eitaa logo
اصحاب‌آخرالزمانی‌سیدالشهداء🇮🇷
154 دنبال‌کننده
5هزار عکس
2.4هزار ویدیو
48 فایل
کانون فرهنگی هنری شهید سید مرتضی آوینی
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 🌸 بر یمن قدوم بنت حیدر بر نائبه‌ی حضرت مـادر 🌸 لبخندبه‌لب‌های‌حسین‌است و حسن خشنـودی قلب دو برادر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‼️دستور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به دعا برای ظهور به حق حضرت زینب سلام الله علیها... 👈آیت الله حاج میرزا احمد سیبویه، ساکن تهران، از آقای شیخ حسین سامرایی که از اتقیای اهل منبر در عراق بودند، نقل کردند: 👈در ایامی که در سامرا مشرف بودم، در روز جمعه ای، طرف عصر به سرداب مقدس رفتم. دیدم غیر از من احدی نیست. حالی پیدا کردم و متوجه مقام حضرت صاحب الأمر علیه السلام شدم. 💔در آن حال صدایی از پشت سر شنیدم که به فارسی فرمود: ⭐️به شیعیان و دوستان بگویید که خدا را به حق عمه ام حضرت زینب علیهاسلام قسم دهند، که فرج مرا نزدیک گرداند. 📚ستاره ی درخشان شام ص ۳۳۰، به نقل از شیفتگان حضرت مهدی علیه السلام ج ۱، ص ۲۵۱ 🤲 📌@ashabakharazamani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
# خنده حلال😁 تو بهتر میفهمی یا پیغمبر😂😂 اینم عیدی ما در روزعیدمیلاد به شما.... 📌@ashabakharazamani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اصحاب‌آخرالزمانی‌سیدالشهداء🇮🇷
🌸🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸🌸 ❤️سلام بر ابراهیم ۱۴۶❤️ او ادامه داد: در آن بيابان ما بوديم و امام زمان(
🌸🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸🌸 ❤️سلام بر ابراهیم ۱۴۷❤️ افسر عراقی را به بچه هاي گردان تحويل داد. پرسيدم: آقا ابرام اين كي بود؟! جواب داد: اطراف مقر گشــت ميزدم. يكدفعه اين افسر به سمت من آمد. بيچاره نميدانست تمام اين منطقه آزاد شده. من به او گفتم اسير بشه. اما او به سمت من حمله كرد. او اسلحه نداشت، من هم با او كشتي گرفتم و زدمش زمين. بعددستش را بستم و آوردم. نماز صبح را اطراف توپخانه خوانديم. با آمدن نيروي كمكي به حركتمان در دشت ادامه داديم. هنوز مقابل ما به طور كامل پاكسازي نشده بود. يكدفعه دو تانك عراقي به ســمت ما آمد! بعد هم برگشتند و فرار كردند. ابراهيم با ســرعت به ســمت يكي از آن ها دويد. بعد پريد بالای تانك و دربرجــك تانك را بــاز كرد و به عربي چيزي گفت. تانك ايســتاد و چند نفر خدمه آن پياده شدند و تسليم شدند. هوا هنوز روشــن نشده بود، آرايش مجدد نيروها انجام شد و به سمت جلو حركت كرديم. بين راه به ابراهيم گفتم: دقت كردي كه ما ازپشت به توپخانه دشمن حمله كرديم! با تعجب گفت: نه! چطور مگه؟! ادامه دادم: دشــمن از قســمت جلو با نيروي زيادي منتظر ما بود. ولي خدا خواست كه ما از راه ديگري آمديم كه به پشت مقر توپخانه رسيديم. به همين خاطر توانســتيم اين همه اسير و غنيمت بگيريم. از طرفي دشمن تا ساعت دو بامداد آماده باش كامل بود. بعد از آن مشغول استراحت شده بودند كه ما به آنها حمله كرديم! دوباره اســراي عراقي را جمع كرديم. به همــراه گروهي از بچه ها به عقب فرســتاديم. بعد به همــراه بقيه نيروها براي آخرين مرحله كار به ســمت جلو حرکت کردیم. ادامه دارد...❤️ 📌@ashabakharazamani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا