15.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 حدیث زندگی |
مسابقهای که آخر ندارد!
✏️ شرح حدیث اخلاق توسط#آیت_الله_العظمی_خامنه_ای_مدظله_العالی
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
برگردنگاهکن
پارت187
–نه زوری نیست. چون دیگه کلاسهاشون مثل قبل علنی نیست، شده از این کلاسهای زیر زمینی. واسه همین از طریق مجازی و دوست و آشنا بیشتر اطلاع رسانی میکنن. یه مدت جلوی این کلاسها گرفته شد، ولی الان به روش دیگه همون حرفها رو دارن به خورد مردم میدن. مثلا اسمش رو و کمی سبک و سیاقش رو عوض کردن.
تشخیص خوب و بد بودنش هم اولش یه کم سخته، چون حرفهایی میزنن که اصلا فکرشم نمیکنی ته این حرفها به شیطان وصله.
–مثلا چه حرفهایی؟
–این که انسان خوبی باشید، به همه کمک کنید، حتی بعضیها که مریض هستن به گفتهی خودشون اونجا خوب میشن. آرامش میگیرن، بعد یه مدت حتی وابستهی اونجا میشن و خلاصه اونقدر علاقمند میشن که نمیتونن ول کنن. حتی زندگیشونم میزارن سر این راه.
گاهی تشخیص خوب و بد خیلی سخت میشه ولی هر چیزی رو باید ببینی ریشه از کجا گرفته، وقتی ریشه یابی کنی راحت میشه تشخیص داد، ریشه خیلی مهمه، این کلاسها ریشش شیطانه.
از روی کنجکاوی پرسیدم.
–ولی آخه شیطان که از این حرفهای خوب نمیزنه.
دستهایش را در جیب شلوارش فرو برد.
–چرا نمیزنه، اتفاقا شیطان نود و نه تا حرف خوب میزنه که بتونه تو رو وادار کنه اون حرف صدم رو عملی کنه،
–یعنی هلما هم تحت تاثیر این حرفها بود؟
سرش را تکان داد.
–اولش من فقط برای این مخالفت کردم چون فهمیدم کلاسهاش مختلطه، ولی چون هلما خودش خیلی مقیٌد بود و نماز اول وقت میخوند و خیلی چیزها رو رعایت میکرد تونست قانعم کنه که مشکلی پیش نمیاد، اتفاقا اولش هر کسی راحت گول میخوره چون همش حرفهای انسانی میزدن. ولی کمکم بعد یه مدت دیدم هلما دیگه نماز نمیخونه، دلیلشم اینه که ما دیگه به مرتبهایی رسیدیم که به جای نماز خوندم اتصال پیدا میکنیم.
–اتصال؟
–آره، این کلا حرف اصلیشون بود، اتصال پیدا کردن. اختلافهای ما از همینجا شروع شد، وقتی جواب قانع کننده نمیتونست بده گریه میکرد. گاهی چند روز گریه میکرد تا بتونه رضایت من رو بگیره که دوباره بره بشینه سر این کلاسها،
–شاید شما نمیتونستید قانعش کنید.
سرش را تکان میداد.
–اون مسخ شده بود اصلا حرف تو سرش نمیرفت. میگفتم اگر فقط اتصال باید باشه پس بزرگان، علما، ائمه نباید نماز میخوندن که...
خلاصه یه روز که رفتم خونه، مادرم گفت چند نفر امدن رفتن خونتون گفتن میخوان خونه رو پاکسازی کنن، رفتم خونه دیدم تمام کتابهای دعا، قرآن، مفاتیح تابلو فرشی که روش آیه قرآن بود رو از خونه بردن. ما دوتا تابلو فرش داشتیم یکیش تصویرش یه گلدون گل بود یکی دیگه آیهالکرسی، با اونی که گل داشت کاری نداشتن ولی اون یکی رو برده بودن.
حتی مادرم یه تابلوی کوچیک چهار قل توی پاگرد نصب کرده بود اون رو هم برده بودن.
–دلیلش رو نپرسیدید؟
–چرا، اون روزا هلما همش حالش بد بود مدام سرگیجه و سردرد داشت، راحت نمیتونست به کارای روزانش برسه اونا به مادرم گفته بودن برای اتصال و حال خوب دادن بهش اینا رو جمع میکنیم که مانع نشن و آلودگی جمع نشه، خلاصه حرفهایی که قابل قبول نبود. ولی چون واقعا وقتی یکی دوتا از همون هم کلاسیهاش بهش انرژی میدادن یه چند روزی حالش خوب میشد منم چیزی نمیگفتم. البته بعد از چند روز دوباره مثل اولش میشد و میگفت تو از بس با من بحث میکنی من مریض میشم.
به پشت پیشخوان رفتم و روی صندلی نشستم.
–چقدر عجیب!
امیرزاده آهی کشید.
–بدتر از اون این بود که شاگردهاشون اجازه نداشتن به امام زاده یا حرم امامها برن، یه روز بهش گفتم بیا بریم مشهد متوسل بشیم به آقا خودش همهچیز رو درست میکنه.
–گفت، نه، اونجاها اتصال قطع میشه، استاد گفته اونجاها انرژی زیاده موجودات غیر ارگانیک نمیان، نمیشه اتصال پیدا کرد و باعث آلودگی انرژی شما میشه. البته هیچ وقت مستقیم نمیگفتن که اینجور جاهای مذهبی نرن، همیشه با این مدل حرفهای به اصطلاح روشنفکری حرفشون رو خیلی نامحسوس میگفتن.
–شما حرفهاش رو قبول میکردید؟
–اگه قبول میکردم که این همه اختلاف پیش نمیومد. میدونید چون چند نفر که مریض بودن و از طریق این کارها حالشون خوب شده بود دیگه همه بیچون و چرا حرفهای اون استاد رو قبول میکردن.
–پس یعنی به قول شما شیطان میتونه مریضی رو درمان کنه؟
–شیطان خیلی کارها میکنه ولی ناقص، مریضی رو درمان نمیکنه، ولی میتونه انتقالش بده، مثلا از بدن من به بدن شما منتقلش میکنه. من حالم خوب میشه ولی شما مریض میشید.
به فکر رفتم.
نفسش را سوزناک بیرون داد.
– البته این نوع مکتب روشش اینجوریه، مکتبهای دیگه هستن که روشهاشون کلا فرق داره. هر کس یه جور انسانها رو از اون مسیر اصلی منحرف میکنه....
لیلافتحیپور
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
برگردنگاهکن
پارت188
زمزمه کردم:
–آخه اونا چرا متوجه نمیشدن؟
–موضوع اینه که شیطان سیاستش گام به گامه،
ما همین که بفهمیمم طرف شیطانه باید ازش دوری کنیم حتی اگر هم آسیبی به ما نرسونه چون شیطان آرام آرام کاری میکنه که
انسان خودش امر به فحشا میکنه و از نظر خودشم کار بدی نمیکنه. چون کمکم اون تفکرات و ارزشهای قبلی خودش براش بیارزش میشن و البته این اتفاق به یکباره نمیوفته.
شما با همهی این حرفهایی که شنیدید از فردا برید پای حرفهای اینا بشینید ممکنه طوری مسخ بشید که فکر کنید خیلی هم کار درستی میکنن، با خودتون میگید اصلا این یه رسالت برای منه که به مردم کمک کنم، حالا چه فرقی داره منبع این افکار و نگرشها چیه، در حالی که خیلی مهمه...
از حرفهایش ماتم برده بود.
پوفی کرد و زمزمه کرد.
–اول صبحی ببین چطور اعصاب آدم رو به هم میریزن. سرش را تکان داد.
– من فقط امده بودم بگم امروز باید برم جایی نمیتونی بیام مغازه، چون گوشیتون رو جواب ندادید مجبور شدم خودم بیام.
گوشیام را از کیفم خارج کردم.
–آخ ببخشید. از دیروز رو سایلنت گذاشتم.
پالتواش را از تنش درآورد و روی پیشخوان انداخت.
بعد چهارپایه را کنار پیشخوان کشید و رویش نشست. دستش را لای موهایش برد و همانجا نگه داشت.
به طرفش خم شدم.
–میخواهید براتون یه چایی بیارم؟
–دارید؟
لبخند زدم.
–نه، ولی سریع درست میکنم.
لبخند کمجانی زد.
–مگه میشه چایی خوردن از دست شما رو رد کنم.
فوری برای دست کردن چایی به آشپزخانه رفتم.
از همانجا گفتم:
–آقای امیرزاده این چیزایی که گفتید رو منم کم و بیش شنیدم، حتی تو دانشگاه ما هم، بعضی از دانشجوها دنبال این جور مکتبها هستن. البته من اینجوری که شما میگید رو تا حالا نشنیده بودم. اصلا فکر نکردم ممکنه اینقدر نگران کننده باشه.
جلوی در آشپزخانه ظاهر شد و نیم تنهاش را به دیوار تکیه داد.
–شاید چون خوشبختانه خانوادتون درگیرش نشدن. آدم وقتی از دور میشنوه اصلا جدی نمیگیره.
لبهایم را بیرون دادم.
–اتفاقا همین چند وقت پیش از همین هلما خانم شنیدم که گفتن با همین کارا و کلاسها خیلی به آرامش میرسن. شیطان که به آدم آرامش نمیده.
امیرزاده سرش را به علامت تایید حرفم تکان داد خیلی جدی شروع به توضیح دادن کرد.
–اتفاقا اونا کاملا درست میگن.
شیطان میتونه هر چیزی که تو این دنیا وجود داره بدلش رو بسازه، شیطان یه بدلساز حرفهاییه،
–ببینید جن و شیطان میتونن وارد وهم و خیال انسان بشن و از همون طریق هم به انسان آرامش میدن...
ابروهایم بالا رفت.
–چطوری؟
صاف ایستاد و ژستی گرفت که بتواند خوب توضیح بدهد.
–ببینید غم و غصه از محدودیت میاد از زندان، از حصر، از تنگنا، وقتی شیطان یه راه نفوذ از طریق خود انسان به وهم و خیال انسان پیدا میکنه اون رو گسترش میده بزرگش میکنه، از زندان خارجش میکنه واسه همین انسان احساس آرامش میکنه، هر کسی وقتی وهمش گسترش پیدا کنه احساس خوشحالی و آرامش میکنه.
ولی ما همیشه باید دنبال منبع آرامش باشیم. باید ببینیم منبع این آرامشون از کجاست.
شاید یکی یه موسیقی مبتذل هم گوش کنه خیلی هم آرامش بگیره، ولی اون منبعش الهی نیست درنتیجه آرامشی که میده سطحیه و در دراز مدت باعث خیلی مشکلات میشه، از جمله افسردگی و استرس و اضطراب...
ولی اگه منبع این آرامش الهی باشه آرامشش دائمی میشه. طوری که حتی اگر انسان مشکلی هم داشته باشه راحت باهاش کنار میاد
لیلافتحیپور
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸
برگرد نگاه کن
پارت189
فنجانی از تنها کابینت آنجا برداشتم.
–خب این وسط چی به شیطان و دارو دستش میرسه که بخوان آرامش سطحی به انسان بدن یا ندن.
وسط بحث جدی لبخند زد.
–از سوالتون خوشحال شدم، پس معلومه هر چیزی رو همینجوری قبول نمیکنید.
بعد لبخندش جمع شد و ادامه داد:
–اتفاقا شیطان و به قول شما دارو دستش مجانی به کسی چیزی نمیدن، همین آرامش موقتی و سطحی رو که به درد لای جرز دیوارم نمیخوره رو میده یه چیزی از انسان میگیره، جوری هم میگیره که طرف اصلا متوجه نمیشه ولی زندگیش مختل میشه.
–خب سوالم همینه، چرا این کار رو میکنن؟ چون من شنیدم تازه اونا به انسان نزدیک میشن و بهشون همه چی میدن. مثلا همین چند وقت پیش خواهرم میگفت اون خواننده مشهوره نمیدونم میشناسید یا نه، اسمش ساچیه، (سرش را به علامت تایید حرفهایم تکان داد) اون روحش رو به شیطان فروخته که پولدار بشه، معروف و مشهور بشه، در عوض این خواننده مثلا آدمهای بیشتری رو به طرف خودش میکشونه که اونا هم راهی رو برن که اون رفته، خب آخرش که چی؟
امیرزاده به داخل آشپزخونه آمد و فنجان دیگری از کابینت برداشت و به طرفم گرفت.
–تنهایی چایی بخورم؟
لبخند زدم و فنجان را گرفتم و او رفت دوباره سرجایش ایستاد و مثل یک استاد شروع به صحبت کرد.
–آرزوی جن اینه که خودش رو وارد وجود انسان بکنه و به کمالات انسانی دست پیدا کنه، برای همین اینقدر خودش رو به در و دیوار میزنه هر طور شده راه نفوذ پیدا کنه و تنها راه نفوذشم از خیالات و وهم انسان هست.
–چرا؟ خب خودش بره کمالات کسب کنه.
نگاهی به وسایل روی کابینت انداخت.
–چون کمالات جن و شیطان از انسان پایین تره، و اونا حسرت دارن که مثل انسان باشن. برای هم