eitaa logo
دانلود
چشم آلوده کجا، دیدن دلدار کجا دل سرگشته کجا وصف رخ یار کجا قصۀ عشق من و زلف تو دیدن دارد نرگس مست کجا همدمی خار کجا سرّ عاشق شدنم لطف طبیبانه توست ور نه عشق تو کجا این دل بیمار کجا منّتی بود نهادی که خریدی ما را رو سیه برده کجا میل خریدار کجا هر کسی را که پسندی بشود خادم تو خدمت شاه کجا نوکر سربار کجا کاش در نافله ات نام مرا هم ببری که دعای تو کجا عبد گنهکار کجا مِهر من گر که فتد در دل تو می فهمم شهد دیدار کجا دوریِ از یار کجا به خدا چون دل زهرا نگران است دلم یک شه تشنه لب و لشگر بسیار کجا کاش زینب نرسد کوفه بدون تو حسین زینب خسته کجا کوچه و بازار کجا یاد گیسوی رقیه جگرم می سوزد دست عباس کجا پنجۀ اغیار کجا اشعار مهدویت👇 @ashaaremahdaviat
اي زنده دلان ظهور نزديك است هنگام ظهور نور نزديك است آن ماه به چاه رفته باز آيد قائم به اقامه نماز آيد او كيست همان كه عدل ميزان است کوبنده كل دين ستيزان است او كيست همانكه سخت مي تازد تا كفر نفاق را براندازد اي امت سر فراز مرگ آگاه خون خواه حسين ميرسد از راه مهدي نظري به ما عنايت كن ما را به صراط خود هدايت كن ای مرهم زخم بال جانبازان در هم شکننده زبان بازان از ذکر لب تو کام می گیرم با یاد تو التیام می گیرم مهدی اگر از منتظرانت بودیم چون دیده نرگس نگرانت بودیم با این همه رو سیاهی و سنگ دلی ای کاش که از همسفرانت بودیم اشعار مهدویت👇 @ashaaremahdaviat
تسلیت ای حجّت ثانی عشر یابن الحسن زود بود از بهر تو داغ پدر یابن الحسن قلب بابت از شرار زهر دشمن آب شد سوخت جسم و جانش از پا تا به سر یابن الحسن کودک شش ساله بودی بر پدر خواندی نماز ریختی از چشم خود خون جگر یابن الحسن زود گرد بی کسی بر ماه رخسارت نشست زود کردی جامۀ ماتم به بر یابن الحسن قرن ها چشم تو گریان است بر جدّت حسین لحظه لحظه ریختی اشک بصر یابن الحسن طفل بودی پیش چشمت چشم بابا بسته شد تو نگه کردی و او زد بال و پر یابن الحسن مخفی از چشم همه، چشم تو بر بابا گریست سوختی چون شمع سوزان تا سحر یابن الحسن قرن ها فریاد زهرا مادرت آید به گوش از مدینه بین آن دیوار و در یابن الحسن یوسف زهرا بیا با ما بگو آخر چرا تربت زهراست مخفی از نظر یابن الحسن ای سرشک چارده معصوم از چشمت روان ای زده هجر تو بر دل ها شرر یابن الحسن روز«میثم» تیره تر می باشد از شام فراق تا شود خورشید رویت جلوه گر یابن الحسن اشعار مهدویت👇 @ashaaremahdaviat
با همه‌ی لحن خوش‌آوائیم در به‌در کوچه‌ی تنهایی‌ام ای دو سه تا کوچه زما دورتر نغمه‌ی تو از همه پرشورتر کاش که این فاصله را کم کنی محنت این قافله را کم کنی کاش که همسایه‌ی ما می‌شدی مایه‌ی آسایه‌ی ما می‌شدی هر که به دیدار تو نائل شود یک‌شبه حلّال مسائل شود دوش مرا حال خوشی دست داد سینه‌ی ما را عطشی دست داد نام تو بردم، لبم آتش گرفت شعله به دامان سیاوش گرفت نام تو آرامه‌ی جان من است نامه‌ی تو خطّ امان من است ای نگهت خواستگه آفتاب بر من ظلمت‌زده یک شب بتاب پرده برانداز ز چشم ترم تا بتوانم به رخت بنگرم ای نفست یار و مددکار ما کی و کجا وعده‌ی دیدار ما    اشعار مهدویت👇 @ashaaremahdaviat
دل مستمندم ای جان به لبت نیاز دارد به هوای دیدن تو هوس حجاز دارد به مکّه آمدم ای عشق تا تو را بینم تویی که نقطه‌ی عطفی به اوج آیینم کدام گوشه‌ی مشعر، کدام کنج منا به شوق وصل تو در انتظار بنشینم روا مباد که بر بنده‌ات نظر نکنی روا مباد که ارباب جز تو بگزینم چو رو کنی به رهت، درد و رنج نشناسیم ز لطف روی تو دست از ترنج نشناسیم    اشعار مهدویت👇 @ashaaremahdaviat
می برم نام تو را تا ببری نام مرا پر کن از جام لب خویش همه جام مرا خاک هم گاه گداری بدهد طعم عسل بوسه از خاک رهت کرده عوض کام مرا خاطرم نیست چه شد بر تو گرفتار شدم پهن کردی سر گیسوی خودت دام مرا هر نفس بی تو شده مردن تدریجی من رنگ و بویی بده این گردش ایام مرا اگر این سر به سر راه تو افتد زیباست به شهادت بنما ختم سرانجام مرا نذر کردم که دگر سمت گناهی نروم شرطش این است حمایت کنی اقدام مرا دل من ظرف بلوری ست پر از خون جگر کنج میخانه مبین گریۀ آرام مرا به خدا کرببلایی شدنم دست شماست جان عباس فراموش مکن نام مرا به پریشانی گیسوی سر ام بنین دیگر امضا بنما برگۀ اعزام مرا روضه خوان گفت حسین بوی حرم شد احساس وعدۀ ما سحری پای ضریح عباس اشعار مهدویت👇 @ashaaremahdaviat
این هفته هم گذشت تو اما نیامدی خورشید خانواده زهرا نیامدی از جاده همیشه چشم انتظارها ‏ای آخرین مسافر دنیا نیامدی صبحی کنار جاده تو را منتظر شدیم ‏اما غروب آمد و آقا نیامدی از ناز چشم‌های تو اصلا بعید نیست ‏شاید که آمدی گذر ما نیامدی امروزمان که رفت چه خاکی به سرکنیم ‏آقای من اگر زد و فردا نیامدی فرصت بهانه ای است که پاکیزه تر شویم تا روبرویمان نشدی تا نیامدی یابن الحسن بیای قنوتم وظیفه است دیگر به ما چه آمده ای یا نیامدی اشعار مهدویت👇 @ashaaremahdaviat
هر کوچه و هر خانه‌ای از عطر، چو باغی‌ست در سینه هر اهل دل و دلشده داغی‌ست آویخته بر سر درِ هر خانه چراغی‌ست بر هر لبی از موعد و موعود، سراغی‌ست از شوق، همه رو به سوی میکده دارند یاری ز سفر، سوی وطن آمده دارند   کی یار سفر کرده ما از سفر آید بعد از شبِ دیجورِ محبان، سحر آید از باب صفا، قبله ما کی به در آید بی‌بال و پران را پر و بالی دگر آید کی پرده گشاید ز رخ آن روی گشاده کز رخ کند از اسب، دو صد شاه، پیاده...   تو در پی خود، قافله در قافله داری در سلسله زلف، دو صد سلسله داری با آن‌که خود از منتظرانت گله داری سوگند به آن اشک که در نافله داری با یک نگه خود مس ما را تو طلا کن آن چشم که روی تو ببیند تو عطا کن   ای گمشده مردم عالم به کجایی؟ کی از مه رخساره خود پرده گشایی؟ ما ریزه‌خوریم و تو ولی‌نعمت مایی هر جمعه همه چشم به راهیم بیایی یک پرتو از آن چاردهم لمعه نیامد بیش از ده و یک قرن شد، آن جمعه نیامد...   بشکسته ببین سنگ گنه بال و پر از ما کس نیست در این قافله، وامانده‌تر از ما ما بی‌خبریم از تو و تو باخبر از ما ما منتظِر و خونْ دلت ای منتظَر از ما ما شب‌زده‌ایم و تو همان صبح سپیدی تنها تو پناهی، تو نویدی، تو امیدی   عشق ابدی و ازلی با تو بیاید شادی ز جهان رفته، ولی با تو بیاید آرامش بین‌المللی با تو بیاید ای عِدلِ علی! عَدلِ علی با تو بیاید عمری‌ست که در بوتهٔ عشقت به‌گدازیم هر کس به کسی نازد و ما هم به تو نازیم   هرچند که ما بهره‌ور از فیض حضوریم داریم حضور تو و مشتاق ظهوریم نزدیک تو بر مایی و ماییم که دوریم با دیدهٔ آلوده چه بینیم؟ که کوریم در کوه و بیابان ز چه رو دربه دری تو؟ هم منتظِر مایی و هم منتظَری تو... اشعار مهدویت👇 @ashaaremahdaviat
به چشم روشنی شام تار منتظرم به صبح -آن قسم آشکار- منتظرم بیا که عید بیاید به خانه ی دل ما حضور سبز تو را ای بهار منتظرم اگرچه دیر شده با گذشت این همه سال به حکم مطلق پروردگار منتظرم تورا نخواستم آنگونه ای که باید خواست شبیه مردم اهل شعار منتظرم زمانه می گذرد نا امید؛ اما من به رغم خستگی روزگار، منتظرم هنوز آمدنت آرزوی عقربه هاست به دیرپایی این انتظار منتظرم تو را ندارم و از هرکسی ندارترم کجاست آن کرم بی شمار؟ منتظرم میان روضه هوای مدینه پیچیده به خاک چادر آن بی مزار منتظرم   اشعار مهدویت👇 @ashaaremahdaviat
دلگیرم از زمانه بیا مهربان من بر لب رسیده از غم ایّام جان من دنیا مرا به بند اسارت کشیده است رنگ قفس شده همه ی آسمان من عمرم به سر شد و نشدم آنچه خواستی باران شرم می چکد از دیدگان من عشّاق را به رنج و بلا آزموده اند ای وای اگر «فراق» بود امتحان من دستی بگیر تا نرود نوکری ز دست هجران تو ببین که بریده امان من در عالم خیال شدم با تو همسفر تعبیر شد اگر سحری، داستان من ... شبگرد فاطمه، شب جمعه برای تو شب های چارشنبه ی هفته از آن من «یک شب به خاطر سفر کربلای تو یک شب به خاطر سفر جمکران من» با خود ببر مرا سحر جمعه کربلا تا تلّ زینبیه شوی روضه خوان من با یک نگه برای دلم فتح باب کن گردم فدائی تو، امام زمان من اشعار مهدویت👇 @ashaaremahdaviat
اشک است همدم دلِ هجران کشیده­ ها آخر سپید شد به رهِ تو چه دیده­ ها روزی اشک ما همه در چشم­های توست ای ناله ­دارِ تنگِ غروب و سپیده­ ها تو ناز کن لیلی خیمه نشینِ عشق نازِ تو می­کشند گریبان دریده ­ها می­گفت عاشقی که تو را در بغل گرفت مائیم و اشک حسرتی و این شنیده ­ها آرامِ جانِ فاطمه برگرد از سفر چشم انتظار تو همه قامت خمیده ­ها آقا قسم به موی پریشان عمّه ات نامت صدا زدند تمامِ شهیده ­ها ای کاش امشبی که رَوی سویِ کربلا ما را دعا کنی وسط برگزیده­ ها تا می­شویم لحظه­ ای دلتنگ کربلا دل را حرم کنیم به این اشک دیده­ ها اشعار مهدویت👇 @ashaaremahdaviat