•[♥️]•
هر شهید
کربلایی دارد که خاکِ آن کربلا،
تشنهی خون اوست و زمان،
انتظار میکشد تا پای آن شهید بدان کربلا رسد؛
و آنگاه خونِ شهید،
جاذبهی خاک را خواهد شکست
و ظلمت را خواهد درید
و معبری از نور خواهد گشود..!
روحش را از آن، به سفری خواهد برد که
برای پیمودنِ آن هیچ راهی جز، شهادت وجود ندارد..:)
#شهید_سیدمرتضیآوینی
🖤@ashabakharazamani
5.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 ببینید | لحظاتی دیده نشده از حضور سرلشکر قاسم سلیمانی در حرم امام حسین علیهالسلام و هیئات عزاداری🖤
#ما_ملت_امام_حسینیم
🔰نشر حداکثری با شما
امـــــامـ زمـــانـــے شــــو
#محرم
#ملت_امام_حسینیم
🖤@ashabakharazamani
🌸🌸🌸
امیرالمومنیݩ🌱
فرصتهاچونابرهامےگذرند....⚠️
#جرعہایازنهجالبلاغہ
🖤@ashabakharazamani
#تربیت_کودک
#کتابخوانی
وقتی برای کودکتون کتاب قصه می خونید یکی از روشهایی که می تونید استفاده کنید اینه که گاهی وقتها اجازه بدید کودک خودش داستان رو بر اساس چیزی که خودش دوست داره تموم کنه. شما تا یه قسمت داستان رو بگید و بخواین کودک ادامه بده که به نظرش چه اتفاقی میفته.
✅این طوری هم قوه خلاقیت کودک تقویت میشه و هم می تونید با ترسها و آرزوها و شادی های کودکتون آشنا بشید.
کودکان رویاها و ترس هاشون رو در غالب شخص سوم در داستان راحت تر بیان می کنند.
#تربیت_کودک
#تربیت_دینی
🖤@ashabakharazamani
اصحابآخرالزمانیسیدالشهداء🇮🇷
🌸🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸🌸 ❤️سلام بر ابراهیم۴۴ ❤️ 17شهريور امير منجر صبح روز هفدهم بود. رفتم دنب
🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸
❤️سلام بر ابراهیم۴۵❤️
با هم رفتيم سمت بيمارستان🚑 سوم شعبان و سريع برگشتيم.
تا نزديک ظهر حدود هشت بار رفتيم بيمارستان. مجروحها را ميرسانديم🚑
و بر ميگشتيم. تقريبًا تمام بدن ابراهيم غرق خون شده بود.
يکــي از مجروحين نزديك پمــپ بنزين افتاده بود. مأمورهــا از دور نگاه
ميکردند. هيچکس جرأت برداشتن مجروح را نداشت.✋
ابراهيم ميخواست به سمت مجروح حرکت کند. جلويش را گرفتم.✋ گفتم:
آنها مجروح رو تله کرده اند.😔 اگه حركت كني با تير ميزنند. ابراهيم نگاهي
به من کرد😳 و گفت: اگه برادر خودت بود، همين رو ميگفتي!؟🤔
نميدانستم چه بگويم. فقط گفتم: خيلي مواظب باش.😔
صداي تيراندازي کمتر شده بود. مأمورها کمي عقب تر رفته بودند.👌ابراهيم
خيلي سريع به حالت سينه خيز رفت داخل خيابان، خوابيد کنار مجروح، بعد
هم دســت مجروح را گرفت و آن جوان را انداخت روي کمرش.بعد هم به
حالت سينه خيز برگشت. ابراهيم شجاعت عجيبي از خودش نشان داد.😍
بعد هم آن مجروح را به همراه يک نفر ديگر سوار موتور من کرد🛵و حرکت
کردم. در راه برگشت، مأمورها کوچه را بستند.🚔 حکومت نظامي شديدتر شد.🚔🚔🚔🚔🚔🚔?
من هم ابراهيم را گم کردم! هر طوري بود برگشتم به خانه.🏠
عصر رفتم منزل ابراهيم.🏡 مادرش نگران بود. هيچكس خبري از او نداشت.😔
خيلي ناراحت بوديم. 😞😞😞آخر شــب خبر دادند ابراهيم برگشته.خيلي خوشحال شــدم.😍 با آن بدن قوي توانســته بود از دست مأمورها فرار کند.😊 روز بعد رفتيم
بهشت زهرا در مراسم تشييع و تدفين شهدا کمک کرديم. بعد از هفدهم
شهريور هر شب خانه يکي از بچهها جلسه داشتيم. براي هماهنگي در برنامه ها.✍
مدتي محل تشکيل جلسه پشت بام خانه ابراهيم بود.🏡 مدتي منزل مهدي و..🏡.
در اين جلســات از همه چيز خصوصًا مسائل اعتقادي و مسائل سياسي روز
بحث ميشد.👌 تا اينکه خبر آمد حضرت امام به ايران باز ميگردند.😍
ادامه دارد...❤️
🖤@ashabakharazamani