eitaa logo
دانلود
دگر ای دوست مرا در حرمت محرم کن رفتم از دست نگاهی به دل ماهم کن یا بیا جانب قبله بکشان پای مرا یا بر احوال دلم فکر کمی مرهم کن با نگاهی بده خاکستر عمرم بر باد این جگر سوخته ، رسوای همه عالم کن من زمین گیر شدم باز قدم پیش گذار التفاتی کن و این فاصله ها را کم کن گریه از اول خلقت شده ارثیه ی ما فکر چشمان پر از اشک بنی آدم کن دیگر این نوکر تو گریه کن سابق نیست پای بر دیده نه و چشم مرا زمزم کن می رسد بوی تو اما خبری نیست زتو یوسفا چاره این شام پر از ماتم کن کاش می شد که شبی خواب ترا می دیدم دوستم داری اگر ، قلب مرا محکم کن دست و پا می زنم از دور نگاهی بکنی گوشه چشمی به من و ناله پر دردم کن نازداری تو و ، ناز تو کشیدن سخت است رحمی آخر به من و کوچکی قلبم کن به علمدار قسم پای رکابت هستم شانه ی گرم مرا تکیه گه پرچم کن همچنان ام بنین سوز و نوا دارم من هوس یک سحر کرببلا دارم من 🖌 اشعار مهدویت👇 @ashaaremahdaviat
ای طبیبا نظری کن دل بیمار مرا آنقدر گریه کنم تا بخری بار مرا قدر یک سال فقط گریه بدهکارم من کرمی کن بپذیر عمر بدهکار مرا پهن کردم سر راه تو بساطی ای دوست تا که رونق دهد احسان تو بازار مرا پرده پوشی تو پایم به حرم وا کرده به کناری نزدی پرده اسرار مرا گردنی کج ، سرِ پایین ،به پناه آمده ام آخرِ سال تو سامان بدهی کار مرا آمدم تا که بگویم به خودم بد کردم تا که اسباب شفاعت کنی ؛ اِقرار ِمرا آخر کار شده شوق شهادت دارم پس به تأخیر میانداز تو دیدار مرا خاک جبهه چقدر بوی وصالت می داد کاش پاسخ بدهی خواهش و اصرار مرا ناز دلدار کشیدن تن بی سر خواهد درشلمچه توببین شاهد گفتار مرا سامرا روضه به پا میکنی آقا ،تنها یاریِ خویش ببر دیدة خونبار مرا چِقَدَربی ادبی شد به امام هادی سخت کرده بخدا روضة او کار مرا جایِ معصوم مگر بزم شراب است ،آقا گوش کن روضة این قلبِ عزادارِ مرا توخودت گفته ای: خون گریه کنم هر جایی که بگویند غمِ عمه بی یار مرا وسط بزم شراب عمه ی ما گیر افتاد گفت : یارب برسان میر وعلمدار مرا آستین پاره حجاب سر وصورت می شد پیش چشمش به لبِ یار جسارت می شد 🖌 اشعار مهدویت👇 @ashaaremahdaviat
رسد ز نم نم باران صدای آمدنت به اشک دیده بخوانم دعای آمدنت چه دیده ها که براهت سپید شد آقا چه گریه دار شده ماجرای آمدنت 🖌 اشعار مهدویت👇 @ashaaremahdaviat
دمی که سیر وجودم الی السما می شد تمام صفحه ی شعرم پر از خدا می شد گمان کنم خبر از یار می رسد امشب که باب فیض الهی به سینه وا می شد به زخم کهنه ی چشم انتظارها دیگر نگاه مرحمت دلبری دوا می شد چه جلوه ای شده بر ظرف کوچک قلبم که بند بند وجودم زهم جدا می شد کنار سفره ی زیباترین مسافر عرش دلم ز پنجه ی تنگ قفس رها می شد به هر نسیم که در زلف یار می پیچد به هر کرشمه گره ها زکار وا می شد در این زمانه که مردم همه غریبه شدند در این سکوت کسی با من آشنا می شد چه بیقرار دلم میل سامرا کرده خدا به حضرت نرگس پسر عطا کرده حریم کوچک سرداب ، عرش اعلا شد نگار آمد و لبخندها شکوفا شد سلام من به کسی که ز کاخ رم آمد به ریسمان محبت اسیر آقا شد خدا چه بخت بلندی به او عطا فرمود ز راه دور رسید و عروس زهرا شد عروس خانه غریب و امام خانه غریب چقدر شادی این خانواده زیبا شد نشسته یک پدری در کنار گهواره ترنم لب او نغمه های لالا شد شهادتین به لبهای او چه دیدن داشت در ابتدا جلواتش شبیه عیسی شد همه ذخیره ی حق در میان گهواره است عصا بدست نگهبان خانه موسی شد صدا صدای رسول خداست می آید طنین یارب او مثل پور لیلا شد ستاره ی سحر خانواده سر زده است خلاصه ی همه ی اهل بیت آمده است دل شکسته بداند قرار یعنی چه ؟ خبر نیامدن از تکسوار یعنی چه ؟ نگاه حضرت یعقوب می کند تفسیر پتمام عمر غم انتظار یعنی چه ؟ بدست باد سحر بوی پیرهن آید نسیم صبح بداند بهار یعنی چه ؟ فقط ز خون شهیدان به جلوه می آید به تیری از مژه طعم شکار یعنی چه ؟ ندیده عاشق رویت شدم که فاش کنم اسیری دل و گیسوی یار یعنی چه ؟ کسی که طعم وصالت چشیده می داند نگاه مرحمت سفره دار یعنی چه ؟ بگفت سید بحرالعلوم کی دانید بغل گرفتن قد نگار یعنی چه دگر برای وصالت بهانه میگیرم اگر که دیر بیایی زغصه میمیرم ز درد دوریت ای دوست شکوه ها دارم خوشم اگرچه غریبم ولی تو را دارم تمام سوز دل من زناله های شماست ز درد هجر تو سوزی در این صدا دارم گدایی در این خانه آرزوی من است زنام توست اگر زره ای بها دارم الا امیر سحر ای مسافر زهرا امید وصل ترا بین هر دعا دارم بیا و نامه ی اعمال من مرور نکن که بر جبین عرق شرم از شما دارم به کام خویش چشیدم غم جدایی را امید رحمتی از یار آشنا دارم بیا میان قنوتت مرا ز یاد مبر که احتیاج شدیدی بر این دعا دارم به آه نیمه شب تو قسم عنایت توست اگر زبان مناجات با خدا دارم قرار ما همه تنگ غروب صحن حسین هوای بوسه ای از خاک کربلا دارم چه می شود به نگاهی دلم تکان بدهی چه می شود شب نیمه رخی نشان بدهی رسیدی و دل ما غرق نور کردی تو کلیم گشتی و جلوه به طور کردی تو قسم به خون روی دستمال اشک تو برای روضه دلم را جسور کردی تو شبانه روز شده اشک تو شبیه به خون ز بس مصیبت کوچه مرور کردی تو همان زمان که لگد خورد مادرت زهرا ز کو چه های مدینه عبور کردی تو در آن دمی که به هم خورد گیسوان حسین دل شکسته مادر صبور کردی تو لبان تشنه ی زینب به خون حنجر خورد زمان بوسه کنارش ظهور کردی تو پی سری که بهم ریخته است ترکیب اش لسان عمه ی خود را شکور کردی تو میان کوفه شبی کنج خانه ی خولی چه گریه ها که کنار تنور کردی تو تمام حاجتم این است با دلی پر درد ترا به حق اسیری عمه ات برگرد 🖌 اشعار مهدویت👇 @ashaaremahdaviat
تا که گردیدم آشنای سحر شددلم وادی صفای سحر بین سجاده تربتم گل شد با نم اشک و گریه های سحر دست خالی نمی رود هرگز آن کسی که شده گدای سحر تو امام شکسته دل هوایی صاحب سفره عطای سحر بوی وصل تو می کنم احساس از نفس های جان فزای سحر چشم امید ما گنه کاران بوده بر سوز یک دعای سحر ریشه مشکلات ما این است دلمان نیست مبتلای سحر گره از کار واکند بی شک ناله های گره گشای سحر شب شب همزبانی یار است درد ما غفلت از تو دلدار است بی جهت نیست درنوایی تو ماچه کردیم؟ تا بیایی تو این نشد رسم انتظار فقط نعره ها می زنم کجایی تو تو ز اجداد خود غریب تری بی کس و یار و آشنایی تو بارها سرزدی به غفلت ما شاهد کوه ادعایی تو دست مارا گرفتی و رفتی چون کریم و گره گشایی تو همچونان مادرت تمام شب تا سحر دست بردعایی تو بر گنه کارها دعا کردی بس که آقا و با وفایی تو شک ندارم که هر شب نیمه زائر دشت کربلایی تو تحت قبه چه ناله ها بکنی خود برای فرج دعا بکنی جلوات پیمبری داری از همه خلق برتری داری بین اولاد حضرت زهرا دلربایی دیگری داری نقش بازوی توست جاءالحق تا بگویی چه محوری داری ذوالفقار از تو جان بگیرد باز چون تجلی حیدری داری کرم تو گدا نواز بود دست اکرام مادری داری از تمام پیمبران خدا یک نشان بهر رهبری داری از همه برگزیدگان خلق در رکابت تو لشگری داری تو کجا و عزیز مصر کجا چون خداوند مشتری داری تویی حسن ختام اهل بیت دست بوست تمام اهل بیت سامرا از تو آبرو دارد حرف ناگفته در گلو دارد درودیوار خلوت سرداب با نم اشک تو وضو دارد کاسه چشم مانده بر راهت باده ای ناب در سبو دارد تو گل نرگسی و عرش دلم با نفسهات رنگ وبو دارد چه کنم؟ این دل گرفتارم دیدن رویت آرزو دارد بین محراب نیمه های شب دل من با تو گفتگو دارد نیمه شد ماه، ماه من برگرد رحم بنما به آه من برگرد پسر ناز حضرت نرجس قبله راز حضرت نرجس روزی خویش بردم عمری از سفره باز حضرت نرجس ذکر تسبیحتان به گهواره بال پرواز حضرت نرجس بارها دیده ام به زندگی ام دست اعجاز حضرت نرجس خواستگاری فاطمه سندی است بهر اعجاز حضرت نرجس آمد از عرش تک کنیز خدا تاکشد ناز حضرت نرجس روح توحید جلوه ای بنمود گاه ابراز حضرت نرجس مادرت همردیف لیلا شد آخرین نوعروس زهرا شد نیمه شب بود یا که وقت سحر مادر آمد به دیدگان تر چند روزیست گشته مانوس لب گرم تو سینه مادر آمد و دید بین گهواره جای تو خالی است ای دلبر رو به سوی امام کرده و گفت: پسرم نیست چاره ای آخر پاسخ امد که غم مخور نرجس گشته مهمان حضرت داور بال جبریل بالش سر اوست در طوافش ملائکه یک سر جای او امن و کام او پر شیر السلام علی «علی اصغر» مادری بین خیمه می چرخید دست بر روی سر دل مضطر هاجر کربلا چه چاره کند سینه بی شیر... انتظار پسر ناگهان در حرم به خود لرزید میکند از چه هلهله لشگر چونکه هر بار هلهله کردند به هدف خورده تیر های سه پر دختری زد صدا رباب بیا پشت خیمه به پاشده محشر وقتی آمد که قبر حاضر بود غرق خون طفل روی دست پدر 🖌 اشعار مهدویت👇 @ashaaremahdaviat
سلام نازترین مطلع تغزل ها سلام بازترین سفره توسل ها سلام واسطه فیض، بین ما و خدا سلام تکیه مستحکم ِتوکل ها شبیه طور، ظهورِ تو ظرف می خواهد عروسِ فاطمه دارد از این تحمل ها تو یک شبه به تکامل رسی میانِ رَحِم هنوز غرق تَحَیُر همه تعَقُل ها به غمزه تو گره وا شود ز کارِ گدا کریم نیست مُقَصِر در این تعلُل ها ز یاس هایِ بهشتی به دستِ خود زهرا درست کرده برایِ تو تاجی از گُل ها شبیه ِماه، در این شامِ تار تابیدی به رویِ دامن نرجس چه ناز خوابیدی تکانِ پلک تو دل می برد ز دلبرها مقابل قدمت خاک می شود سرها فدای خنده بابای تو پدرهامان فدایِ مادرِ پاکت تمام مادرها ز «کاخِ روم» رسید و عروسِ زهرا شد نتیجه می دهد آخر عفاف ِدخترها برایِ خواستِگاری زچادرش زهرا قواره کرد، برایِ عروس، معجرها از آن به بعد ملائک شدند خادمِ او به پیش مقدمش انداختند شهپرها رسید مژده عقیق یمن شدی نرجس تو انتخاب برای حسن شدی نرجس تمام دار و ندارِ پیمبری مهدی ز انبیای الهی تو برتری مهدی به رویِ بازوی تو حک شده ست جاء الحق شبیه ِآیه قرآن مطهری مهدی مگر نگفته ای الگویِ توست مادرِ تو بدونِ شک تو از او ارث می بری مهدی به ذوالفقار قسم وقت انتقام رِسَد تمامِ خلق ببینند حیدری مهدی ز ابروانِ بلندت وقار می ریزد چنان عمویِ رشیدت دلاوری مهدی همین که چشم تو شد باز، فاطمه خندید خوش آمدی گل زیبایِ عسگری مهدی و ان یکاد بخوانید ماه آمده است تمام هستی زهرا ز راه آمده است ز دستِ ناز تو ای نازدار من چه کنم برای وصل توام بیقرار من چه کنم چقدر منتظرانِ تو در دلِ خاکند به طول اگر بکشد انتظار من چه کنم برایِ آمدنِ تو نکرده ام کاری برای آمدنت ای نگار من چه کنم ز بس که دست گرفتی به دعا بد عادتم کردی زدستِ لطف توای سفره دار من چه کنم دلم هوای تورا کرده و ز تو دورم به غیرِ گریه بی اختیار من چه کنم هزار بار زدم زیرِ عهدِ خود با تو ندارد عهدم اگر اعتبار من چه کنم رسیده نیمه شعبان چرا نمی آیی نموده ایم چراغان چرا نمی آیی بیا که گنبدِ خضراست دیده بر راهت بیا که حیدرِ تنهاست دیده بر راهت چقدر منتظران تو بی صدا رفتند نگاهِ مضطرب ماست دیده بر راهت قسم به خاکِ نشسته به چادرِ مادر سکوتِ غربتِ دنیاست دیده بر راهت هنوز ناله ی مادر به گوش می آید بیا که حضرت زهراست دیده بر راهت میانِ کوچه به دنبالِ گوشواره حسن شهیدِ سیلیِ اعداست دیده بر راهت میانِ گودی ِمقتل حسین افتاده هنوز زیرِ لگد هاست دیده بر راهت برویِ نیزه به فرقی که وا شده از هم نگاهِ حضرتِ سقاست دیده برراهت میانِ بزمِ شراب و کنارِ تشت طلا هنوز زینب کبراست دیده بر راهت هنوز ِیادِ گلویِ بریده اصغر رباب، در دلِ صحراست دیده بر راهت 🖌 اشعار مهدویت👇 @ashaaremahdaviat
این هفته زهر کجا مسیرم افتاد دیدم که چراغ و ریسه بستیم همه با گریه سلامی به تو داده گفتم: در راه عبور تو نشستیم همه شرمنده نکردیم برایت کاری یک عمر فقط دعا به دستیم همه حالا خوشمان یا بدمان می آید!!! در پای عمل نفس پرستیم همه سرمایه عمر ما همین باشد و بس ما گریه کن حسین هستیم همه با روضه کوچه به خدا پیر شدیم چون حرمت مادرت شکستیم همه 🖌 اشعار مهدویت👇 @ashaaremahdaviat
عطر و بوی دیدن دلدار دارد جمکران الفتِ دیرینه ای با یار دارد جمکران هرسه شنبه گریه ی چشم انتظاران دیدنیست خاطره با عاشقان بسیار دارد جمکران صحن این مسجد فضایش فیض کعبه می دهد چون نشان از کعبه ئ سیار دارد جمکران عاشقان امضا شده اینجا برات وصلشان در دلِ خود کوهی از اسرار دارد جمکران در نمازم غرقِ در«ایاک نعبد»ها شدم اُنسِ با تکرار این اذکار دارد جمکران می دهد بوی گل نرگس در و دیوارها از حضور یارما آثار دارد جمکران بهترین باب توسل روضه های مادر است بر دلش داغ در و دیوار دارد جمکران دیده محرابش سحرها گریه های منتقم سینه اش زخم از نوک مسمار دارد جمکران آخر شعرم بگیرم زانوی غم‌در بغل ناله دارم ای تقاص خون زهرا العجل اشعار مهدویت👇 @ashaaremahdaviat
ماه خدا با روزه داری تو زیباست افطارها نام شما روی لب ماست هرشب به شوق دیدن تو گریه کردم دلتنگی فرزند از دوری باباست ماه ضیافت ماه دیدار حبیب است در پای سفره چشم ها بر دست آقاست قربان خدمتکار های خیمه تو قربان چشمی که در آن روی تو پیداست ای کاش می شد سر به زانویت گذارم نوکر جدا از صاحبش تنهای تنهاست در خواب هم یکبار رویت را ندیدم دیدار تو زیباترین ساعات رؤیاست راضی نمودن های تو یک راه دارد این خانواده قلبشان در دست زهراست حساس هستی روی نام مادر خود آن مادری که پشت در هم فکر ماهاست او سوخته تا که محبانش نسوزند دلواپس ما در پریشانی فرداست سوگند بر شاه نجف فردای محشر شرط شفاعت های زهرا حب مولاست نورعلی در صورت ما جلوه کرده حب امیرالمومنین سرمایهٔ ماست بعد از نجف آوارهٔ کرببلایم ارباب جان من اربعینم لنگ امضاست نازم به آن دلدادهٔ محمل نشین که بر صورت رأسی جدا غرق تماشاست فریاد زد چشم علمدار تو‌روشن زینب اسیر چشم های بی مداراست شمر و سنان با خنده می گفتند زینب این سر که می‌بینی به نیزه رأس سقاست سرها همه بر نیزه ها خون گریه کردند برحال زینب بی صدا خون گریه کردند اشعار مهدویت👇 @ashaaremahdaviat
وصال تو همه جا قبلگاهِ آمالم زخیمه ات نظری می کنی؟ به احوالم نشد بیایم و در حج ملازمت باشم بنالم از غمِ دل یا بدیِ اقبالم برای روضه گرفتن چه طعنه ها خوردم به سنگِ تهمتِ مردم شکسته شد بالم فقط دعای تو گردیده مُهرِ تمدیدی به توبه نامة بی اعتبارِ هرسالَم نه پایِ رفتنی هست و نه رویِ آمدنی بگو چه چاره کنم من زدستِ اعمالم صدایِ پایِ مُحرَم به گوش می آید شبانه روز به یاد حسین می نالم به اعتماد دعایت کنار گذاشته ام لباسْ مشکی و دستمال گریه و شالم قسم به مویِ پریشان عمه جانِ شما به گریه دلنگران ِحسین و گودالم صدا زد از تَهِ گودال خواهرم برگرد مگر نگفتم عزیزم نیا به دنبالم برو به خیمه نبینی بریدنِ سر را وگرنه پیر شوی پایِ جسمِ پامالم عمو که خورد زمین روی حرمله واشد خدا فقط رسد اینجا به داد اطفالم رقیه گوشه خیمه بدون معجر شد سکینه داد ای عمه وای خلخالم 🖌 اشعار مهدویت👇 @ashaaremahdaviat
طمن روضه خوان ِ غربت ِ آقای عالمم بی تابِ سربریدة ماهِ محرمم با گریه هر غروب من از حال می روم با هر فرازِ ناحیه گودال می روم صبح وغروب ،ندبه کنان گریه می کنم این روضه را به مادرمان هدیه می کنم برنیزه تکیه داد وز جایش بلند شد دردش گرفته بود صدایش بلند شد فرمود: زنده ام به کجا حمله می کنید نامردها به خیمه چرا حمله می کنید کارِ مرا تمام نکرده کجا ؟سنان!!!! اینجا کنارِ لشگری از گرگ ها بمان با یالِ غرق خون شده برگشت ذوالجناح با زین واژگون شده برگشت ذوالجناح اینجا به بعد ضربه زدن ها شروع شد اینجا به بعد شیون زنها شروع شد دیدم خودم به چشم ترم وای وای وای بیرون زدند اهلِ حرم وای وای وای دنبالِ ذوالجناح هراسان وبی پناه با عمه آمدند به بالای قتلگاه جدِ مرا محاصره کردند یک سپاه دیدم چگونه عمه ما می کند نگاه هرکس رسید نیزة خود را شکست ورفت یک استخوان ز سینة آقا شکست و رفت یک عده بر تمام تنش سنگ می زدند یک عده بر لباسِ تنش چنگ می زدند در آن میانه حرمتِ آئینه ها شکست وقتی که شمر آمد وبر سینه اش نشست از دستِ او محاسنِ جدم رها نشد هرچه کشید خنجرِ خود، سر جدا نشد تا که زرویِ پیکرِ بی سر بلند شد فریاد یا بُنَیَ ز مادر بلند شد اینجا به بعد گریة من رنگِ خون شود گیسو به دست شمر ز مقتل برون رود اینجا به بعد زخمِ دلِ ما نمک زدند باور کنید عمة مارا کتک زدند راه فرار از حرم آنروز بسته شد با چوبّ نیزه پهلوی زنها شکسته شد آن شب زنانِ سوخته یاور نداشتند آن شب بنات فاطمه معجر نداشتند 🖌 اشعار مهدویت👇 @ashaaremahdaviat
اشک است همدم دلِ هجران کشیده‌ها آخر سپید شد به رهِ تو چه دیده‌ها روزی اشک ما همه در چشم‌های توست ای ناله دارِ تنگِ غروب و سپیده‌ها تو ناز کن لیلی خیمه نشینِ عشق نازِ تو می کشند گریبان دریده­‌ها می­‌گفت عاشقی که تو را در بغل گرفت مائیم و اشک حسرتی و این شنیده­‌ها آرامِ جانِ فاطمه برگرد از سفر چشم انتظار تو همه قامت خمیده‌ها ای کاش امشبی که روی سویِ کربلا ما را دعا کنی وسط برگزیده‌ها تا می­‌شویم لحظه­‌ای دلتنگ کربلا دل را حرم کنیم به این اشک دیده‌ها ره وا کنید قافله سالار می رسد زینب برای دیدن دلدار می رسد 🖌 اشعار مهدویت👇 @ashaaremahdaviat