پشتپرده سفارت جدید آمریکا در بیروت چیست؟
🔹تصاویر منتشر شده از ساختمان در حال احداث سفارت آمریکا در لبنان بار دیگر توجه رسانههای جهانی را به خود جلب کرده است.
🔹مساحت سفارت جدید حدود ۹۰ هزار متر مربع بناهای مسقف و ۱۲۰ هزار متر مربع مساحتهای روباز است که توسط دفتر عملیات ساخت و ساز ما ورای بحار وزارت خارجه آمریکا در حال احداث است.
🔹الیوسف یکی از فعالان فضای مجازی در این رابطه نوشت، گفته میشود، سفارت آمریکا در لبنان بزرگترین سفارت آمریکا در جهان بعد از سفارت این کشور در بغداد است.
🔹برخی دیگر از فعالان هم از دولت این کشور خواستند تا در رابطه با علل اعطای چنین اجازهای به سفارت آمریکا برای احداث سفارتی با این مساحت توضیح دهد.
لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.*
را به دوستان خود معرفی کنید
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
http://eitaa.com/ashaganvalayat
کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇
http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
دلار از مبادلات تجاری ایران هم حذف میشود
🔹رئیسجمهور با اشاره به گسترش برنامهریزی کشورها برای کاهش و حذف تبادلات دلاری از چرخه معاملاتشان، به بانک مرکزی مأموریت داد با همکاری دستگاههای مرتبط زمینههای انجام معاملات تجاری براساس واحد پولی ایران و کشورهای هدف را فراهم کند.
لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.*
را به دوستان خود معرفی کنید
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
http://eitaa.com/ashaganvalayat
کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇
http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🔸 زمین لرزهای به بزرگی ۴.۲ ریشتر در عمق ۱۰ کیلومتری زمین گیان در استان همدان را لرزاند
لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.*
را به دوستان خود معرفی کنید
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
http://eitaa.com/ashaganvalayat
کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇
http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مسئولان مترو تهران: ۴۰ درصد از تماسهای مردمی با مترو درباره شکایت از ورود آقایان به واگن بانوان است
لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.*
را به دوستان خود معرفی کنید
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
http://eitaa.com/ashaganvalayat
کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇
http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سوءاستفاده از حساب کاربری مردم!
لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.*
را به دوستان خود معرفی کنید
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
http://eitaa.com/ashaganvalayat
کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇
http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
10.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فدوی: برای رفع محرومیتزدایی عزم جدی داریم
جانشین فرمانده کل سپاه:
🔹رویکرد ما رفع فقر و گرفتاریهای مردم است و در این راستا بسیج سازندگی تمام تلاش خود را به کار گرفته است.
🔹برای رفع گرفتاریهایی که نباید در کشور باشد عزم جدی و راسخی وجود دارد.
🔹بسیج سازندگی در کنار دولت میتواند مشکلات جامعه را برطرف کند و دولت نیز تا پای جان باید در کنار مردم باشد.
لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.*
را به دوستان خود معرفی کنید
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
http://eitaa.com/ashaganvalayat
کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇
http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
کانال عاشقان ولایت
#فوری 🎥 عملیات تروریستی در بهارستان 🔻سازمان جنایتکار منافقین طی بیانیه ای فوری و کلیپ کوتاه اعلام
🔺آنچه به ساختگی این فیلم میشود پی برد و هر آنچه می شنوید را نباید قبول کنید...
🔻صدای کلیپ و نور انفجار رو دقت کنید کاملا ساختگی و فیک به نظر میاد:
۱. از این فاصله ای که فیلم گرفته شده اول صدا میاد بعد نور که در اصل باید برعکس باشه...
۲.ترکش و پخش شدن اشیا در اثر انفجار مشاهده نمیشه...
۳.رفت و آمد خودروها بعد از انفجار کذایی به حالت طبیعی ادامه داره و هیچ توقفی مشاهده نمیشه...
۴.در اطراف بهارستان کجا بیابان تاریک و خاموش به این وسعت وجود داره که از ته این بیابون یکی داره فیلم میگیره؟
۵.و نهایتا انفجار به این شدت رو که باید قبل از ساعت ۲۴ بوده باشه (چون نوشته یکشنبه) وقتی هیچ کسی و هیچ رسانه ای تا حداقل دو ساعت بعدش گزارش نکرده یعنی وجود خارجی نداره...
.
✋
صبحانه خبری 🍳
🔸- رئیس جمهور: کسانیکه آمادگی تحول در آموزش و پرورش را ندارند، کنار بروند
🔸- لایحۀ ضدتورمی دولت به مجلس ارسال شد/ پیشنهاد کاهش نرخ مالیات کالاهای اساسی
🔸- نمایندگان در نامهای به هیات رئیسه مجلس خواستار اعلام اسامی دریافت کنندگان خودروی رانتی شدند
🔸 - کنعانی در واکنش به مداخلهجوییهای اروپا: در مقابله با تروریسم مصمم هستیم
🔸- سوریه به اتحادیه عرب بازگشت
🔸- دبیر کل اتحادیه عرب: اسد میتواند در اجلاس آتی سران عرب شرکت کند
🔸- تأکید چاووشاوغلو بر عادیسازی روابط ترکیه و سوریه بدون شروط قبلی
🔸- رژیم صهیونیستی قانونگذار بازداشتشده اردنی را به اردن تحویل داد
🔸- گروه های مقاومت فلسطین: پاسخ خون را با خون می دهیم
🔸- پیشنهاد دادستان اسرائیل به نتانیاهو: پایان حیات سیاسی در ازای توقف محاکمه
🔸- تشدید اختلافات در کابینه نتانیاهو؛ «بن گویر» نشست هفتگی کابینه را تحریم کرد
🔸- بورل: اگر از اوکراین حمایت مالی نکنیم چندروزه سقوط میکند
🔸- موشکباران مناطق جنوبی اوکراین از دریای سیاه
🔸 - گروسی: اوضاع در اطراف نیروگاه هستهای زاپوریژیا بالقوه خطرناک است
🔸- سی ان ان: با ارسال پارازیت، روسیه راکتهای آمریکایی سامانه هیمارس را از مسیر خارج میکند
🔸- رقابت انتخاباتی احزاب در آمریکا/ اوجگیری دسانتیس جمهوری خواه، نزول محبوبیت بایدن
🔸- تبلیغات تلویزیونی نامزدهای انتخابات ترکیه از امروز آغاز می شود
🔸- همزمان با تاجگذاری پادشاه؛ لیورپولیها سرود ملی انگلیس را هو کردند
🔸- بازداشت ۵۲ معترض در مراسم تاج گذاری چارلز سوم
🔸- ادامه بازداشت مخالفان در تونس
🔸- بیش از ۴۰ کشته و مجروح در تصادف دو کامیون در ترکیه
🔸 ۸ نفر در تیراندازی در مرکز خرید تگزاس کشته شدند؛ فرد مسلح نیز کشته شد
🔸- دلار زدایی از تجارت پاکستان و روسیه/ «یوآن» چین، جای دلار را میگیرد
🔸- ادامه درگیریهای سودان؛ آمار قربانیان به ۵۰۰ نفر نزدیک شد
🔸- رئیس جمهوری برزیل خواستار آزادی آسانژ شدhttps://eitaa.com/ashaganvalayat
💠استاد حسین انصاریان
◽️گناهان زبانی انسان را از نماز شب محروم می کند و محروم از نماز شب از بسیاری از برکات الهی محروم خواهد بود
📚 نماز
شب❤️https://eitaa.com/ashaganvalayat
کمال قلیچداراوغلو نامزد ریاست جمهوری ترکیه: که در صورت پیروزی در انتخابات، بزرگراه(جاده ابریشم) که ترکیه را به چین وصل میکند و آذربایجان را دور می زند، خواهیم ساخت.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
بگرد نگاه کن
پارت256
دستمال کاغذی از کیفم برداشتم و عرق پیشانیاش را پاک کردم.
لبخند زد. شالم را چند تا زدم و شروع به باد زدنش کردم.
جلو آمد و دستم را بوسید.
–این جوری پیش بری دعا میکنم هیچ وقت از این جا خلاص نشیما.
بعد سرش را بالا گرفت و گفت:
–خدایا! ممنون که ما رو این جا زندونی کردن.
با لبخند به در اشاره کردم.
–حالا امیدی به باز شدنش هست؟
با لبخند پهنی نگاهم کرد.
–من تلاشم رو میکنم ان شاءالله که باز نشه.
مشتی آرام به شکمش زدم.
–نگو دیگه، ان شاءالله باز بشه.
دولا شد و صورتش را مچاله کرد.
–آخ، بخیههام.
کف دستم را جلوی دهانم بردم.
–ببخشید! مگه هنوز درد می کنه؟
بلند بلند خندید و روی کاناپه نشست.
–آقا من دیگه نمیتونم کار کنم. مجروح شدم.
کنارش نشستم و اخم مصنوعی کردم.
–علی آقا! الان وقت ناز کردن نیست. زودباشید در رو باز کنید زودتر از این جا بریم.
شال را از دستم گرفت و مثل پنکه سقفی شروع به باد زدن کرد.
–نگرانی؟
سرم را تکان دادم.
–بیشتر نگران خونوادم هستم. یعنی الان فهمیدن که ما با هم هستیم؟
دست از کارش کشید.
–حتما فهمیدن. امید به خدا داشته باش.
–دارم. اول خدا بعدم امیدم به شماست.
از جایش بلند شد.
–من برم سر کارم تا امیدت ناامید نشده.
خندیدم و اشارهای به یخچال کردم.
–حالا از گشنگی نَمیریم شانس آوردیم.
با لحن شوخی گفت:
–تازه یه پرس نون و ماست خوردی بازم گرسنته؟
سکوت کردم و او با خنده ادامه داد.
–این جوری پیش بری که در آینده من هر چی در میارم باید خوراکی بخرم که...
خندیدم.
صدای میو میوی گربهها قطع نمی شد.
امیرزاده پنجره را باز کرد.
–فکر کنم تشنه شونه که این قدر سر و صدا می کنن. حالا تو چی بهشون آب بدیم؟!
فکری کردم و ظرف ماست را شستم و پر از آب کردم.
–بفرمایید، این رو بذارید جلوشون.
گربهها در ابتدا فقط ظرف را بو میکردند و آب نمیخوردند ولی کمکم شروع به خوردن کردند.
کف دست هایم را به هم کوبیدم و رو به امیرزاده گفتم:
–وای خوردن، خوردن...!
امیرزاده خندید.
–نه به اون ترسیدنت، نه به این ذوق کردنت. بعد دستم را گرفت و شروع به نوازشش کرد.
–انگار خواست خدا بود که تو این جا کنارم باشی، وگرنه من این جا تنهایی از دوری تو یه بلایی سرم میومد.
سرم را به بازویش تکیه دادم و آب خوردن گربهی مادر و بچههایش را نگاه کردم.
امیرزاده دستش را روی شانهام گذاشت.
–من مطمئنم ما از این جا نجات پیدا میکنیم.
نگاهش کردم.
–از کجا میدونید؟
نفسش را بیرون داد:
–مادرم همیشه میگه وقتی زن و شوهری تو هر کاری پشت هم باشن خدا هم کمکشون میکنه که به خواسته شون برسن.
با تردید پرسیدم:
–نظر مادرتون در مورد شما و هلما هم همین طور بود؟
اخم ساختگی کرد.
–چرا اینو میپرسی؟ نکنه اون در مورد مادرم حرفی بهت زده.
–نه، منظورم اینه مادرتون هلما رو دوست داشت؟
لب هایش را روی هم فشار داد.
–اگه دوسش نداشت که به عنوان عروس قبولش نمیکرد. راستش اوایل خیلی هم بهش اعتماد داشت، طوری که وقتی اومد به مادرم گفت که پا دردت به خاطر مسجد رفتنه مادرم یه مدت کوتاه برای نماز به مسجد نرفت.
–چه ربطی به پا درد داره؟
–حاصل همون آموختههاش بود دیگه، میگفت چون موقع مسجد رفتن شیطان به انسان حمله میکنه که مانع بشه و انسان هم باهاش مبارزه میکنه، این باعث ضعیف شدن بدن آدما میشه، حالا بعضیا پاشون درد میگیره، بعضی کمرشون یا هر جای دیگه از بدنشون. بعدشم میگفت شما دیگه این همه سال نماز خوندی وصل شدی، حالا با روش های دیگه بیا وصل شو و از این حرفا...
ابروهایم بالا رفت:
–خب بعد مادرتون مسجد رفتنشون رو قطع کردن، پا دردشون خوب شد؟!
–بهش گفت که هم زمان باید کلاسا رو هم شرکت کنی، حالا بماند که شهریهی کلاسا چقدر گرون بود. مامان چند جلسهای همراه مادر خود هلما شرکت کرد. ولی بعد قطع کرد و دیگه نرفت. میگفت یه جوری تو کلاسا حرف می زنن که آدم دلش واسه شیطان میسوزه و از شیطون دیگه بدش نمیاد. بعدم مسجد رفتنش رو از سر گرفت و گفت حاضره پا درد بکشه ولی دیگه اون حرفا رو نشنوه.
این جوری شد که هلما با مامانم چپ افتاد.
فکری کردم و پرسیدم:
لیلافتحیپور
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸
بگرد نگاه کن
پارت257
–از اون موقع بود که مادر هلما ویلچری شد؟ آخه شنیدم با مادر شما همیشه باهم...
سرش را تکان داد.
–مامان بهت گفته دیگه،
اوایل مادرش به مادرم میگفت بیا ادامه بده ببین من پاهام خوب شده ولی بعد کمکم دیدیم بیچاره دچار یه بیماری بدتر از پا درد شده.
نگاهش کردم و سرم را به بازویش تکیه دادم.
–دقیقا چش شد؟
او، همان طور که موهایم را نوازش میکرد گفت:
–در ظاهر دچار یه کمردردی شد که علاجی نداره، یعنی هر چی دکتر رفته و عکس گرفتن، گفتن کمرت هیچ مشکلی نداره ولی دردش تمومی نداشت. باطنش رو فقط خدا میدونه چه مریضی هست. حداقل اون موقع که پا درد داشت بلند می شد کاراش رو انجام میداد ولی حالا از کمر درد روی ویلچر افتاده.
چند تار مویم را که از بافت موهایم خارج شده بودند، پشت گوشم دادم.
– برام جای سواله چرا با این اوضاع، هلما بازم دیگران رو ترغیب می کنه به اون کلاسا برن؟!
موهای پشت گوشم را دوباره روی صورتم ریخت.
–اون میگه مامانم پاهاش خوب شده، واسه درمان کمرش باید دوباره ادامه بده. ولی مادرش دیگه کم آورد و نرفت. میگفت این تاوان ترک کردن نمازمه، پس باید بِکِشم.
چند نفر از همسایههامونم تو این کلاسا شرکت کردن.
نوچ نوچی کردم.
–جالبه که همه، حرفش رو گوش میکردن.
–خب چون ظاهر موجهی داشت.
–انگار آدم تا با چشم خودش نبینه باور نمیکنه، شاید اگر این بلا سر ساره نمیومد من به این حرفا مطمئن نمی شدم.
سعی کرد آن چند تار مو را دوباره وارد بافت موهایم کند.
–البته هلما هم از حق نگذریم اولش خودشم نمیدونست چی به چیه که وارد این گروه ها شد. ولی بعد که متوجه شد دیگه نخواست دست بکشه، یه علاقهی شدیدی اون رو پایبندش کرده بود، علاقهای که دیگه هیچ کس رو نمی دید، حتی خدا رو...
–خود شما، از کجا میدونستید که با رفتنش مخالف بودید؟
–منم در این حد نمیدونستم، از وقتی مادرم وارد این کلاسا شد، فهمیدم کلاسا تفکیکی نیست و آقایون و خانما با هم زیادی راحتن. اولش برای همین موضوع بود که دلم نمیخواست بره،
خلاصه یه سری ماجراها که حالا حتی گفتنش حالم رو بد میکنه، اتفاق افتاد که دیگه محکم جلوش ایستادم.
نفسش را بیرون داد و ادامه داد:
–وقتی در مورد زندگی ساره خانم و اوضاعش میگی یاد زندگی خودم میُفتم. زندگی منم دقیقا همین طوری بود، با این تفاوت که هلما در حد ساره حالش بد نبود.
–من روز اول که هلما رو دیدم فکر کردم خیلی بااعتقاده.
آه سوزناکی کشید.
–تو کلهی همهی ما اعتقاد به خدا و ائمه هست، در کنارش علاقه به دنیا و لذتهاشم هم هست، یه عده اکثرا بر اساس اعتقاد به خدا و ائمه کاراشون رو انجام میدن ولی یه عده برعکس...
–خب اگه تو کلهی هممون این اعتقاد هست پس چرا...
فوری جواب داد:
–همین دیگه، مطلب همین جاست. خدا و پیغمبر تو کلهی اکثرمون هست اما کجای کله؟ یه وقت خدا جلوی چشمته و واسه هر کاری که می خوای انجام بدی یه نگاهی بهش میندازی و یه صلاح و مشورتی ازش می گیری و میپرسی خدا جون نظر شما چیه؟
واسه بعضیا خدا و پیغمبر اون پشت مشتای کلشونه، انداختن ته انباری، واسه همین اصلا چشماشون بهش نمیخوره که یادشون بیاد و نظری ازش بپرسن.
کج نگاهش کردم.
–یعنی مثل وقتیه که ما یه وسیله تو انباری مون داریم ولی اصلا یادمون نمیاد کجای انباری گذاشتیمش.
–آفرین. بعد وقتی یکی اون وسیله رو ازمون میخواد می گیم، آره دارم ولی نمیدونم کجا گذاشتم باید وقت بذارم بگردم ببینم پیداش میکنم یا نه.
این جوری میشه که کمکم دبّه میکنیم. گاهی اصلا منکر خدا میشیم یا یه وصلههایی بهش میچسبونیم.
بعد لبخند زد. از تلاش بی نتیجهاش خسته شد و آن دسته از موهایم را روی صورتم رها کرد.
–میبینی؟ همین طره موهای تو که از جای اصلی شون و بافتشون دراومدن و برای درست کردنشون باید کلا موها باز بشه و از اول بافته بشه، که خیلی قشنگ تر میشه ولی عوضش زحمت زیادی هم داره. البته نه برای من که اصلا راهش رو بلد نیستم. نمی خوامم برم یاد بگیرم واسه همین میگم همین جوری خوبه.
البته این که قبول کنی بلد نیستی خیلی مهمه...
🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
بگرد نگاه کن
پارت258
به خاطر همین بلد نبودن و ندونستنِ سیستم آفرینش و دستگاه خدا، ملت یه وصلههایی به خدا میچسبونن که میمونی.
مثل همین طرهی مو که من به زور میخواستم داخل بافت موهات جاش بدم.
کنجکاو پرسیدم:
–چه وصلههایی؟!
– مثل این حرفا که خدا مهربون تر از اونه که ما رو مجازات کنه، یا یه حرفا و تزایی از خودمون در میاریم که هر جور شده بتونیم اون کاری که داریم میکنیم رو موجه جلوه بدیم.
حالا بعضیا خیلی دیگه شورش رو درمیارن و نظراتشون رو بین بقیهی آدما هم نشر میدن و حتی بهشون آموزش میدن و ازشون پول می گیرن. مثل همین مکتبا که اطرافیان من درگیرش بودن و هستن.
بعد با حرص ادامه داد:
–فکر کن طرف مادرش فلج شده ولی هنوزم دست برنمی داره. تو فکر می کنی خدای اون بشر کجای کلهی پوکشه؟ اصلا کلهای داره که چیزی هم توش باشه؟
سرم را بلند کردم و با آرامش نگاهش کردم.
–ولش کن، با حرص خوردن که چیزی درست نمی شه.
بوسهای روی موهایم زد.
–ببینم میتونم در رو باز کنم. بعد به طرف در رفت.