🕊🌤خوانـدن این دعـا در ابتدای روز
باعـث مبارکی کارهایتان میشود✨
🕊✨بِسْـمِ ٱللهِ ٱلْرَّحْمٰـنِ الْرَّحیـمْ✨
🕊✨《اَلّلهُمَّ اِنّی اَسأَلُکَ یا قَریبَ الفَتحِ وَالفَرَجَ
یا رَبَّ الفَتحِ وَالفَرَج یا اِلهَ الفَتحِ وَالفَرَجِ
عَجِّلِ الفَتحَ وَالفَرَجَ سَهِّلِ الفَتحَ وَالفَرَجَ
یا فَتّاحَ الفَتحِ وَالفَرَجِ یا مِفتاحَ الفَتحِ وَالفَرَجِ یا فارِجَ الفَتحِ وَالفَرَجِ یا صانِعَ الفَتحِ وَالفَرَجِ یا غافِرَ الفَتحِ وَالفَرَجِ یا رازِقَ الفَتحِ وَالفَرَجِ یا خالِقَ الفَتحِ وَالفَرَجِ یا صابِرَالفَتحِ وَالفَرَجِ یا ساتِرَ الفَتحِ وَالفَرَجِ وَاجعَل لَنا مِن اُمُورِنا فَرَجاً وَ مَخرَجاً اِیّاکَ نَعبُدُ وَ اِیّاکَ نَستَعینَ بِرحمتک یا اَرحَمَ الرّاحمینَ》
✧✾════✾✰✾═══✨🤍🕊
🕊✨ دعـای ابتـدای روز ✨
🕊✨《اََللّهُمَّ إِجْعَلْ أَوَّلَ یَوْمی هَذا فَلاحاً
وَ آخِرَهُ نَجاحَاً وَ أَوْسَطَهُ صَلاحَاً
اََللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
وَاجْعَلْنا مِمَّنْ أَنابَ اِلَیْکَ فَقَبِلْتَهُ
وَ تَوَکَّلَ عَلَیْکَ فَکَفَیتَهُ
وَ تَضَرَّعَ اِلَیْکَ فَرَحِمْتَهُ》
╲\ ╭``┓
╭``🪴╯
┗`╯ \╲
╔═ೋ✿࿐ 🤍🕊
26.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕊✨ قرائت های روزانه قرآن کریم با صدای بهشتی استاد عبدالباسط
📖 سوره انعام ۵۲ - ۵۹|صفحه ۱۳۴
🌻🕊
➷🍃➹➷🌼➹➷🍃➹➷🌼
🌼🌻عهد ثابت جمعه ها🌻🌼
💛✨ ⤵️ اذکار روز،،،
🤍✨صلوات👈 100 مرتبہ
💛✨ ⤵️ سوره روز،،،
🤍✨ سوره مبارکہ ق✨
💛✨آسان شدن سکرات موت
🌻🌼🌻 ادعیه و زیارت روز،،،
💛✨ دعای ندبه
🤍 ✨ دعای سمات
🌼🍃 نماز روز⤵️،،،
🍃 #نماز آقا امام زمان (عج) 👇🏻
🕌دو رکعت نماز به نیت امام زمان ( عج) می خوانی ، و در هر رکعت یک حمد و یک توحید باید خوانده شود . موقع خواندن حمد هنگامی که به " اِیّاکَ نَعبُدٌ و اِیّاکَ نَستَعین " رسید باید آن را ۱۰۰ مرتبه تکرار کند .ذکر های رکوع و سجود نیز باید هفت بار خوانده شود .
🌻✨در رکعت دوم نیز به همین کیفیت می باشد .
🌼✨پس ازپایان نماز تسبیحات حضرت زهرا (سلامالله علیها) خوانده شود .
🌻✨الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها
╲\ ╭``┓
╭``🌼╯
┗`╯ \╲
╔═ೋ✿࿐ #💛🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حضور شیعیان فرانسوی در جوار حرم مطهر حضرت امیرالمؤمنین(ع) نجف اشرف
.
#کانال_عاشقان_ولایت
خبری در ایتا
http://eitaa.com/ashaganvalayat
قرآنی در بله
🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat
خبری در بله
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
#مهم
🔴 ما مکرر گفتهایم که اولویت اصلی کشور عبارت است از اقتصاد و فرهنگ
🔹برخی افراد ظاهرگرا، در چند ماه گذشته، اصرار زیادی داشتند تا اثبات کنند که اولویت کشور، اقتصاد است و از همین طریق به برخی مطالبه گران جبهه انقلاب که خواستار برطرف شدن مشکلات #فرهنگی و یا عوارض حاصل از فتنه سال گذشته بودند، حمله می کردند.
🔸رهبر انقلاب، دیروز در جمع هیئت دولت، صراحتاً فرمودند که:
« ما مکرر گفتهایم که اولویت اصلی کشور عبارت است از #اقتصاد و #فرهنگ »
https://khl.ink/f/53710
⚠️ البته اگر کسی به سخنان رهبر معظم انقلاب به صورت منظومه ای و در کنار هم نگاه کند، در این چاله نمی افتد که تأکید ایشان بر حل مسائل اقتصادی، یعنی اینکه عرصه فرهنگ در اولویت بعدی است!
🔰ایشان قبلاً هم فرموده اند که:
« ارزشهای فرهنگی روح و معنای حقیقی یک ملت است. همه چیز مترتب بر فرهنگ است. فرهنگ حاشیه و ذیلِ اقتصاد نیست، حاشیه و ذیلِ سیاست نیست، اقتصاد و سیاست حاشیه و ذیل بر فرهنگند » https://khl.ink/f/24721
◀️ اساساً انقلاب ما یک انقلاب فرهنگی بوده و فرهنگ، همیشه برای ما اولویت داشته و دارد. حال در این میان، برخی مسائل دیگر هم پیش می آید که اتفاقاً آنها هم در کنار فرهنگ، اولویت پیدا می کنند.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🔸سخنگوی وزارت دفاع چین:
آمریکا بزرگترین تهدید اتمی برای جهان است
واشنگتن برای حفظ سلطه خود به هر وسیلهای متوسل میشود.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
میگن یارو رو بخاطر رقص اعدام میخواستن بکنن 😅😅
خب اگر بخاطر رقص قرار باشه کسی رو اعدام کنن که خیلیا باید اعدام بشن 🤣
وقتی نظام اون ملعون رو به اعدام محکوم کرده چه کاریه که اینجوری بکشنش، به وقتش به درک واصل میشد دیگه. بعضیا واقعا اینقدر احمقن یا دارن فیلم بازی میکنن؟!
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🔴خبرسازی دروغ ضدانقلاب درباره والدین جواد روحی
🔹در پی فوت جواد روحی یکی از زندانیان حاضر در زندان نوشهر که به علت تشنج در بیمارستان شهید بهشتی این شهر درگذشت، برخی سایت های ضدانقلاب با انتشار اخبار کذب در این باره از دستگیری پدر و مادر او خبر دادند.
🔹 خبر دستگیری پدر و مادر جواد روحی کذب بوده و آنها به همراه برخی از دوستان و آشنایانشان در مراسم تدفین پسر خود در یکی از روستاهای اطراف آمل شرکت داشتند.
🔹در مراسم تدفین جواد روحی، تعداد معدودی قصد سردادن شعارهای ساختارشکن برای ایجاد درگیری داشتند که پدر و مادر وی مانع آنها شدند.
.
#کانال_عاشقان_ولایت
خبری در ایتا
http://eitaa.com/ashaganvalayat
قرآنی در بله
🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat
خبری در بله
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🔴تصویر منتشرشده از جواد روحی قدیمی است
🔹رسانۀ قوهقضائیه: در پی فوت جواد روحی در بیمارستان، تصویری منتشر و ادعا شده که این تصویر مرتبط به بستری شدن اخیر او در بیمارستان است که منجر به فوت متهم شد.
🔹پیگیریها نشان میدهد تصویر منتشر هرچند متعلق به جواد روحی است، اما عکسی قدیمی و مربوط به زمان قبل از بازداشت و خارج از زندان است.
🔹طبق اعلام بهداری زندان روحی قبل از بازداشت و ورود به زندان در سالهای گذشته چند بار سابقه تشنج و بستری در بیمارستان را داشته است.
.
#کانال_عاشقان_ولایت
خبری در ایتا
http://eitaa.com/ashaganvalayat
قرآنی در بله
🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat
خبری در بله
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
9.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 همکاری و مساعدت زندان در مورد جواد روحی/ ملاقات حضوری مرحوم روحی با پدر و مادرش روز چهارشنبه ۸ شهریور
مرکز رسانه قوه قضاییه:
🔹مرحوم جواد روحی از امکان ملاقات حضوری با خانواده و تماس تلفنی در طول مدت محکومیت برخورد بوده است.
🔹این امکان به صورت مستمر برای او فراهم بوده است و کمتر از ۲۴ ساعت قبل از اینکه تشنج کند و از دنیا برود هم با پدر و مادرش به صورت حضوری در زندان نوشهر ملاقات کرده است و در همین روز با عموی خود نیز ملاقات کابینی داشته است.
🔹مرحوم روحی ساعت ۳:۳۰ دقیقه بامداد پنج شنبه نهم شهریور ماه در پی تشنج به بیمارستان نوشهر منتقل و با وجود انجام اقدامات پزشکی متاسفانه فوت میکند.
🔹امکان ملاقات با بستگان درجه یک روحی مطابق با قانون انجام میشده است.
.
#کانال_عاشقان_ولایت
خبری در ایتا
http://eitaa.com/ashaganvalayat
قرآنی در بله
🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat
خبری در بله
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
9.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞📽📻 #منبر -کوتاه. -
📜موضوع:مستند حدیثی پیاده روی اربعین.
✅ سه روایت از سه کتاب معتبر با قدمت هزار سال.
🎙 سخنران:حجة الاسلام محمد رضا #هاشمی
┈🌴🏴🌴🏴🌴🏴🌴🏴🌴🏴https://eitaa.com/ashganvalayatarbaen
رمان های مذهبی...🍃:
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
بسم الله الرحمن الرحیم
یکسالونیمباتو
پارت322
ز_سعدی
محمد علی رفت و احمد گوشه ای از اتاق نشست و با هر دو دستش صورتش را پوشاند.
هم نمی خواستم مزاحم حال و هوایش باشم هم به شدت خسته بودم.
پتو را روی موکت پهن کردم و علیرضا را روی زمین گذاشتم و رویش را پوشاندم و خودم هم کنارش دراز کشیدم تا شیرش بدهم و از خستگی خوابم برد.
چشم که باز کردم اتاق تقریبا تاریک بود و احمد نبود.
از گرسنگی احساس ضعف داشتم.
از صبح زود که صبحانه خورده بودیم و کمی نان و پنیرکه در راه خوردم دیگر چیزی نخورده بودم.
به سراغ بقچه رفتم و کیسه پارچه ای نان را بیرون کشیدم.
نان مان خشک شده بود و دیگر پنیر هم نداشتیم.
چند دانه قند برداشتم و در لیوان انداختم. چادرم را روی سرم کشیدم و به حیاط رفتم و لیوان را آب کردم و به اتاق برگشتم.
نان خشک شده را تکه تکه کردم و در لیوان انداختم تا نرم شود و کم کم بتوانم بخورم.
آن قدر گرسنه ام بود که همین نان و آب قند را با لذت خوردم.
علیرضا را عوض کردم و رویش را کامل پوشاندم. اتاق خیلی سرد بود و می ترسیدم مبادا سرما بخورد.
دوباره چادرم را روی سرم انداختم و به حیاط آمدم و کنار حوض نشستم تا کهنه های علیرضا را بشویم.
نه صابونی داشتم و نه تشتی که در آن بتوانم چیزی بشویم.
به ناچار شلنگ را در جا شلنگی گذاشتم و شیر آب را کم باز کردم و با آبِ تنها مشغول شستن کهنه ها شدم که با صدای یکی از همسایه ها از جا پریدم:
تو معلوم هست داری چی کار می کنی همه حیاطو نجس کردی
از جا برخاستم و سلام کردم
با عصبانیت گفت:
علیک سلام معلوم هست داری چه غلطی می کنی؟
همه حیاطو به کثافت و نجاست کشیدی
از حرفش دلم شکست و با بغض گفتم:
شرمنده لگن و تشت نداشتم
_لگن و تشت نداشتی زبونم نداشتی بیای بگی یکی بهت بده این جوری همه جا رو پر از کثافات بچه ات نکنی؟
به هر سختی بود جلوی ترکیدن بغضم را گرفتم و گفتم:
ببخشید حواسم نبود ولی من آبو کم باز کردم دستم رو هم توی چاه گرفتم که جایی نجس نشه
از صدای بلند او همه همسایه ها دورمان جمع شده بودند که او با عصبانینت گفت
دروغ نگو داشتم از پشت پنجره می دیدمت که چه جوری کثافت و نجاست بچه ات رو همه جای حیاط پخش کردی
🇮🇷هدیه به روح مطهر شهید ید الله ممتازان صلوات🇮🇷
/9407
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
بسم الله الرحمن الرحیم
یکسالونیمباتو
پارت323
ز_سعدی
_باز چته خواهر همه حیاط رو گذاشتی روی سرت؟
خانم صاحبخانه بود که از بالای ایوان خانم همسایه را مخاطب قرار داد.
خانم همسایه با عصبانیت لب پله ها رفت و گفت:
به مستاجرات بگو حیاطو به نجاست نکشن من صدامو نمی برم بالا
با دست به من اشاره کرد و گفت:
زنیکه یه تشت زیر دستش نذاشته همین جوری شیرو باز کرده کهنه بچه اش رو داره می شوره نجاست بچه اش رو پاشید همه جا
نمی فهمه ما این جا ظرف می شوریم لباس می شوریم بچه هامون این جا راه میرن بعد نجاستا می ماله دست و پاشون میان خونه همه جارو نجس می کنن
خانم صاحبخانه گفت:
الکی شلوغش نکن یه شلنگ می گیره حیاطو می،شوره پاک میشه دیگه
رو به من کرد و گفت:
تو هم از این به بعد مثل آدم کهنه بشور که این ماجراها پیش نیاد
چند ساعت نیست اومدی ببین چه قشقرقی راه انداختی
تا خواستم لب از هم باز کنم و چیزی بگویم به سمت اتاقش رفت و در را بست.
خانم همسایه به سمتم آمد و گفت:
زود بر می داری تمام حیاطو می شوری این کثافت کاریت رو جمع می کنی
تو نجس پاکی اگه سرت نمیشه ما نماز می خونیم و برامون مهمه
از حرفش دلم شکست.
این را گفت و به سمت اتاقش رفت.
بعضی خانم ها به تاسف برایم سر تکان دادند و پچ پچ کنان یا غرولند کنان رفتند.
یکی از خانم ها کنارم آمد و گفت:
از حرفاش ناراحت نشیا ...
به سمتش چرخیدم که گفت:
بنده خدا وسواس داره همیشه کارش همینه
تا روزی چند بار همه رو مجبور نکنه همه جا رو بشورن و آب بکشن دست بردار نیست.
خواهر صابخونه است و جز خود حاج خانم کسی جرات نداره بهش تو بگه
نگاهی به کهنه هایی که شسته بودم انداخت و گفت:
چرا تو تشت نشستی؟
با بغضی که گلویم را می فشرد و نمی گذاشت راحت صحبت کنم گفتم:
به اون خانم هم گفتم تشت نداشتم ... و.... مجبور شدم این جوری بشورم ...
ولی حواسم بود آبش این ور اون ور نپاشه
_چطور تشت نداری مگه وسایلاتون رو نیاوردین؟
سر به زیر انداختم و گفتم:
ما از روستا اومدیم هیچ وسیله ای با خودمون نیاوردیم ...
شوهرم گفته کم کم کار می کنه ... می خره
به رویم لبخند زد و گفت:
خیلی خوب اشکالی نداره
حالا هم مثل بچه ها بغض نکن
من یه تشت اضافه دارم بعد برات میارم
_دست شما درد نکنه
_سرت درد نکنه .... منم مشهد غریبم هر کار داشتی به خودم بگو
بالاخره باید هوای همو داشته باشیم
به رویش لبخند زدم و گفتم:
ممنون خدا خیرتون بده
به سمت یکی از اتاق ها اشاره کرد و گفت:
اتاق من اونجاست کار داشتی یا هر وقت خواستی بیا پیشم
_چشم حتما مزاحم میشم
_مراحمی قدمت به روی چشم
من فعلا برم
_بفرمایید راحت باشید
با لبخند خداحافظی کرد و رفت.
نیم نگاهی به آسمان کردم و از خدا کمک خواستم.
دوباره شیر آب را باز کردم و با آب سرد شیر مشغول چنگ زدن کهنه ها شدم.
دست هایم از سرما قرمز و کرخت شده بود.
کهنه ها را فشردم تا آب اضافی شان خارج شود واز جا برخاستم.
حالا نمی دانستم آن ها را کجا پهن کنم تا دوباره درد سر نشود.
در هر طرف حیاط چشم چرخاندم و در آخر آن ها را روی نرده فلزی جلوی اتاق مان پهن کردم.
جاروی سیخی بزرگ گوشه حیاط را برداشتم، شیر آب را باز کردم و حیاط را شستم.
حیاط بزرگ بود و حسابی کمرم درد گرفت و زیر دلم تیر می کشید.
سرما هم انگار مستقیم در استخوان هایم نفوذ می کرد.
دست هایم هم از بس یخ کرده بودند دیگر حس نداشتند
🇮🇷هدیه به روح مطهر شهید سید یحیی بلادی صلوات🇮🇷
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
بسم الله الرحمن الرحیم
یکسالونیمباتو
پارت324
ز_سعدی
کارم که تمام شد از پله ها بالا رفتم که حاج خانم از اتاقش بیرون آمد و گفت:
معلوم هست کجایی؟
دو ساعته بچه ات داره گریه می کنه
به سمت اتاق پا تند کردم که گفت:
کهنه هاتو چرا این جا پهن کردی؟
مگه بند رخت نداری ببندی؟
با شرمندگی سر به زیر انداختم و گفتم:
نداشتم ... ببخشید نمی دونستم نباید این جا پهن کنم
_خیلی خوب حالا که انداختی
دفعه بعد نبینم این جا بندازی
زیر لب چشم گفتم و خواستم در اتاق را باز کنم که گفت:
راستی ...
قدمی جلو آمد و آهسته گفت:
با این انسی خانومم خیلی قاطی نشو
با تعجب پرسیدم:
انسی خانوم؟!
اخم کرد و آهسته گفت:
هیس عه ...
آهسته گفتم:
ببخشید من هنوز کسیو به اسم نمی،شناسم
_همین که وایستاده بود باهات حرف می زد
_آها ... پس ایشون رو میگین
_بله اوشون رو میگم ...
نیم نگاهی به سمت اتاق انسی خانم کرد و من در حالی که از صدای گریه علیرضا دلم می جوشید به احترامش منتظر ماندم حرفش را بزند:
آهسته گفت:
شوهر نداره ... مطلقه است ...
چند باری خواستم بیرونش کنم دلم به حال دو تا بچه اش سوخته
خیلی باهاش صمیمی نگیر که یه وقت مثل بختک نیفته توی زندگیت
لب گزیدم و گفتم:
این حرفا چیه حاج خانم ... ایشون خانم خوبیه
چهره در هم کشید و گفت:
نمیخواد ازش طرفداری کنی من این موهامو تو آسیاب سفید نکردم
شوهرت جوونه بر و روش هم بد نیست حواست بهش باشه
الانم زود برو اون بچه ات رو ساکت کن سرم رفت از صداش
_چشم ... با اجازه تون ...
سریع وارد اتاق شدم چادرم را از سرم کندم و کنار علیرضا زیر پتو خزیدم.
اتاق هم به شدت سرد بود و با همان یک لایه پتو گرم نمی شدم
دست هایم را مدام به هم می کشیدم و ها می کردم تا گرم شود.
علیرضا شیرش را که خورد خوابش برد.
با صدای اذان مغرب از جا برخاستم کلید برق را پیدا و چراغ را روشن کردم.
خیلی وقت بود که زیر نور چراغ نبودم و نورش چشمم را اذیت می کرد.
انگار به نور چراغ گردسوز و چراغ نفتی عادت کرده بودم
🇮🇷هدیه به روح مطهر شهید اسد الله اثنی عشری صلوات🇮🇷
/9407
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
بسم الله الرحمن الرحیم
یکسالونیمباتو
پارت325
ز_سعدی
احمد پرسید:
از کیه عوضش نکردی؟
با بغض گفتم:
_از عصر ...
احمد به ساعت مچی اش نگاه کرد و گفت:
الان دم صبحه
بقچه لباس های علیرضا را برداشت و گفت:
زود عوضش کن بچه بیشتر از این سرما نخوره.
قنداقش را باز کردم.
تمام هیکل بچه کثیف شده بود.
باید او را می شستم
🇮🇷هدیه به روح مطهر شهید احمد معلمی صلوات🇮🇷
/9407
🌸🌸🌸🌸🌸🌸