🕋 بِسْمِ اللّٰهِ السَّمیعِ الْبَصیر🌼
🕊💛هر اول روز ایجان، صدبار سلامٌ علیک
📕السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ، السَّلامُ عَلَیْکَ یا وِتْرَ اللهِ الْمَوْتُورَ فِی السَّماواتِ وَالْاَرض، اَشْهَدُ اَنَّ دَمَکَ سَکَنَ فِی الْخُلْدِ وَاقْشَعَرَّت لَهُ اَظِلَّهُ الْعَرشِ، وَبَكىٰ لَهُ جَمیعُ الْخَلائِق. #یاحسین(ع)🌼
📒السَّلاَمُ عَلَيْکَ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ الشَّهِيد، السَّلاَمُ عَلَيْکَ أَيُّهَا الْوَصِيُّ الْبَارُّ التَّقِی، أَشْهَدُ أَنَّکَ قَد اَقَمتَ الصَّلاَةَ وَ آتَيْتَ الزَّكَاةَ وَ اَمَرتَ بِالْمَعرُوفِ وَ نَهَيْتَ عَنِ الْمُنكَرِ وَ عَبَدتَ اللَّهَ مُخلِصاً حَتَّى اَتَاکَ الْيَقِين، السَّلاَمُ عَلَيکَ يَا اَبَا الْحَسَنِ وَ رَحمَةُ اللهِ وَ بَرَكَاتُه. #یارضا(ع)💛
📗السَّلامُ عَلَیْکَ عَجَّلَ اللهُ لَکَ مَا وَعَدَکَ مِنَ النَّصرِ وَ ظُهُورِ الْأَمْرِ، السَّلامُ عَلَیکَ یَا مَولای، اَنَا مَولاکَ عَارِفٌ بِاَولاکَ وَ اُخرَاک، اَتَقَرَّبُ إِلَى اللهِ تَعَالىٰ بِکَ وَ بِآلِ بَیْتِکَ، وَ اَنتَظِرُ ظُهُورَکَ وَ ظُهُورَ الْحَقِّ عَلَى یَدَیْک. #یامهدی(عج)🌼
📘السَّلامُ عَلَیکِ یَا بِنتَ وَلِیِّ الله، السَّلامُ عَلَیکِ یَا اُخْتَ وَلِیِّ الله، السَّلامُ عَلَیکِ یَا عَمَّةَ وَلِیِّ الله، السَّلامُ عَلَیکِ یَا بِنتَ مُوسَى بْنِ جَعفَرٍ وَ رَحمَةُ اللهِ وَ بَرَکَاتُه. #یامعصومه(س)💛
╲\ ╭``┓
╭``💛╯
┗`╯ \╲
╔═ೋ✿࿐ 🌼🕊
💛#سلام_امام_زمانم💛
🌼السَّلامُ عَلیکَ یا خَلیفةَ اللّه وَ ناصِرحقّه
💛سلام بر تو ای نماینده پروردگار بر روی زمین که آینه وجودت نمایانگر اوست.
سلام بر تو ای مولایی که حق خدا به دست تو احیا خواهد شد و همه خلایق را زیر پرچم توحید جمع خواهی کرد...🌼
📚زیارت آل یاسین_مفاتیح الجنان
#اللهمعجللولیکالفرج
#امام_زمان 🌼
╲\ ╭``┓
╭``💛╯
┗`╯ \╲
╔═🌼🕊
زیارت ناحیه مقدسه میرزا محمدی.mp3
41.8M
زیارت ناحیه مقدسه بانوانی گرم حجت الاسلام میرزامحمدی
التماس دعای فرج ان شاءالله
🕊✨ أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج بحق سیدتنا حضرت زینب سلام الله علیها✨🕊
https://eitaa.com/joinchat/3733389420C5d6b41295d🏴🏴🏴🏴🌴🌴🌴🌴🌴🏴
🔴 نزدیک شدن ساعت صفر جنگ در شرق سوریه
🔻یک اتاق عملیات ویژه توسط آمریکا و رژیم صهیونیستی در اردن و أربیل برای ضربه زدن به محور مقاومت و قطع ارتباط عراق و سوریه تشکیل شده است. در طول یک هفته گذشته شاهد ارسال تجهیزات سنگین و بیسابقهای از طرف اشغالگران آمریکایی به شرق سوریه بودهایم و عمده این تجهیزات به پایگاه غیرقانونی تروریستهای آمریکایی در میدان نفتی العمر کارخانه گاز کونیکو در شمال دیرالزور منتقل شده است.
🔻در این میان گروههای مقاومت در کنار ارتش سوریه و نیروهای محلی اقدام به باز تعریف و استقرار مجدد نیروها و تجهیزات در این مناطق کردهاند. منطقه شرق سوریه روزهای حساسی را پشت سر میگذارد. ارتش روسیه نیز اقدام به تقویت خود در این مناطق کرده است. همه چیز احتمالا به سمت یک درگیری پیش خواهد رفت و باید دید صبر هر یک از طرفین چگونه است.
🔻در طول روزهای گذشته جنندههای ارتش روسیه و سوریه به صورت مشترک مواضع گروهکهای مختلف تروریستی مورد حمایت آمریکا را در نزدیک پایگاه غیرقانونی و آمریکا در منطقه التنف هدف قرار داده و منهدم کردند. این در حالیست که ارتش تروریستی آمریکا اعلام کرده که تعدادی جنگنده اف ۱۶ برای کمک به جنگندههای A-10 وارد منطقه کرده اما هنوز مشخص نیست که این جنگندهها دقیقاً از کدام پایگاه قرار است خودشان را به شرق سوریه برسانند! آمریکا که ارتباط مستقیمی میان جنگ در اوکراین و سوریه میبیند از اینکه مشاهده کرده ایران هم در اوکراین و هم در سوریه دارد با این کشور میجنگد به شدت عصبانی است.
🔻از سوی دیگر اتاق عملیات آمریکا در اربیل و اردن و همچنین در قطر اقدام به انتشار شایعات و خبرهای دروغ بسیاری در مورد حوادث شرق سوریه میکنند هیچ کدام صحیح نیست. در حالی که آمریکا تلاش میکند تا گروهکهای تروریستی را وادار کند تا مرز عراق و سوریه را به هر شکل ممکن قطع کنند تا ارتباط زمینی ایران و لبنان قطع گردد، اما مقامات دولت سوریه در روزهای گذشته به صورت مکرر از این مناطق بازدید کردند تا یادآور شوند که اینجا خاک سوریه است و در سخنانی که در آنجا ایراد کردند بارها بر اخراج اشغالگران آمریکایی تاکید نمودهاند.
🔻هرچند شاید درگیری در کوتاه مدت نزدیک نباشد اما طرفین در حال ارسال تجهیزات و تقویت مواضع خود در شرق سوریه هستند همانگونه که گفته شد آمریکا به شدت از کمک ایران به روسیه در نبرد اوکراین عصبانی است و موضوع دیگری که کاخ سفید را به هم ریخته است اعلام آشکار این موضوع توسط مقامات ایرانی است که باید آمریکا نه تنها از شرق سوریه بلکه از همه منطقه اخراج گردد این مسئله باعث شده تا در طول روزهای گذشته چندین بار مقامات آمریکایی بگویند که قصد ترک منطقه را ندارند و ایران نیز نمیتواند آنها را بیرون کند. با این حال سه کشور ایران، ترکیه و روسیه به این نتیجه رسیدند که تنها راه تامین منافع هر سه کشور اخراج نیروهای اشغالگر آمریکایی از خاک سوریه بوده و این موضوع نیز نگرانی آمریکا را دوچندان کرده است.
🆔 @ashaganvalayat
.
رمان های مذهبی...🍃:
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
بسم الله الرحمن الرحیم
یکسالونیمباتو
پارت91
ز_سعدی
حاج علی در را به روی مان باز کرد و با تعجب خیره مان شد.
احمد گفت:
آقاجون اجازه هست؟
عرضی داشتم.
حاج علی از جلوی در کنار رفت و گفت:
بفرمایید.
احمد آهسته یا الله گفت و وارد اتاق شد و من هم پشت سرش وارد شدم.
اتاق کوچکی بود.
یک زیلو کف اتاق پهن بود.
کمدی کهنه گوشه اتاق بود، دو پشتی کوچک، یک آیینه و قرآن و جانماز که روی طاقچه قرار داشتند.
روی زمین نشستیم و به پشتی تکیه زدیم.
حاج علی روبروی مان نشست.
احمد گفت:
حاج بابا شرمنده مزاحم شدم.
حرف مهمی داشتم که نمی خواستم مادر بشنون.
حاج علی گفت:
خدا به خیر کنه.
بگو آقاجون ببینم چی میخوای بگی.
احمد سر به زیر انداخت و گفت:
آقا جون قربون تون برم.
من هر چی دارم و به هر جا رسیدم از صدقه سر شماست.
شما همیشه سرم منت گذاشتید و من هم هیچ وقت نمی تونم زحمت ها و محبت هاتون رو جبران کنم.
حاج علی با این که از حرف های احمد خوشس آمده بود اما گفت:
صغری کبری نچین پسر.
اصل حرفت رو بگو.
احمد به حاج علی چشم دوخت و گفت:
صغری کبری نیست آقاجون، حقیقته
شما که همیشه به دل این پسر ناخلفت راه اومدی
یه این بار هم منت بذار و با دلم راه بیا.
ابروهای حاج علی در هم گره خورد.
احمد گفت:
آقاجون شما که می دونی چقدر زندگی تو این خونه سختمه.
منت سرم بذار، اجازه بده بریم همون خونه ای که خریدم زندگی مونو شروع کنیم.
حاج علی به پشتی تکیه زد و گفت:
پسر جان نگو خونه بگو خرابه
_بابا جان شما قبول کنی من یه دستی به سر و روش می کشم.
همین جوری که تازه عروسم رو نمی برم اون جا.
حاج علی گفت:
پسر جان تو رفتی یه خونه خریدی که عمرش از من که باباتم بیشتره.
اونجا مخروبه است. با یه دست به سر و گوشش کشیدن آباد نمیشه.
بعدم کوچیکه.
_کوچیک نیست آقاجون
_همش چهارتا اتاقه.
_برای دو نفر آدم بسه
_قرار نیست که تا آخر دو نفر بمونید
_حرف شما درست آقاجون
الان بذارید اونجا زندگی مونو شروع کنیم بعدا یه خونه بهتر می گیرم.
_احمد جان ... بابا جان... من نمی تونم قبول کنم.
روزی که به خاطر تو و دلت به حاجی معصومی رو زدم گفتم دخترت عروسم بشه نمیذارم آب تو دلش تکون بخوره.
من نمی تونم اجازه بدم دختر حاجی رو ببری تو اون خونه.
_باباجان قربونت برم شما اگه همین الان اذن بدی من همین امروز بنا می برم درستش می کنم.
_منو خجالت زده حاجی نکن پسر
اون خونه هم کوچیکه هم قدیمیه هم جاش دوره
برقم نداره. بدون برق میخوای چه جوری زندگی کنین.
_آقا جون حرف شما روی سرم جا داره.
مطمئن باشید کاری نمی کنم حاجی از شما شاکی بشه.
اونقدرام که شما میگید خونه اش کوچیک نیست.
خیلی دور هم نیست.
یه ربع ساعت از این جا راهه.
برق هم که مهم نیست.
تا همین پنج سال پیش که این جا هم برق نداشت چه جوری زندگی می کردیم؟
اونجا هم همین جور زندگی می کنیم.
اون همه آدم دارن تو اون محل زندگی می کنن ما هم مثل اونا
_اون خونه در شأن دختر حاجی معصومی نیست.
تو اون خونه خودتونم به زور جا میشید
مهمون برات بیاد کجا میخوای جاشون بدی؟
یه نفرو نباید بیاری کارای خونه ات رو انجام بده؟ اون باید کجا بخوابه و زندگی کنه؟
یکم فکر کن پسر جان
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
بسم الله الرحمن الرحیم
یکسالونیمباتو
پارت92
ز_سعدی
احمد دستی به صورتش کشید و گفت:
آقاجون شما یک بار با من بیا اون خونه رو ببین.
اون قدرام که فکر می کنید داغون و کوچیک نیست.
درسته به کاخ و عمارت شما نمی رسه ولی برای ما کافیه.
بابا به خدا قسم من و رقیه این جا زندگی کنیم دل مون می پوسه
این دختر رو ببین
این دختر هر وقت اومد این جا با دل گرفته از اتاق مادر اومد بیرون.
دختر حاجی معصومی اهل این زندگی اشرافی نیست.
دلش می گیره این جوری زندگی کنه.
حاجی معصومی بچه هاشو ساده زیست بار آورده
این دختر اذیته که باید بشینه و زیور خانم جلوش خم و راست بشه و کاراش رو بکنه.
بابا رقیه هم مثل خودم این جا و این جوری زندگی کردن رو دوست نداره.
آقاجون شما خودت بارها گفتی این مدل زندگی رو دوست نداری و فقط به خاطر مادر داری این طوری زندگی می کنی
اجازه بده منم به خاطر دل زنم طور دیگه ای زندگی کنم.
من این دخترو بیارم این خونه این جا با همه بزرگیش براش میشه زندان.
وقتی مجبور باشه از صبح تا شب تو لباسای آن چنانی بزک دوزک کرده بشینه گوشه یه اتاق و نتونه بیاد بیرون این خونه با همه بزرگیش براش میشه همون یه اتاق، میشه همون زندان، میشه قفس.
مادر عادت داره از اول همین جور بار اومده ولی رقیه نمی تونه بابا جان.
_شما یه مدت این جا باشید عادت می کنه
احمد چهار زانو زد و گفت:
آقاجون من 23 ساله دارم تو این خونه به این سبک زندگی می کنم و عادت نکردم.
خودتونم عادت نکردین.
اگه عادت کرده بودین این اتاق کوچیک و ساده نمی شد اتاق تون.
حاج بابا من دلم نمیخواد این جوری زندگی کنم.
دلم میخواد از راه که میام خونه زنم در رو برام باز کنه
نه این که بیام تو خونه و همه رو ببینم آخرین نفری که میرم پیشش و می بینمش زنم باشه.
دلم میخواد دست پخت زنم رو بخورم.
زنم برام سفره پهن کنه جمع کنه
_زن گرفتی بابا جان
زنت که کلفتت نیست برات کار بکنه
زنت وظیفه ای نداره برات بپزه بشوره بسابه بیاره ببره.
_می دونم آقاجون
ولی اینا برام شده عقده.
دلم یه زندگی ساده میخواد.
کم یا زیاد خوب یا بد بشینم کنار زنم بخورم و خدا رو شکر کنم.
من غذای ساده مثل کوکو و آش و کتلت رو به این غذاهای هفت رنگ ترجیح میدم.
ناشکری نمی کنم آقاجون الهی همیشه سفره ات پر برکت باشه ولی عذاب می کشم وقتی هر شب هرشب سر سفره شما برنج و گوشت می خورم در حالی که می دونم بقیه مردم سالی یکی دو بار بیشتر نمی تونن برنج بخورن
درسته تو اون خونه نمیشه برای زنم کلفت و نوکر ببرم
خودم میشم نوکرش و همه کاراشو می کنم
شما اجازه بده ما اونجا زندگی مون رو شروع کنیم بعد چند ماه اگه دیدی رقیه اذیته یا ناراحته چشم میاییم این جا زندگی می کنیم دیگه هم من رو حرف شما حرف نمیارم
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
بسم الله الرحمن الرحیم
یکسالونیمباتو
پارت93
ز_سعدی
احمد سکوت کرد و حاج علی نفسش را سنگین و با صدا بیرون داد.
کمی به زیلوی کهنه کف اتاق خیره ماند و به ریش کوتاه و مرتبش دست کشید و فکر کرد.
نگاه به من دوخت و پرسید:
بابا جان تو بخوای این جا زندگی کنی اذیت میشی؟
این جا باشی دلت می گیره؟
چه سوالی!
قلبم به تپش افتاد. نمی دانستم چه بگویم.
حاج علی بدون این که منتظر جواب من باشد گفت:
بابا جان من می دونم تو دردونه حاجی معصومی هستی
می دونم جون حاجی به جون بچه هاش بنده
می دونم نذاشته آب تو دلت تکون بخوره
تو هم مثل دخترای خودم
دلم نمیخواد آب تو دلت تکون بخوره و اذیت بشی یا سختی بکشی
من خوشبختی تون رو میخوام.
میخوام حال دل تون و حال زندگی تون خوب باشه.
زندگی تو اون خونه ای که احمد میگه خیلی سخته
تو هم سنی نداری از الان بخوای این قدر سختی بکشی
تو بگو
این جا باشی اذیتی؟ دلت می گیره؟
از شدت اضطراب دست هایم به لرزه افتادند. از خدا کمک خواستم تا هر چه خیر و صلاح است در دهانم بگذارد و بگویم.
لب گشودم و با صدایی لرزان گفتم:
آقاجون من نمی دونم چی بگم.
هم من هم ... احمد آقا جوون و خامیم
صلاح و مصلحت خودمونو درست تشخیص نمیدیم.
هر چی هم داریم از شماست.
می دونیم که شما خیر ما رو میخواین.
هر چی شما و آقاجانم بگید من قبول می کنم و راضی ام
اما
احمد آقا تربیت شده شماست.
تو آقایی و بزرگواری به شما رفته.
می دونم هر جا منو برای زندگی ببره نمیذاره آب تو دلم تکون بخوره.
هر جا حال ایشون خوب و خوش باشه منم همون جا خوب و خوشم
سر به زیر انداختم و عکس العمل حاج علی را ندیدم.
جان کندم و حرف زدم.
حاج علی نفسش را بیرون داد و گفت:
من با حاجی معصومی صحبت می کنم.
خودتم خبر می کنم بیای ما رو ببری اون خونه رو بببینیم
اگه حاجی قبول کرد منم قبول می کنم برید اونجا زندگی کنید.
اگه نه دیگه دلم نمیخواد حرفی بشنوم
میای همین جا اون دو تا اتاق آخر حیاط رو مرتب می کنی و همونجا زندگی می کنید
احمد با شوق خودش را جلو کشید و دست پدرش را بوسید و گفت:
الهی من قربون تون برم حاج بابا. چشم هر چی شما بگید.
خیلی ممنون
حاج علی گفت:
بیخود ذوق نکن هنوز معلوم نیست حاجی قبول کنه یا نه
احمد سر جایش نشست که حاج علی گفت:
پاشو بابا جان خانومت رو ببر خونه شون حاجی شاکی نشه از دستت.
_چشم آقاجون هر چی شما بگید.
از جا برخاستیم. حاج علی هم به احترام ما برخاست.
پیشانی مرا بوسید و برایم آرزوی عاقبت به خیری کرد.
برای بدرقه مان تا دم ایوان آمد و بعد از خداحافظی از حاج علی به اتاق مادر احمد رفتیم.
از او هم خداحافظی کردیم و با احمد از خانه شان بیرون آمدیم
🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸
بسم الله الرحمن الرحیم
یکسالونیمباتو
پارت94
ز_سعدی
در حالی که به سمت ماشین احمد می رفتیم با خوشحالی گفت:
چند وقته من به هر طریقی با آقاجون حرف زدم راضی نمی شد.
یه کلوم شما گفتی ازت قبول کرد.
در را باز کرد و سوار شدیم.
احمد لپم را کشید و گفت:
بس که قشنگ و معقول حرف می زنی
به رویش لبخند زدم و گفتم:
نه این طوریام نیست.
حرفای خودتون قطعا تاثیرش بیشتر بوده.
احمد استارت زد و گفت:
از الان باید دخیل ببندم آقاجانت قبول کنه.
_قبول می کنه ان شاء الله شما نگران نباش.
احمد دستم را گرفت و گفت:
نگران نیستم. ته دلم روشنه
ان شاء الله که خیره.
کمی بعد ماشین را سر کوچه مان متوقف کرد.
به سمتم برگشت و با همه محبتی که داشت نگاه به من دوخت.
بند کیفم را روی شانه ام انداختم و گفتم:
برم دیگه؟
با لبخند گفت:
برو
_دلت میاد؟
به صورتم دست کشید و گفت:
دلم که نمیاد ولی چاره ای نیست.
فعلا باید دندون رو جیگر گذاشت و این دوری ها و دلتنگی ها رو تحمل کرد.
_تا شب جمعه دلم برات تنگ میشه
_دل منم برات پر می کشه ولی غصه نخور سه شنبه قراره بیاییم خونه تون
_بیای بعدش پیشم می مونی؟
احمد به رویم لبخند زد و گفت:
کاش می شد ولی فکر نکنم
احمد دستم را فشرد و گفت:
برو دیگه الان یکی میاد می بیندمون زشته
سر تکان دادم و گفتم:
باشه.
در ماشین را باز کردم و پیاده شدم.
از احمد خداحافظی کردم و وارد کوچه شدم.
در حیاط مان باز بود.
برای احمد دست تکان دادم و وارد حیاط شدم.
چادرم را روی دستم انداختم و به مطبخ رفتم.
با مادر سلام و احوالپرسی کردم و پرسیدم:
در حیاط چرا بازه؟
_آقاجانت رفته بیرون
احتمالا باز گذاشته که من این همه راه نرم دم در.
_محمد حسن چه طوره؟ بهتره؟
_آره خدا رو شکر.
همه بدنش ریخته بیرون تبش هم قطع شده.
جای محمد حسینم ازش جدا کردم نگیره
دیشب تو اتاق تو خوابید.
_تنهایی؟ نترسید؟
_نه محمد علی هم پیشش بود.
مادر در حالی که سینی صبحانه را آماده می کرد گفت:
برو لباست رو عوض کن بیا صبحانه بخوریم.
_ممنون خوردم.
مادر سپند دان را به دستم داد و گفت:
پس بی زحمت اینو ببر تو حیاط بچرخون...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
بسم الله الرحمن الرحیم
یکسالونیمباتو
پارت95
ز_سعدی
روز سه شنبه از راه رسید.
بعد از طلوع آفتاب همراه حمیده و مادر کمر همت بستیم و به جان خانه افتادیم.
حیاط را آب و جارو کردیم،
شیشه ها را پاک کردیم،
چراغ ها، دیوارها، طاق ها، شمعدانی ها، کتاب ها همه را گردگیری کردیم.
دور مهمانخانه پتو با ملافه های سفید پهن کردیم و پشتی چیدیم.
مادر خورشت قرمه سبزی و فسنجان بار گذاشت و
من و حمیده تمام لیوان ها، استکان ها، نعلبکی ها، بشقاب ها، قاشق، چنگال و همه چیز را دستمال کشیدیم و برای میوه و شیرینی دیس های مسی آماده کردیم.
آقاجان چند صندوق میوه خریده بود همه را در حوض ریخته بودیم تا بشوییم.
دم ظهر خانباجی همراه راضیه آمدند.
خانباجی دلش طاقت نیاورده بود که مادر را در انجام کارهای مهمانی امشب تنها بگذارد و برای همین زودتر آمده بودند.
خانباجی که تازه فهمیده بود محمد حسن مریض است از این که به او نگفته بودیم ناراحت شد و کلی مادر با او صحبت کرد تا توانست از دلش در بیاورد.
راضیه همراه نوزادش به اتاق من رفت تا هم استراحت کند و هم امیر مهدی دچار آبله مرغان نشود.
با حمیده میوه ها را شستیم خانباجی هم خشک می کرد و در ظروف مسی می چید.
با آمدن آقاجان و محمد امین نهار خوردیم و کمی استراحت کردیم.
بعد از نهار راضیه نوزادش را به دست مادر سپرد و برای کمک آمد.
همراه هم برنج پاک کردیم، حرف زدیم و خندیدیم.
برنج ها را با سنگ نمک در آب خیساندیم.
خانباجی در چند پارچ استیل شربت زعفران و بهارنارنج درست کرد و در یخچال گذاشت تا خنک شود.
محمد امین گوشه حیاط اجاق درست کرد و کم کم دیگ برنج را هم بار گذاشتیم.
دم عصر بود که ریحانه و ربابه هم آمدند.
صدای خنده و بازی بچه های شان فضای حیاط را پر از شور و شادی و نشاط کرد.
مادر از شیرینی های تبریزی که احمد سوغات آورده بود همراه چای آورد.
با خواهرانم کلی حرف زدیم و خندیدیم.
گاهی سر به سرم می گذاشتند و شوخی می کردند،
گاهی هم سعی می کردند از زیر زبانم حرف بکشند تا بفهمند در خلوت من و احمد چه می گذرد.
نزدیک اذان مغرب لباس عوض کردم و چادر و روسری سفیدم را پوشیدم.
کم کم تمام مردان خانواده مان آمدند.
بعد از نماز به مطبخ رفتم.
ریحانه و ربابه مشغول تزیین ظرف های سبزی و ماست بودند و من هم قندان های قند را در سینی چیدم تا به مهمانخانه ببرم.
صدای در حیاط خبر از آمدن مهمان ها داد.
🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
بسم الله الرحمن الرحیم
یکسالونیمباتو
پارت96
ز_سعدی
احمد که کت و شلوار طوسی رنگش را پوشیده بود سر به زیر با خواهرانم احوالپرسی کرد.
صدای مرا که شنید سرش را بالا آورد و با تمام احساسی که داشت نگاهم کرد و بسیار گرم و صمیمی با من احوالپرسی کرد.
دل مان برای هم تنگ شده بود ولی در جمع مجال حرف زدن یا رفع دلتنگی نبود و سهم مان از این مهمانی همین نگاه و احوالپرسی بود.
مهمانخانه را زنانه مردانه کرده بودیم و بعد از خوشامدگویی آنان را به مهمانخانه راهنمایی کردیم.
پذیرایی زنانه با من بود و سریع به آشپزخانه رفتم.
ربابه شربت ریخت و حمیده لیوان ها را در سینی مسی چید و به دستم داد تا برای پذیرایی ببرم.
مادر، خانباجی و ریحانه در مهمان خانه پیش مهمانها نشسته بودند.
صدای صحبت آقایان از طرف دیگر مهمان خانه به گوش می رسید که گرم صحبت بودند ولی خانم ها تقریبا ساکت نشسته بودند.
شربت ها را تعارف کردم و پیش دستی چیدم.
جالب بود که لباس هایی که مادر و خواهران احمد پوشیده بودند به نسبت درون خانه خودشان بسیار ساده تر بود.
در حال تعارف شیرینی بودم که راضیه نوزاد به بغل وارد اتاق شد.
با ورود او حرف و صحبت ها شروع شد.
نوزادش دست به دست بین مهمان ها چرخید و هر کس در مورد چهره اش حرفی می زد، قربان صدقه اش می رفت و برایش دعا می کرد.
تا قبل از شام تقریبا مدام بین مهمانخانه و مطبخ در رفت و آمد بودم.
خانباجی هم برای رسیدگی به غذا بیرون آمده بود.
کم کم سفره شام را پهن کردیم و بعد از صرف شام
صحبت ها برای تعیین تاریخ عروسی و مراسمات قبل از آن شروع شد.
حاج علی لب به صحبت گشود و گفت:
والا ما که کار خاصی نداریم انجام بدیم هر چه زودتر این دو تا جوون برن سر خونه زندگی شون بهتره
البته نه که کاری نباشه
احمد آقا نمیذارن کسی براشون کاری بکنه میگه همه چی با خودش میخواد باشه
خونه ای که خریده رو هم دیدین تعمیرات اساسی میخواد
اگه از نظر شما مشکلی نداشته باشه عروسی رو بندازیم نیمه شعبان تا کارای خونه شون تمام بشه و بتونن برن توش زندگی کنن.
اگه قبول می کردن پیش ما زندگی کنن که حتی یه روز هم برای گرفتن عروسی شون تاخیر نمی کردیم.
دیگه حاجی هر طور خودتون صلاح می دونین
هر چی بفرمایید ما اطاعت امر می کتیم
آقاجان گفت:
زنده باشید ان شاءالله
خیلی هم خوب، از نظر ما هم مشکلی نیست.
نیمه شعبان خیلی زمان خوبیه
شوهر زکیه گفت:
پس صلوات بفرستید.
همه صلوات فرستادند.
مادر احمد با لبخند به من نگاه می کرد.
چه قدر جنس نگاهش شبیه احمد بود.
حالا که دقت می کردم چقدر احمد شبیه مادرش بود.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صحنه های دیدنی از یک نبرد هوایی
#ایران من
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ️فیلمی تکان دهنده از #سپهبد_سلیمانی در میدان جنگ.
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مسلح کردن "کُردهای پیشمرگه" توسط آمریکا برای حمایت از اسرائیل و حرکت به سوی تجزیه ایران!!
🔹 سینا عضدی، پژوهشگر و مدرس روابط بینالملل:
🔹 هدف اصلی از مسلح کردن کُردها، دفاع از اسرائیل است برای اینکه موشکهای ایران بزرگترین تهدید برای اسرائیل است!
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🔷اینجا مهد تمدن و قبله آمال یه مشت وطن فروش غرب گدا هست.
نیویورک پست تیتر زده که نیمی از سواحل آمریکا آلوده به مدفوع انسانهاست و این محیط را برای شنا کردن ناامن میکند.
الان محسن تنابنده تیتر میزنه کاش در مدفوع غرق میشدم ولی در آمریکا بودم.
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤#شهادتتمبارک
در پی گشت شبانه مدافعان امنیت در منطقه ای از تبریز، یکی از بسیجیان به نام امیر حسین پور مورد ضرب و شتم اشرار قرار گرفت و بعد از دو روز امروز به شهادت رسید.
ظاهراً رسانه های دولتی و غیر دولتی عزیزمون خوابن و شاید هم منفعتی برایشان وجود ندارد که روزه سکوت گرفتند.
#شهیدامیرحسینپور
#حوزه_مقاومت_بسیج_۳امام_حسین
#شهادتت_مبارک
#امنیت_اتفاقی_نیست
#شهید_امنیت
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🔷 رئیس جمهور در دیدار فرمانده ارتش پاکستان: راهبرد ایران تبدیل مرزهای امنیتی به مرزهای امن و اقتصادی است
🔹 رئیس جمهور در دیدار ژنرال «سید عاصم منیر» فرمانده ارتش پاکستان، ضمن تاکید بر راهبرد جمهوری اسلامی ایران مبنی بر تبدیل مرزهای امنیتی به مرزهای امن و اقتصادی، توسعه بازارچههای مرزی و همکاریها در بخش انرژی با پاکستان را از راههای تحقق این راهبرد دانست و بر فعالیت بیشتر هر دو کشور برای تسریع در تحقق این امر تاکید کرد.
🔹 رئیسی همچنین با اشاره به تلاش دشمنان برای ایجاد اختلال در روابط کشورهای منطقه، بر تقویت همکاریها و تعاملات دوجانبه و منطقهای با استفاده از فرصتها و زمینههای موجود و تبادل ظرفیتهای متقابل تاکید کرد.
🔹 ژنرال «سید عاصم منیر» فرمانده ارتش پاکستان نیز در این دیدار با تجلیل از سیاست جمهوری اسلامی ایران مبنی بر تقویت روابط با همسایگان بخصوص پاکستان آن را فرصتی بسیار با ارزش برای جهان اسلام دانست.
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📺 فصل چهارم ویژه برنامه «حسینیه معلی»
💠 با حضور :
🔸حاج سید مجید بنی فاطمه
🔸حاج عبدالرضا هلالی
🔸حاج مهدی رسولی
🔸حاج میثم مطیعی
📆 از سه شنبه ۲۷ تیرماه ۱۴۰۲
⏰ شبکه سوم سیما [ ۲۲:۳۰ | ۱۵:۰۰ ]
⏰ شبکه قرآن سیما [ ۱:۰۰ | ۱۳:۳۰ ]
🇮🇷🌴🏴🏴🖤https://eitaa.com/joinchat/3733389420C5d6b41295d🏴🏴🏴🏴🏴
سردار سلامی: رهبری معظم انقلاب نقطه مرکزی تهاجم دشمن است؛ چرا که تا او هست نظام متعادل است/ ایران قلب تحولات جهانی است، حتی رخدادها در نقاط دیگر را به ما نسبت میدهند
🔹سرلشکر سلامی، فرمانده کل سپاه:
🔹رهبری معظم انقلاب نقطه مرکزی تهاجم دشمن است، چون او مرکز ثقل و عامل اصلی این تعادل است؛ تا او هست نظام متعادل است و همه اجزا هماهنگ کار خود را میکنند و دشمن تمام تلاشش این است تا این نقطه اصلی تعادل را تحت تاثیر قرار دهد. اینکه میبینید، معجزه الهی است؛ رهبری معظم انقلاب توأم با حکمت، روح استقامت، شجاعت و تدبیر در میدان را میبینیم؛ این تفاضل اصلی ما با دشمن است.
🔹ایران قلب تحولات جهانی است و حتی رخدادها در نقاط دیگر را به ما نسبت میدهند و این مربوط به تاثیر ماست، مادامی که اتصال بین آرمانهای بزرگ رهبر و حرکات مردم ما برقرار است و حرکات مردم تابع مطلوبیتها و تدابیر رهبر کشور است، هیچ قدرتی قادر به شکستن آن نیست./
🚨🎥 پرواز ۱۷ ساعته یک جنگنده اف-۱۶ به خلبانی هوش مصنوعی
🔹قرار است ماوریک هوش مصنوعی، خلبان نابغه نیروی هوایی ایالات متحده در آسمان ها باشد.
🔹یک ابزار هوش مصنوعی اخیراً یک هواپیمای VISTA X-62A لاکهید مارتین را به مدت ۱۷ ساعت در پایگاه هوایی ادوارزد در کالیفرنیا به پرواز درآورده است، اولین باری که از هوش مصنوعی برای خلبانی یک هواپیمای تاکتیکی استفاده می شود.
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴استقبال گرم عشایر کهگیلویه و بویراحمد از رئیسی
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
.
♻️ زندانی کردن دانشجویان به خاطر بد پوششی در انگلستان !!
🔹برخی دانشجویان دختر بدلیل گرمای هوای انگلیس با شلوارک در کلاس حاضر شدند که دانشکده هم دانشجویان را بدلیل پوشیدن لباس نامناسب زندانی کرده که موجب اعتراض والدین شده است ...
🔹مسئولان دانشکده هم در پاسخ به اعتراض والدین و دانشجویان گفتهاند فقط باید دامن با جوراب پوشید
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🔴 آیین طشتگذاری در اردبیل
🔹آیین طشتگذاری از ریشهدارترین آیینهای ماه محرم در اردبیل است که در روزهای پایان ماه ذیالحجه برگزار میشود.
🔹اوج این مراسم در مسجد جامع اردبیل پس از نماز ظهر با حضور دستههای عزاداری محلات ششگانه آغاز و تا اذان مغرب ادامه دارد
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸