eitaa logo
کانال عاشقان ولایت
4.4هزار دنبال‌کننده
32.6هزار عکس
36.7هزار ویدیو
34 فایل
ارسال اخبار روز ایران و ارائه مهمترین اخبار دنیا. ارائه تحلیلهای خبری. ارائه اخرین دیدگاه مقام معظم رهبری . و.... مالک کانال: @MnochahrRozbahani ادمین : @teachamirian5784 حرفت رو بطور ناشناس بزن https://harfeto.timefriend.net/16625676551192
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اولین صبح رونالدو در ایران وقتی بیدار میشه😅😅😅😅 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
رسالت : متأسفانه خاتمی، سخنگوی جریان چپ نو شده است. او با ذهن حجاریان فکر می‌کند و با زبان تاجزاده سخن می‌گوید.  محمدکاظم انبارلویی در سرمقاله امروز این روزنامه نوشت: خدا رحمت کند زعمای چپ قدیم را چند ادعای خوب داشتند که گاهی به آن عمل می‌کردند. چپ قدیم ۵ ویژگی فکری داشت که آرمانی و ارزشی بود : الف: ضد امپریالیسم بود. ب: عدالت‌خواه بود. ج: ضد سرمایه‌داری و تکاثرطلبی بود و در آن کوتاه نمی‌آمد. د: دین‌دار بود و به حرام و حلال عمل می‌کرد. و: به حکومت الهی و ولایت فقیه اعتقاد داشت. سعی می‌کرد در این حوزه از دیگر گروه‌ها سبقت بگیرد. اما چپ جدید یا چپ مدرن نه داعیه‌دار مبارزه با امپریالیسم است نه ادعای مبارزه با ظلم و ستم و استبداد جهانی را دارد. کلمه‌ای از مظالم آمریکا که نمی‌گوید، بلکه پنهان نمی‌کند که آمریکا خواه است! چپ مدرن نه ضد سرمایه‌داری است نه ادعای مبارزه با زالوصفتان بازار و دولت را دارد. در یک دگردیسی زیست اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی به مرتبتی رسیده‌اند که به ۵۰ میلیارد تومان می‌گویند پول خرد! چپ مدرن ادعای عدالت‌طلبی ندارد و با بولدوزر از روی طبقات ضعیف و حتی طبقه متوسط عبور می‌کند. از همه مهم‌تر چپ جدید داعیه دین‌داری هم ندارد. مراقبت می‌کند مبادا حاکمیت مردم را به بهشت ببرد. احکام اولیه و ثانویه را متوجه نیست. حریم و حرمت حکم حجاب و قصاص و دیگر احکام را رعایت نمی‌کند و اصراری ندارد بگوید ما طرفدار اجرای احکام الهی هستیم. اگر موجی علیه نظام ، انقلاب، اسلام و احکام الهی توسط سرویس‌های دشمن به وجود آمد نه‌تنها با آن مقابله نمی‌کند بلکه با آن همراهی می‌کند. تا آنجا که رؤسای رژیم صهیونیستی می‌گویند آن‌ها سرمایه ما در تهران هستند و به نمایندگی از ما در تهران می‌جنگند. این‌ها هم هیچ زحمتی برای تکذیب آن نمی‌کشند. اگر نگاهی به جماعت چپ بیندازیم از چپ قدیم چند پیرمرد عصابه‌دست بیشتر باقی نمانده است اما تا دلت بخواهد زادوولد در چپ مدرن و جدید در عرصه سیاست ، فرهنگ و اقتصاد زیاد است. شمار زیادی از فرزندان چپ جدید در آمریکا ، انگلیس و فرانسه و برخی هم در همین حوالی کشورمان در برخی کشورهای عربی زندگی می‌کنند. آن‌ها به پدرانشان می‌گویند یا شما بیایید آن‌طرف آب یا اگر می‌خواهید ما بیاییم فاتحه «جمهوریت» و «اسلامیت» نظام را بخوانید تا ما داخل بیاییم! حاصل این رویکرد چپ قدیم و چپ جدید، فتنه‌های ۷۸ ، ۸۸ ، ۹۸  و ۱۴۰۱ شده است این روند ادامه دارد تا ببینیم عاقبت این چپ‌روی و کفرپیشگی‌ چیست؟ این جماعت چپ نو ، غرب‌زده هستند و فعلا در مقام و مرتبت‌ شیفتگی به غرب نشسته‌اند و هرچه نصیحت می‌شوند حاضر نیستند بشنوند! ۲- در مقابل این جماعت یک ملت بزرگ و تمدن‌ساز و صادق در ادعای پیروی از قرآن و اولیا و انبیای الهی ایستاده است. هزینه مقاومت در برابر استبداد و استعمار خارجی را با جان و مال و نوامیس و فرزندان خود داده است. هرچه جلوتر می‌رود پرقدرت‌تر، باصلابت‌تر و مصمم‌تر در عرصه داخل و خارج و عرصه‌های منطقه‌ای و جهانی ظاهر می‌شود. اساس حرکت ملت روی ریل «جمهوریت» و «اسلامیت» و حفظ نظام است. امام خمینی (ره) از نخستین روزهایی که سنگ بنای جمهوری اسلامی را می‌گذاشت، فرمود : «تا غرب‌زده‌ها اصلاح نشوند شما به استقلال نمی‌رسید این‌ها نمی‌گذارند ما روی پای خود بایستیم»(امام (ره) ۷ آبان ۱۳۵۸) این جماعت چپ نو باآنکه مسیر «افساد» را طی می‌کنند ، ادعای «اصلاح» و «اصلاح‌طلبی» دارند. لذا مقابله با آنان را مشکل، پیچیده و گاهی غیرممکن می‌کند. ۳- پایان امسال انتخابات مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان را داریم. یک ضلع از اضلاع رقابت، همین جریان چپ نو است. متأسفانه خاتمی، سخنگوی جریان چپ نو شده است. او با ذهن حجاریان فکر می‌کند و با زبان تاجزاده سخن می‌گوید. بیانیه ۱۵ بندی او دربرگیرنده دیدگاهی است که چپ نو را با براندازان خارج‌نشین به همنوایی وامی‌دارد. با ادبیاتی که خاتمی در گویش سیاسی خود استخدام کرده است کشتی طوفان‌زده جریان چپ نو را به سمت بندر نهضت آزادی هدایت می‌کند. چپ نو همه تخم‌مرغ‌های خود را در سبد دولت روحانی گذاشت با افتضاح برجام، سرمایه اجتماعی خود را از دست داد.
☘ معدن نمک گرمسار، استان سمنان . خبری در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat قرآنی در بله 🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat خبری در بله 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
♦️یک سر بیاین شهرهای شمالی ایران و ببینید مردم راحت با شلوارک راه میرن کسی هم کاری بهشون نداره! حالا درسته سالگرد ژینا هیشکی شمارو آدم حساب نکرد و عصبانی هستید، ولی چرا الکی دروغ میگید؟! . خبری در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat قرآنی در بله 🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat خبری در بله 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️‌ هر دم از این باغ وحش بری میرسد،تازه تر از تازه تری میرسد 🔹‌ اجتماع گروهی در آلمان که همگی خود را سگ می پندارند . خبری در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat قرآنی در بله 🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat خبری در بله 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️هر دو کودک گریه میکنن، اما این کجا و اون کجا؟! . خبری در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat قرآنی در بله 🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat خبری در بله 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️ گونار گنشر رایزن بازرگانی ترکیه در ایران: کالاهای ایرانی بخاطر گاز و برق تقریبا مجانی، آنقدر ارزان هستند که اگر دولت ترکیه مالیات ۳۰۰ درصدی بر آنها وضع نکند، ورودشان، بازار ترکیه را بهم می‌ریزد . خبری در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat قرآنی در بله 🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat خبری در بله 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️‌ صحنه های عجیب غریبی که فقط در غرب میبینید 🔹‌ وقتی وارد متروهای غرب میشی اینقدر با صحنه های عجیب مواجه میشی که اصلا حوصلت سر نمیره 🔹‌ غربزده های ما: اینا یه سبک زندگیه! مثل ما خوبه که متروهامون سوت و کوره و هیچ اتفاق جالبی توش نمیفته؟ . خبری در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat قرآنی در بله 🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat خبری در بله 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️نتیجه ی اعتماد مدیران پلیس به جوانان ایرانی این شد که الان در زمینه ی تولید سیستم های کنترل سرعت و ترافیک در مرز خودکفایی قرار داریم. . خبری در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat قرآنی در بله 🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat خبری در بله 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺وقتی قبل از دور زدن آیینه بغل رو نگاه نمی کنید 🔹 تصادف خودرو و موتورسیکلت در خیابان نظر میانی اصفهان به دلیل تخلف خودرو . خبری در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat قرآنی در بله 🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat خبری در بله 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
موشک های عمود پرتاب از عرشه ناو روسی . خبری در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat قرآنی در بله 🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat خبری در بله 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
رمان های مذهبی...🍃: 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 بسم الله الرحمن الرحیم یک‌سال‌و‌نیم‌با‌تو پارت‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭393‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ ز_سعدی همه خانواده ام، آقاجان، خانباجی، مادر، محمد حسن و محمد حسین وارد حیاط شدند و با تعجب نگاه شان به روی من و احمد ماند. با دیدن شان سلام کردم که مادر به سمت احمد آمد و در حالی که او را بغل می گرفت گفت: الهی من دورت بگردم الهی درد و بلات بخوره تو سر دشمنات خوبی مادر؟ خوبی قربونت برم؟ با گریه ادامه داد: خدا بیامرزه مادرت رو کاش بود و می دیدت صورت احمد را بوسید و قدمی عقب رفت و گفت: الهی بمیرم برات مادر چه قدر عوض شدی چه قدر لاغر شدی آقاجانم قدمی جلو آمد و به شانه احمد زد و پرسید: چه طوری پهلوون خوبی؟ احمد لبخندی خجول زد و سر به زیر انداخت خانباجی کنار مادر ایستاد و گفت: چه خوب کردی اومدی پسرم همه مون دلتنگت بودیم خیلی خوش اومدی. چرا حالا این جا ایستادین بیا بریم تو هوا سرده احمد در حالی که داشت با محمد حسن و محمد حسین روبوسی می کرد گفت: دست شما درد نکنه ولی باید برم منتظر محمد علی ام خانباجی گفت: مادر قدم ما شور بود که ما اومدیم میخوای بری؟ احمد سر به زیر گفت: اختیار دارید این چه حرفیه. من نیومده بودم که بمونم فقط به خاطر رقیه اومدم محمد علی آمد به همه سلام کرد و پرسید: کجا بودین از ظهر؟ مادر آه کشید و گفت: رفته بودیم خونه حاج علی برای پس فردا که چهلم دارن کمک کنیم هدیه به روح مطهر شهید ادواردو آنیلی صلوات 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 بسم الله الرحمن الرحیم یک‌سال‌و‌نیم‌با‌تو پارت‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭394‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ ز_سعدی احمد سر به زیر انداخت و غمگین نگاه به زمین دوخت. محمد علی جلو آمد و شانه احمد را فشرد و گفت: داداش بیا بریم دیر میشه احمد به تایید سر تکان داد و گفت: باشه ... سرش را بالا آورد و گفت: تو برو موتورو روشن کن منم خداحافظی کنم محمد علی به سمت موتورش رفت که آقاجان گفت: کاش یه امشب رو می شد این جا بمونی احمد دست آقاجان را فشرد و گفت: دست شما درد نکنه حلال کنید این همه اذیت تون کردم هم بودنم براتون درد سره هم نبودنم آقاجان به پشت احمد زد و گفت: این حرفا رو نزن ما جز خیر و خوبی از شما ندیدیم احمد نیم نگاهی به من کرد و از آقاجان پرسید: میشه با رقیه یه دقیقه صحبت کنم؟ آقاجان لبخند زد و گفت: صحبت کنید این که دیگه اجازه نمیخواد آقاجان چند قدمی از ما دور شد و بقیه را هم همراه خودش از ما دور کرد. احمد در کمترین فاصله از من ایستاد و آهسته گفت: من امشب میرم اتاق مون محمد علی رو هم پیش خودم نگه می دارم باهاش صحبت کنم. الان که برم دیگه نمیام صبح وسایلا رو میدم محمد علی بیاره نگران من نباش باشه؟ در جوابش سر تکان دادم که دستم را گرفت و گفت: می دونی که خیلی دوست دارم ... ببخش که به خاطر من این همه اذیت شدی و در به دری کشیدی _این حرفا رو نزن ... هزار بار بهت گفتم من اذیت نشدم دستم را محکم فشرد و گفت: دیگه باید برم مواظب خودت و علیرضا باش باشه؟ دستم را رها کرد که گفت: قول بده زود بیای دنبال مون می دونی که طاقت دوریت رو ندارم احمد لبخند زد و برای خداخافظی به سمت آقاجان رفت. 🇮🇷هدیه به روح مطهر شهید بابک نوری صلوات🇮🇷 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 بسم الله الرحمن الرحیم یک‌سال‌و‌نیم‌با‌تو پارت‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭395‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ ز_سعدی احمد و محمد علی رفتند و دوباره غم عالم به سراغم آمد. شب را در کنار خانواده گذراندم و صبح زود هنوز خورشید طلوع نکرده بود محمد علی وسایلم را آورد و چون گفت تمام شب را بیدار بودند و صحبت می کردند تا نزدیک ظهر در خانه ماند و خوابید. بعد از ظهر آقاجان و برادر هایم برای شرکت در سخنرانی آقای خامنه ای به خانه آیة الله شیرازی رفتند و علی رغم علاقه و اصرارم مادر نگذاشت من هم همراه شان بروم. با تاریک شدن هوا دل مان مثل سیر و سرکه می جوشید ولی از آقاجان و برادرهایم خبری نشد. مادر ختم صلوات برداشته بود و خانباجی مدام در کوچه سرک می کشید. ساعت از یازده شب هم که گذشته بود که آقاجان و محمد حسن و محمد حسین برگشتند. مادر با خوشحالی به استقبال شان رفت و گفت: چه عجب برگشتین داشتم از نگرانی دق می کردم آقا جان در حالی که از پله ها بالا می آمد گفت: نمی دونی خانم چه غلغله جمعیتی بود. تا حدود ساعت 9 شب مردم تو صحن عتیق جمع بودن و شعار می دادن خیابونا شلوغ بود و درگیری شده بود محمد حسین با هیجان گفت: کوچه ها و خیابونا پر سرباز و مامور بود هی هم صدای تفنگ و شلیک میومد مادر پشت دستش زد و گفت: خدا مرگم بده به کسی هم تیر زدن؟
محمد حسن در حالی که جوراب هایش را در می آورد گفت: نه بیشتر تیر هوایی می زدن مردم بترسن مادر به آقاجان چشم دوخت و گفت: حاجی یه لطف کن دیگه پسرا رو با خودت نبر اگه بلایی سرشون بیاد من طاقت نمیارم بعد رو به من که داشتم برای آقاجان سفره می انداختم کرد و گفت: خوب شد جلوی تو رو گرفتم نری وگرنه یک کاریت می شد دیگه رو نداشتیم تو روی احمد آقا نگاه کنیم راستی .... محمد علی کو؟ آقاجان کنار سفره نشست و گفت: نمی دونم همون تو کوچه از ما جدا شد گفت میره پیش احمد آقا مادر نیم نگاهی به ساعت کرد و گفت: خدا کنه زودتر بیاد دارم از دلشوره خفه میشم 🇮🇷هدیه به روح مطهر شهید مرتضی عطایی صلوات🇮🇷 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 بسم الله الرحمن الرحیم یک‌سال‌و‌نیم‌با‌تو پارت‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭396‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ ز_سعدی با صدای پچ پچ مادر و آقاجان از خواب بیدار شدم. آقاجان آهسته می گفت: خانم جان یکم بگیر بخواب دیگه از دیشب تا حالا بیداری _نمی تونم دلشوره دارم محمد علی نیومده _بد به دلت راه نده محمد علی که بچه نیست هر جا هست با احمده _همین دیگه چون با احمد آقاست می ترسم بلایی سرش اومده باشه آقاجان گفت: هیسسسس ... این چه حرفیه می زنی خانم جلوی رقیه این حرفا رو نزنی دل اونم آشوب کنی بگیر بخواب دو سه ساعتی باید امروز بریم مراسم مادر خدابیامرز احمد آقا مادر با بغض گفت: خوب اگه خوابم می برد که می خوابیدم ... از بس فکر و خیال کردم خوابم نمی بره _فکر و خیال نکن هر جا باشه تا ظهر میاد ان شاء الله سر جایم نشستم که دیدم آقاجان روی مادر پتو کشید و گفت: یکم بخواب بی قراری هم نکن نذار دل بقیه هم آشوب بشه آقاجان با دیدنم صاف نشست که سلام کردم. مادر هم که دراز کشیده بود سرجایش نشست و جواب سلامم را دادند. آقاجان پرسید: بیدار شدی بابا؟ دیشب خوب خوابیدی؟ به تایید سر تکان دادم و پرسیدم: محمد علی هنوز نیومده؟ آقاجان از جا برخاست و گفت: هر جا باشه تا ظهر میاد ان شاء الله کتش را از میخ روی دیوار برداشت و رو به مادر گفت: من میرم خونه حاج علی شما یکم استراحت کنین دیگه ساعتای نه ده بیایین مادر چشمی گفت و به احترام آقاجان برای بدرقه اش تا دم در رفت و بعد از رفتن آقاجان به سمت رختخوابش رفت و گفت: پاشو نمازت رو بخون هوا داره روشن میشه رختخوابم را جمع کردم گوشه اتاق گذاشتم. ژاکتم را پوشیدم و به حیاط رفتم. هوای آبان ماه به شدت سرد بود شیر آب حیاط یخ زده بود و مجبور شدم از همان آفتابه وضو بگیرم. برای این که مادر بخوابد به اتاق برنگشتم و پیش خانباجی رفتم. نمازم را که خواندم خانباجی کمی دنبه و زردچوبه روی دستم مالید و پرسید: چی شد مچت در رفت؟ دلم نمی خواست برایش توضیح بدهم برای همین گفتم: در رفت دیگه ... برای چی می پرسین؟ خانباجی در حالی که پارچه ای دور مچم می بست گفت: آخه در رفتگی رو جا بندازی نهایتا دو سه روزه خوب میشه ولی تو میگی یک هفته است جا انداختی گفتم شاید چیز دیگه ای باشه شانه بالا انداختم و گفتم: من که نمی دونم چی شده شکسته بند گفت در رفته و جاش انداخت 🇮🇷هدیه به روح مطهر شهید جلال رعیت صلوات🇮🇷 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 بسم الله الرحمن الرحیم یک‌سال‌و‌نیم‌با‌تو پارت‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭397‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ ز سعدی خانباجی با پارچه ای دستش را پاک کرد و پرسید: مادرت بالاخره خوابید یا بیداره هنوز؟ خودم را کنار دیوار کشیدم و گفتم: امیدوارم خوابیده باشه خانباجی از پنجره به حیاط نگاه دوخت و گفت: ان شاء الله ... تمام دیشب رو بیدار بود منتظر محمد علی _شما هم نگران هستین؟ خانباجی به سمتم چرخید و گفت: دلم شور می زنه ولی نه اندازه مادرت نفسش را با صدا بیرون داد و گفت: پاشو برو یکم بخواب دیشب دیر خوابیدی به چشم هایم دست کشیدم و گفتم: خوابم نمیاد _پس بشین برات صبحانه بیارم کنار خانباجی صبحانه خوردم و خواستم بروم کهنه ها را بشویم که خانباجی به خاطر دستم نگذاشت و خودش رفت آن ها را شست. به ناچار به اتاق برگشتم. مادر و محمد حسن و محمد حسین خواب بودند قرآن را برداشتم و برای آرام شدن دلم مشغول تلاوت شدم. دل خودم نا آرام بود و با دیدن حال مادر بدتر هم شده بودم ولی مثل همیشه مجبور بودم خودم را آرام و بی خیال نشان بدهم. ساعت 9 که شد لباس پوشیدیم و به سمت خانه حاج علی به راه افتادیم. مراسم مردانه در مسجد بود و جلوی مسجد که رسیدیم مادر به محمد حسین گفت: کو برو یه نگاه بنداز ببین محمد علی اومده من این جا منتظرم محمد حسین به سمت مسجد دوید که خانباجی گفت: خانم زشته بیا بریم حاجی ببینه این جا ایستادیم ناراحت میشه