جليل القدري كه مجد و عظمت فراواني دارد ازدواج مي‌كني. مردي كه مورد اطاعت امت خود است. از او صاحب ۴ فرزند مي‌شوي كه اولين آنها مثل ماه چهره اش درخشان است وسه تاي ديگر چونان ستارگانند. » پس از صحبتهاي دوستانه و صميمانه مادر و دختر، حزام بن خالد وارد اتاق شد و از آنها در مورد پذيرش علي عليه السلام سؤال كرد و گفت: آيا دخترمان را شايسته همسري اميرالمؤمنين عليه السلام مي‌داني؟ بدان كه خانه او خانه وحي و نبوت و خانه علم و حكمت و آداب است اگر او را (دخترت را) اهل و لايق اين خانه مي‌داني - كه خادمه اين خانه باشد - قبول كنيم و اگر اهليت در او نمي بيني پس نه؟  همسر او كه قلبي مالامال از عشق به امامت داشت گفت: اي «حزام » به خدا سوگند من او را خوب تربيت كردم و از خداي متعال و قدير خواستارم كه او واقعا سعادتمند شود و صالح باشد براي خدمت به آقا و مولايم اميرالمؤمنين عليه السلام پس او را به علي بن ابيطالب، مولايم، تزويج كن. 📚مولد عباس بن علي عليه السلام، ص 38
◾️ من نیامده‌ام تا جای مادرتان فاطمه "عليهاالسلام" باشم؛ آمده‌ام تا خادم شما شَوَم... نقل کرده‌اند: شب اول عروسی حضرت ام البنین عليهاالسلام بود که وارد خانه امیرالمؤمنین علي عليه السلام شد و مشاهده نمود که حسنین و زینبین علیهم‌السلام گرداگرد هم نشسته‌اند. ام البنین عليهاالسلام پیش آمد و عرضه داشت: أَنَا ما جِئتُ هُنا لِأُحِلَّ مَحلَّ أُمِّكُما فَاطِمة ▪️من نیامده‌ام اینجا تا جای مادرتان فاطمه "سلام الله علیها" برای شما باشم. ثُم اختنَقَت بِعَبرتِها وقالت: ▪️ام البنین علیهاالسلام این جمله را گفت و بغض، راه گلویش را بست و اشکش جاری شد و فرمود: أََنَا هُنا خادمة لكم جِئتُ لِخِدمتكم فهَل تَقبلون بهذا وإلّا فَإنّي راجِعة إلَى داري ▪️من خادم شما هستم و آمده‌ام تا به شما خدمت کنم؛ آیا مرا به اين خدمت گذاری می‌پذیرید؟ و اگر مرا نپذیرید به خانه‌ام برمیگردم! حسنین و زینبین علیهم‌السلام به او خوش‌آمد گفتند و فرمودند: أنتِ عزيزة كريمة وهذا بَيتك ▪️تو بزرگواری و کریم... و این خانه، خانه توست... 📚 السيّدة أُم البنين (للزهيري) ص۶۷ 📚 العباس رجل العقيدة والجهاد ص ۳۴ 📚المجالس الشجیه فی سیره ام البنین التقیه ص ۱۴۰
♦️ وداع امام‌ حسین علیه السلام با حضرت أم البنين عليهاالسلام به هنگام خروج از مدينه... وقتی که کاروان سيدالشهداء عليه السّلام، عزم حرکت از مدینه را داشت، حضرت أم البنين عليها السّلام نزدیک امام حسین علیه السّلام آمدند و عرضه داشتند: بأبي أنت وأمي يا أبا عبد اللّه، أَستَودعُكَ اللّه يا نورَ عيني يا سيّدي وإمامي، يا حسين ثمّ أَجهَشَت بالبكاء وانقطَعت عن الكلمات ▪️پدرم و مادرم فدای تو ای أباعبدالله! شما را به خدا می‌سپارم ای نور چشمم، ای سرور من، ای امام من ای حسین! در این هنگام گریه بی امان، راه گلوی أم البنين عليها السّلام را بست و نتوانست دیگر صحبت کند. امام‌ حسین علیه السّلام به او فرمودند: جزاكِ اللّه عنّا خيرَ الجزاء يا أمّاه، فقد كنتِ لنا أُمَّا بارَّةً ▪️خدا از جانب ما به شما جزای خير دهد ای مادر! به درستی که شما برای ما، مادر نیکوکار و مخلصی بودی. أم البنين عليهاالسّلام مقداری جلوتر آمد و عرضه داشت: اُذكُرني يا ولَدي عندَ أمّكَ الزهراء و بَلّغها أَجمَلَ سلامي و تَحيّاتي ▪️ای پسرم! من را در نزد مادرت زهرای مرضيه سلام الله علیها، به یاد آور و زیباترین سلام و تحیت من را به آن حضرت برسان. امام حسین علیه السلام فرمودند: حتما این کار را خواهم نمود. سپس فرمودند: وداعاً يا أم البنين، وداعاً... وداعاً... 📚السيدة أُم البنين (للزهيري) ص ۱۴۵ 📚 المجالس الشجیه فی سیره ام البنین التقیه ص 101
◼️ فرزندان من و و تمام اهل زمین، فدای اباعبدالله الحسین "علیه‌السلام"... چون بشير وارد مدينه شد.، آمد تا از جانب امام زين العابدين علیه السلام خبر دهد مردم را از ماجراى اهلبيت‌ علیهم السلام. ام البنین علیها السلام او را ملاقات كرد و  فرمود: أخبِرنی عَن أبِی عَبدالله الحُسَین ▪️ اى بشير! از اباعبدالله الحسين عليه السّلام چه خبر برایم آوردى؟  بشير گفت:  اي‌ام البنين! خداي تعالى تو را صبر دهد كه عباس تو كشته شده است. ام البنين فرمود: از حسين خبر ده. وقتی که "بشیر"، خبر شهادت فرزندان "ام‌البنین" را در مدینه به او داد، آن حضرت جمله نورانی را فرمود که ایمان و معرفت و عشق به امامت در آن موج می‌زند.  فرمود: أولادی وَمَن تَحتَ الخَضراء کُلُّهُم فداءٌ لأبی عَبدِاللهِ الحُسین ▪️«تمام فرزندانم و تمام اهل زمین به فدای اباعبدالله الحسین علیه السلام » "بشیر" گفت: قُتِلَ الحُسَین ▪️حسین، کشته شد... در آن حال ام‌البنین روی خاک‌ها نشست، دو دست خویش را بر سر زد و فرمود: قَدْ قَطَّعتَ نِیاطَ قَلبی! ▪️ای بشیر! با این خبر بند بند دلم را پاره‌ کردی. 📚منتهی المقال، ج ٢، ص ٧٠ 📚تذکره الشهداء، ص ۴۴٣
◼️ حضرت امّ البنین "عليهاالسلام"، آن‌قدر بر سيدالشهداء "علیه‌السلام" گریه کرد تا بینایی اش را از دست داد... در روایتی امام صادق عليه السلام فرمودند: بُكِيَ الحُسَينُ عليه السلام خَمسَ حِجَجٍ. وكانَت اُمُّ جَعفَرٍ الكِلابِيَّةُ تَندُبُ الحُسَينَ عليه السلام وتَبكيهِ وقَد كُفَّ بَصَرُها ▪️ بر امام حسين "عليه السلام" پنج سال(در مدینه) گريسته شد. اُمّ جعفر كِلابى (امّ البنین"علیهاالسلام")، براى امام حسین "عليه السلام" مرثيه مى سراييد و مى گريست تا اين كه چشمانش نابينا شد. فَكانَ مَروانُ وهُوَ والِ المَدينَةِ يَجيءُ مُتَنَكِّرا بِاللَّيلِ حَتّى يَقِفُ، فَيَسمَعُ بُكاءَها ونَدبَها ▪️مروان، حاكم مدينه، به صورت ناشناس مى آمد و به گريه و مرثيه سرايى او گوش مى داد. 📚الأمالي (للشجري) ج ۱ ص ۱۷۵.
◾️ دیگر مرا امّ البنین نخوانید... نقل کرده‌اند: حضرت أم البنين عليهاالسلام همراه با عده‌ای از زنان بنی‌هاشم به بقیع می‌رفتند و آن بانوی مکرّمه اینگونه نوحه سرایی می‌نمود: اَ تدَعُوَنِّی وَیکَ‌ ام البنین تُذکِّرینی بلیوث العرین کانت بنونَ لی اُدْعَی بِهِمْ و الْیَوْمَ اَصْبَحْتُ وَ لاَ مِنْ بَنِین ▪️ای زنان مدینه! دیگر مرا ‌ام البنین مخوانید و مادر شیران شکاری ندانید. من فرزندانی داشتم که به سبب آن‌ها مرا‌ ام البنین می‌گفتند، ولی اکنون دیگر برای من فرزندی نمانده و همه را از دست داده ام. اَرْبعَةٌ مِثْلَ نُسُورُ الرّبی قَدْ وَاصَلُوا المَوْتَ بِقَطْعِ الْوَتِینِ تَنَازَعُ الْحِرْصانَ اَشلاَئَهُمْ فَکُلّهُمْ اَمْسُوا صَرِیعا طَعینِ یا لَیْت شِعْری اَکَما اَخبَروا بِاَنَّ عبَّاسا مَقْطُوعَ الیَدَیْنِ ▪️آری! من چهار باز شکاری داشتم که آن‌ها را هدف تیر قرار دادند و سر از تنشان جدا کردند. دشمنان با نیزه‌های خود بدن‌های پاک آنان را از هم متلاشی کردند و در حالی روز را به پایان بردند که همه آنان با جسد چاک چاک بر روی خاک افتاده بودند. ای کاش! می‌دانستم آیا این خبر درست است که دست‌های فرزندم عباس علیه السلام را از تن جدا کردند... 📚ریاحین الشریعة، ج ۳، ص ۲۹۴ 📚 ابصار العین، ص ۶۴ 📚معالی السبطین، ص 432
🩸مقام حضرت امّ‌البنین علیهاالسلام در نزد حضرت زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها ... مرحوم علامه مُقرّم در کتاب شریف «العبّاس علیه‌السلام» می‌نویسد: 📋 وكانَتْ أُمُّ الْبَنينَ مِنَ النِساءِ الْفاضِلاتِ الْعارِفاتِ بِحَقِّ أهلِ الْبَيتِ (عَلَيْهِمُ السَلامُ)، 🔹 حضرت ام البنین سلام‌الله‌علیها از زنان با فضیلتی بود که حقوق و شأن و مقام اهل بیت علیهم‌السلام را می‌دانست و عارف به ایشان بود. 📋 مُخلِصَةً في وِلائِهِم، مُمَحِّضَةً في مَوَدَّتِهِم، وَ لَها عِندَهُم الْجاهُ الْوَجيهُ وَالْمَحَلُّ الرَفيعُ، 🔸 خالصانه ولایت ایشان را پذیرفته و غوطه‌ور در محبت و موّدت به این خاندان بود؛ هم‌چنین دارای اعتبار و منزلت والایی در نزد آنان بود. 📋 و قد زارَتْها زينَبُ الْكُبرىٰ بَعدَ وُصولِها الْمَدينةَ تُعَزِّيها بِأولادِها الْأربَعَةِ، كما كانَتْ تَزورُها أيامَ العيدِ 🔹حضرت زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها پس از ورود به مدینه به دیدار آن حضرت رفتند و او را به‌خاطر شهادت چهار فرزندش دلداری دادند؛ همانطوری که زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها در ایام عید، هر ساله به دیدار آن حضرت می‌رفتند. 📚العباس علیه‌السلام،مقرم، ج۱ ص۱۲۵ ✍تو که بودی که خدا همسرِ مولایت کرد تو چه کردی که چنین غرقِ تَوَلّایت کرد مادرِ چهار گلِ حضرتِ زهرایت کرد صدفِ گوهرِ نایاب... چو سقّایت کرد با تواضع ، به درِ خانه ی مولا رفتی این چنین بود ، که تا عرش تو بالا رفتی سائل آمد به درِ خانه ، تفضّل کردی تو به اولادِ نَبی ، خوب توسّل کردی زحمتِ حاجتِ دنیا ، که تقبّل کردی لطف کردی و مرا نیز تحمّل کردی بابِ حاجاتِ همه ، نامِ شما باشد و بس چشمِ ما نیز به اکرامِ شما باشد و بس پسرانت همه رفتند ، تو تنها ماندی سال ها گریه کنِ بچّه‌ی زهرا ماندی مرحمِ زخمِ دلِ زینبِ کبریٰ ماندی همه رفتند به یاریِ حسین... جا ماندی پسرت نقشِ زمین شد، به غمش خندیدند همه بر مشک و دو دستِ قلمش خندیدند زینبت گفت «حسین» و جگرت تیر کشید تا شنیدی که سرش رفت، سرت تیر کشید وسطِ کوچه نشستی، کمرت تیر کشید گفت «انگشتر» و هی بال‌و پرت تیر کشید بخدا سوزِ دلت، کرده دلم را بی‌تاب قدری آرام بخوان روضه برای ارباب روضه‌ای از سَرِ احساس، دلت ریخت بهم رنجِ پرپر شدنِ یاس، دلت ریخت بهم خنده‌ی دشمنِ خنّاس، دلت ریخت بهم روضه‌ی حضرتِ عبّاس، دلت ریخت بهم رفتنی گشته‌ای از بس که بزرگ است غمت کاش میشد که بسازیم به زودی حَرَمت بعدِ زهرا تو شدی مادرِ ما نوکرها سایه‌ات کم نشود از سَرِ ما نوکرها تو نظر کن به دلِ مضطرِ ما نوکرها وقفِ عباسِ تو ، چشمِ تَرِ ما نوکرها ما همه نوکر و درمانده‌ی فردای توأیم تو هنوز امِّ بَنینی و پسر های توأیم
🩸من نیامده‌ام تا جای مادرتان فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها باشم؛ بلکه آمده‌ام تا «خادمهٔ» شما شوَم ... در برخی از نقل‌ها آمده است: شب اول عروسی حضرت ام‌البنین عليهاالسلام بود که وارد خانه امیرالمؤمنین عليه‌السلام شد و مشاهده نمود که حسنین و زینبین علیهم‌السلام گرداگرد هم نشسته‌اند. ام البنین عليهاالسلام پیش آمد و عرضه داشت: 📋أَنَا ما جِئتُ هُنا لِأُحِلَّ مَحلَّ أُمِّكُما فَاطِمة سلام‌الله‌علیها ▪️من نیامده‌ام اینجا تا جای مادرتان فاطمه زهرا "سلام‌الله‌علیها" برای شما باشم! 📋 ثُمَّ اِختَنَقَتْ بِعَبرتِها وقالَتْ: ▪️ام البنین علیهاالسلام این جمله را گفت و بغض، راه گلویش را بست و اشکش جاری شد و فرمود: 📋 أََنَا هُنا خادِمَةٌ لَكُم جِئتُ لِخِدمَتِكُم فَهَلْ تَقبلونَ بِهٰذا و إلّا فَإنّي راجِعَةٌ إلَىٰ داري ▪️من خادم شما هستم و آمده‌ام تا به شما خدمت کنم؛ آیا مرا به اين خدمت گذاری می‌پذیرید؟ و اگر مرا نپذیرید به خانه‌ام برمیگردم! 🥀 حسنین و زینبین علیهم‌السلام به او خوش‌آمد گفتند و فرمودند: 📋 أنتِ عَزيزَةٌ كَريمَةٌ و هٰذا بَيتُكِ ▪️تو بزرگواری و کریم... و این خانه، خانه توست! ✍ ای روشنای خانه‌ی حیدر پس از زهرا کامل‌ترین و بهترین همسر پس از زهرا هر چند در عالَم علی را کفو و همتا نیست هر چند همتایی برایش غیر زهرا نیست اما علی گمگشته‌اش را در تو پیدا کرد آری خدا پای تو را در خانه‌اش وا کرد دست تو لبریز از کرم، سرشار از بذل است هر کس گدایت هست کارش با ابالفضل است بانو خدا خیرت دهد خیرآفرین بودی عمری تسلّای امیرالمؤمنین بودی روزی که سوی خانه‌ی مولا سفر کردی آن روز که رخت عروسی را به بر کردی قبل از ورودت لحظه‌ای در پشت در ماندی با یاد زهرا گریه کردی فاتحه خواندی بُردی به سمت آسمان دست دعایت را گفتی خدایا من کجا و خانه‌ی زهرا؟ گفتی خدا لبریز از عشق و امیدم کن جان علی در پیش زهرا روسپیدم کن اول، کلامی با حسین و با حسن گفتی زانو زدی در محضر زینب سخن گفتی گفتی که اینجا آمدم قصدم عزیزی نیست باور بفرما نیتم غیر از کنیزی نیست من آمدم اینجا برایت خادمه باشم عمری کنیز بچه‌های فاطمه باشم بانو همه دیدند بر عهدت وفا کردی الحق که در بیت علی حق را ادا کردی... 📚 أُم البنين علیهاالسلام سیرتها و کراماتها،زهيري، ص۶۷ 📚 المجالس الشجیه،تاج‌الدین، ص۱۴۰ http://eitaa.com/asgaridehabadi
🩸من نیامده‌ام تا جای مادرتان فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها باشم؛ بلکه آمده‌ام تا «خادمهٔ» شما شوَم ... در برخی از نقل‌ها آمده است: شب اول عروسی حضرت ام‌البنین عليهاالسلام بود که وارد خانه امیرالمؤمنین عليه‌السلام شد و مشاهده نمود که حسنین و زینبین علیهم‌السلام گرداگرد هم نشسته‌اند. ام البنین عليهاالسلام پیش آمد و عرضه داشت: 📋أَنَا ما جِئتُ هُنا لِأُحِلَّ مَحلَّ أُمِّكُما فَاطِمة سلام‌الله‌علیها ▪️من نیامده‌ام اینجا تا جای مادرتان فاطمه زهرا "سلام‌الله‌علیها" برای شما باشم! 📋 ثُمَّ اِختَنَقَتْ بِعَبرتِها وقالَتْ: ▪️ام البنین علیهاالسلام این جمله را گفت و بغض، راه گلویش را بست و اشکش جاری شد و فرمود: 📋 أََنَا هُنا خادِمَةٌ لَكُم جِئتُ لِخِدمَتِكُم فَهَلْ تَقبلونَ بِهٰذا و إلّا فَإنّي راجِعَةٌ إلَىٰ داري ▪️من خادم شما هستم و آمده‌ام تا به شما خدمت کنم؛ آیا مرا به اين خدمت گذاری می‌پذیرید؟ و اگر مرا نپذیرید به خانه‌ام برمیگردم! 🥀 حسنین و زینبین علیهم‌السلام به او خوش‌آمد گفتند و فرمودند: 📋 أنتِ عَزيزَةٌ كَريمَةٌ و هٰذا بَيتُكِ ▪️تو بزرگواری و کریم... و این خانه، خانه توست! ✍ ای روشنای خانه‌ی حیدر پس از زهرا کامل‌ترین و بهترین همسر پس از زهرا هر چند در عالَم علی را کفو و همتا نیست هر چند همتایی برایش غیر زهرا نیست اما علی گمگشته‌اش را در تو پیدا کرد آری خدا پای تو را در خانه‌اش وا کرد دست تو لبریز از کرم، سرشار از بذل است هر کس گدایت هست کارش با ابالفضل است بانو خدا خیرت دهد خیرآفرین بودی عمری تسلّای امیرالمؤمنین بودی روزی که سوی خانه‌ی مولا سفر کردی آن روز که رخت عروسی را به بر کردی قبل از ورودت لحظه‌ای در پشت در ماندی با یاد زهرا گریه کردی فاتحه خواندی بُردی به سمت آسمان دست دعایت را گفتی خدایا من کجا و خانه‌ی زهرا؟ گفتی خدا لبریز از عشق و امیدم کن جان علی در پیش زهرا روسپیدم کن اول، کلامی با حسین و با حسن گفتی زانو زدی در محضر زینب سخن گفتی گفتی که اینجا آمدم قصدم عزیزی نیست باور بفرما نیتم غیر از کنیزی نیست من آمدم اینجا برایت خادمه باشم عمری کنیز بچه‌های فاطمه باشم بانو همه دیدند بر عهدت وفا کردی الحق که در بیت علی حق را ادا کردی... 📚 أُم البنين علیهاالسلام سیرتها و کراماتها،زهيري، ص۶۷ 📚 المجالس الشجیه،تاج‌الدین، ص۱۴۰ http://eitaa.com/asgaridehabadi
🩸با غیرت‌تر و با وفاتر از امّ‌البنین علیهاالسلام و پسرانش ندیدم... در نقلی آمده است که حضرت ام‌ّكلثوم سلام‌الله‌علیها فرمودند: 🥀 با حمیّت‌تر (با غیرت‌تر) از طایفه‌ی کلابیه در طوایف عرب ندیدم! ام‌البنين علیهاالسلام با اینکه چهار پسرش در کربلا شهید شده بودند، در مدت عمر، نام هیچ‌کس را نمی‌بُرد و بر مظلومی پسر فاطمه سلام‌الله‌علیهما گریه می‌کرد. 📚تحفة الذاکرین،کرمانشاهی، ص۴۰۳ (نسخه خطی) ✍ خون قلبم نه ز داغ پسرم ریخت حسین آسمان از غم تو روی سرم ریخت حسین زینب آن نیست که پیش از سفر از پیشم رفت از غم موی سپیدش جگرم ریخت حسین خواهرت گفت که از نیزه دهانت خون شد ناگهان بند دل از این خبرم ریخت حسین من شنیدم بدنت زیر سُم اسبان رفت تنت انگار که پیش نظرم ریخت حسین گفت راوی که جگر گوشه‌اَت ارباً ارباست از دلم سختیِ داغ پسرم ریخت حسین در ره یاری ارباب، پسر یعنی چه؟ شکر ، پیش قدمِ تو قمرم ریخت حسین مادر آن است که یار غم زهرا بشود پس چه بهتر که به پایت ثمرم ریخت حسین پسرانم همه بودند سپرهای حسین سپر من همه در حفظ حرم ریخت حسین آب اگر ریخت ز مشک پسرم ، شرمنده... آبرو بود که از چشم ترم ریخت حسین مرغ باغ ملکوتِ تو شده عباسم او به پرواز شد و بال و پرم ریخت حسین مادرت آمد و دست پسرم را بوسید عرق شرم ز روی پسرم ریخت حسین http://eitaa.com/asgaridehabadi
🩸ای آقای من! ای حسن‌جان! از خاک به پا خیز و برای برادرت حسین «علیه‌السّلام» ماتم به پا کن! در نقلی آمده است: 🥀 وقتی‌که حضرت امّ‌البنین علیهاالسلام خبر شهادت سیدالشهداء «صلوات‌الله‌علیه» را شنید، چادر بر سر کرده، به قبرستان بقیع آمد و خود را به روی قبر مطهر امام حسن علیه‌السلام انداخت و قبر را در بر گرفت و زار زار گریست! 🥀 سپس خطاب به قبر مطهر امام مجتبی علیه‌السلام عرضه داشت: ای نور دیده زهرا! چه کنم با این مصیبت عظمیٰ؟ برادرت حسین «علیه‌السّلام» شهید شد! و خواهر محترمت اسیر شد! سر از قبر بردار، و ماتم برادر برپا کن! و فاطمه «سلام‌الله‌علیها» را خبر کن که حسین «علیه‌السلام» گریه‌کن نداشته!» 📚مبکی العیون، نجفی، ص۱۴۶ (نسخه خطی) ✍ از غمت ویرانم امّا خانه آبادم حسین می رسد با ناله اش زهرا به فریادم حسین می‌روم آشفته و زخمی سرِ خاک بقیع می رود تا کربلایت داد و بیدادم حسین بسکه بین گریه هایم جلوه کرده اسم تو اسم عباس خودم را بُردی از یادم حسین آنقدر از خشکی لب‌های تو شرمنده‌ام یاد خشکی لب سقا نیفتادم حسین مشک پاره دیدم و گفتم که بیچاره رباب می زند بر سر رباب تو که نوزادم...حسین مادرت زهرا به جایم رفت بین علقمه ای فدای مادر تو هرچه اولادم حسین ذره ذره آب شد عباس و آب مشک ریخت قطعه قطعه ریخت آنجا شاخ شمشادم حسین من شنیدم فاطمه تا بین آن گودال رفت... سوخت از ذکر بُنیَّ عالم و آدم حسین زیر پا ذکر لبت را بی‌وضو برهم زدند ای فدای نالهٔ جدّ تو اجدادم حسین روی نی با خواهرت رفتی ز کوفه بین شام معجرش را پاره دیدی در میان ازدحام http://eitaa.com/asgaridehabadi