eitaa logo
کانال عاشقان ولایت
4.3هزار دنبال‌کننده
32.6هزار عکس
36.8هزار ویدیو
34 فایل
ارسال اخبار روز ایران و ارائه مهمترین اخبار دنیا. ارائه تحلیلهای خبری. ارائه اخرین دیدگاه مقام معظم رهبری . و.... مالک کانال: @MnochahrRozbahani ادمین : @teachamirian5784 حرفت رو بطور ناشناس بزن https://harfeto.timefriend.net/16625676551192
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴خوابی از سردار طهرانی که قفل در بهشت را گشود ⏪سردار حسن طهرانی، پدر موشکی ایران یک هفته قبل از شهادتش خوابی می‌بیند، خوابی که شنیدنش قلب غبار زده انسان را تکان می‌دهد. ▪️برادر شهید در دیدار خانم دکتر پاد، دستیار محترم رئیس جمهور با خانواده شهید به مناسبت دهه فجر به نقل از شهید رویای صادقه شهید را تعریف کردند. "خواب دیدم مُردم و داخل قبرم گذاشتند، تاریکی محض بود، با وحشت تمام بدنم می‌لرزیدم که ملائک سؤال و جواب آمدند، در همان فضای تاریک رعب‌انگیز به من گفتند که «چه‌چیزی با خودت آوردی از آن دنیا؟» فکر کردم «حالا چه باید به اینها بگویم؟»، می‌ترسیدم. فکر کردم چه بگویم که نجات پیدا کنم" .با لرز فکر کردم بگویم من جنگ رفتم، «خب، پاسدار بودی، تکلیفت بوده که باید برای امنیت مردم کار می‌کردی». خیریه داشتم و ... هرچه فکر کردم وظیفه بوده که باید می‌کردم. دیدم خدایا، من هیچ‌چیز ندارم، چه بگویم یک‌دفعه به ذهنم رسید که بگویم که من هیئت می‌روم و برای امام حسین علیه السلام اشک می‌ریزم، در روضه‌ها شرکت می‌کنم برای حضرت زهرا سلام الله علیها اشک می‌ریزم، من خیلی حضرت زهرا سلام الله علیها را دوست دارم"، می‌گفت "تا اینها را گفتم، اینها به زبانم آمد یک‌دفعه نگاه کردم این تاریکی محض تبدیل شد به یک خُرّمی و نور و یک بهشتی را مقابل خودم دیدم." ♥️✨📜✨📜✨📜✨📜✨📜✨📜♥️ 🌻 🔅 ✍️ خوشبختی چیزی جز آرامش نیست 🔹پیرمردی بود که از راه کفاشی گذر عمر می‌کرد. او همیشه شادمانه آواز می‌خواند، کفش وصله می‌زد و هر شب با عشق و امید نزد خانواده خویش بازمی‌گشت. 🔸در نزدیکی بساط کفاش، حجره تاجری ثروتمند و بدعنق بود. تاجر تنبل و پولدار که بیشتر اوقات در دکان خویش چرت می‌زد و شاگردانش برایش کار می‌کردند، کم‌کم از آوازخوانی‌های کفاش خسته و کلافه شد. 🔹یک روز از کفاش پرسید: درآمد تو چقدر است؟ 🔸کفاش گفت: روزی سه درهم. 🔹تاجر یک کیسه زر به‌سمت کفاش انداخت و گفت: بیا این از درآمد همه عمر کارکردنت هم بیشتر است. برو خانه و راحت زندگی کن و بگذار من هم کمی چرت بزنم؛ آوازخواندنت مرا کلافه کرده. 🔸کفاش شوکه شده بود، سردرگم و حیران کیسه را برداشت و دوان‌دوان نزد همسرش رفت. 🔹آن دو روزها متحیر بودند که با آن پول چه کنند. از ترس دزد شب‌ها خواب نداشتند، از فکر اینکه مبادا آن پول را از دست بدهند آرامش نداشتند و تمام فکر و ذکرشان شده بود مواظبت از آن کیسه زر. 🔸پس از مدتی کفاش کیسه زر را برداشت و نزد تاجر رفت. کیسه را به تاجر داد و گفت: بیا سکه‌هایت را بگیر و آرامشم را پس بده. همان درآمد کم به من لذت بیشتری می‌دهد. ♥️✨📜✨📜✨📜✨📜✨📜✨📜♥️ 👨‍✈️خادم حرم امام رضا میگه:داشتم تو صحن ها قدم میزدم و مسئولیتم رو انجام میدادم،که دیدم بیسیم داره صدا میکنه:برید سمت صحن انقلاب،پشت پنجره فولاد خبریِ.... ✨میگه:خودم رو رسوندم صحن انقلاب،دیدم ازدحام جمعیت،لحظه به لحظه مردم دارن زیادتر میشن و سلام و صلوات...با چند تا دیگه از خُدام مردم رو شکافتیم،جلو رفتیم،دیدم یه مرد شهرستانی یه بچه ی سه چهار ساله بغلش، داره گریه میکنه،بچه هم داره گریه میکنه،لباس بچه رو تیکه پاره کردن،رسیدم بهش گفتم: چه خَبرِ؟حاجی چی شده؟گفت:بچه ام نابینا بود،کورِ مادرزاد،داره میبینه،میگه:اینجا حرم امام رضاست،چقدر حرم امام رضا قشنگِ... ✨گفتم:حاجی فقط سریع،خیلی جمعیت زیاد شده،کارمون سخت میشه....برگشت سمت گنبد،دیدم داره به امام رضا یه چیزایی میگه،صورتش غرق اشک شد...گفتم: حاجی بیا بریم،چی میگی به امام رضا؟گفت:حاجی بچه هام دوقلو هستند،جفتشون نابینا بودن،ما دو سه روزِ اومدیم مشهد،امروز به زنم گفتم:صبح اینو می برم،بعد از ظهر اونو می برم،من الان با چه رویی برگردم مسافرخونه،به اون بچه ام چی بگم؟ بگم:امام رضا تو رو دوست نداشت؟ ✨میگه:رسیدم توی دفتر، کاراشو انجام دادیم،یه ماشین دادم به یکی از خدام، گفتم:ببریمش محلِ اسکانش..گفتم:آدرس رو بلدی؟گفت:آره کارت مسافرخونه توی جیبمِ... پیچیدیم توی فرعی دیدیم تو کوچه ازدحامِ جمعیتِ،از ماشین پیاده شد،خادم میگه منم دنبالش دویدم،از مردم پرسیدم چه خبرِ اینجا؟ گفتن:نمی دونیم،میگن:امام رضا یه بچه ی چهار ساله ی نابینارو توی مسافرخونه شفا داده... ✨همش رو گفتم، بگم که:یا امام رضا! ما همه با هم اومدیم،میوه هم که میخری،میگن:درهم...سوا نکن...آقاجان! مارو با هم بخر،بد و خوب رو با هم....آقا! بهم بر میخوره،میگم:منو دوست نداشتی... ♥️✨📜✨📜✨📜✨📜✨📜✨📜♥️ 🌻 https://ble.ir/ashaganvalayat