ال کرد زیرا سالها درآرزوی داشتن فرز
ند بود ودلش غنج میرفت برای صدای گریه ی نوزادی که درخانه ی سوت وکورش بپیچد وحتی,حاضر بود نیم مال وداراییش را بدهد اما صاحب فرزندی شود.
اما ماه بی بی که داغ دخترش رادیده بود ومریم, یادگار دخترک ناکامش بودراضی نشد وگفت:تا زنده ام خودم بزرگش میکنم .
ماه بی بی تمام عشقی راکه به بتول داشت,نثار مریم میکرد اورا باشیر تنها گاوش تغذیه میکرد .
هرروز که میگذشت شباهت مریم به بتول بیشترمیشد,این چشمان سیاه ودرشت,گونه های گلگون وابروهای کمان ,چهره ی بتول رادرذهن تداعی میکرد ومهراین کودک به دل تمام خانواده افتاده بود واورا عزیز دردانه ی ماه بی بی کرده بود.
ماه بی بی بعدازکارروزانه اش کودکش رابه کول میبست برسرمزار عزیزانش میرفت ودلگویه ها می گفت واز رنج فراق ناله هاسرمیداد.
شب جمعه بود,مریم نه ماهش تمام شده بود,نه ماهی که ماه بی بی درد مرگ دخترش را با نگهداری از نوه اش التیام میداد .ماه بی بی حلوای خیرات راپخش کرد ومریم را داخل تشتی حمام کرد وکودک سبکبال فارغ از رنج روزگار به خواب رفت.ماه بی بی بوسه ای ازگونه ی کودکش برچید وعجیب دلش هوای راز ونیاز باخدا کرده بود ,وضو.گرفت وبه نمازایستاد, به سجده رفت ودرهمین حال درخانه را زدند.
صدای صغری بودازپشت در:مادر خانه ای؟؟دررابازکن منم...
وقتی دید کسی جواب نمیدهد هراسان وارد خانه شد
نگران شد نکند مادرم طوری شده؟؟صدای مریم چرانمیاید؟
وقتی مادر رادرسجده ومریم را مثل فرشته ای کوچک درگهواره دید خیالش راحت شد.......
اما.....اما.......
ادامه دارد
#براساس واقعیت
#قسمت_هفدهم
♥️عشق پایدار♥️
اما هرچه صبر کرد مادر سراز سجده برنداشت,
چندبار مریم دست وپایی زد وصدایی از خود دراورد وهربار صغری به ارامی بر روی کودک زد وکودک بار دیگر به خواب رفت اما با اینهمه صدای بچه هم باز,ماه بی بی سر از سجده بر نداشت,کم کم صغری دلش پراز آشوب شد و این سجده مادر برایش عجیب مینمود وچیزی عادی نبود ,آرام مریم را که دربغل گرفته بود به گهواره اش باز گرداند با نگرانی نزدیک ماه بی بی شد,آخر هرچه هم سجده طولانی باشد و رازونیاز شیرین ,بازهم یه یک ساعت نمیکشد آنهم با وجود آمدن میهمان وچون اخلاق مادرش رامیدانست که ماه بی بی هیچ وقت هیچ کس را حیران خود نمیکند ,فهمید که این رویداد سببی دیگر دارد چندبار ,صدازد:,مادر,مادر,مادر,نه نه,نه نه...هیچ جوابی از جانب ماه بی بی نیامد..
ارام با دلی آشفته
چادر را از سرمادر کنار زد,چادر که به کناری افتاد فرشته ای آسمانی رادید که انگار سالهاست دراین دنیا نیست....انگار درخوابی بس شیرین فرو رفته ,خوابی به درازای ابدیت..
آری مریم کوچک دوباره بی مادر شد و ماه بی بی هم دوری عبدالله وبتول رابیش ازاین تاب نیاورد وپرکشید...
و چرخ روزگار همچنان میچرخید واتفاقات زیادی برای مریم,این دخترک بی مادر ودور از پدر در راه بود....
صبحی دیگر,صبحی غمزده و قاصد مرگی دیگر سر زد واینبار مادری بعد از چند ماه دوری از دخترش به دیدار او میشتافت وخاک سرد گور را در ا
آغوش میگرفت,صبحی که باز برای خانواده ی عبدالله نوید مرگ میداد,ماه بی بی هم به سادگی وبی سروصدایی دخترش بتول وهمسرش عبدالله به خاک سپرده شد ومریم این دخترک نورسیده,هنوز طعم اغوش مادری دیگر را نچشیده بود دوباره بی مادر شد....
#براساس واقعیت
#قسمت_هجدهم
♥️عشق پایدار♥️
بعداز مراسم تدفین ماه بی بی,سرپرستی مریم را خاله اش صغری به عهده گرفت تا مادرشود برای این کودک بی مادر...انگار تقدیر خداوند فرزندی در پیشانی صغری ننوشته بود تا روزگاری دیگر این خاله ی مهربان ,مادر شود برای دخترکی بی مادر و مریم هدیه ی خدا بود برای زندگی سوت وکور خاله اش صغری..
صغری از داغ مادر دلخون بود و به بودن مریم دلخوش...
این کودک ، رنگ و بویی دیگر به زندگی سوت وکور صغری وغلامحسین بخشیده بود..
این زوج آنقدر سرخوش از این میهمان تازه رسیده بودند که میخواستند هرچه داشتند ونداشتند به پای این کودک بریزند..
آبادی برای صغری دلگیرشده بود وگویی بعداز ماه بی بی بهانه ای دیگر برای ماندنشان نبود,شوهرش از دیرزمانی زمزمه رفتن به شهر سرداده بودوتنها دلیل ماندنش مخالفت صغری بود, حال که صغری هم از اینجا دل بریده بود زمان خوبی برای رفتن رسیده.....
صغری برای خواهرش که تنها بازمانده خانوده اش بود از رفتن گفت و دید ته دل خواهرش نیز برماندن دراین آبادی که سراسر رنج است ,نبود
با توجه به خشکسالی,احمد اقا شوهر کبری که کشاورز بود عملا بیکارشده بود ,کبری موضوع رفتن خواهر رابرای شوهرش گفت وپیشنهاد داد تا آنها هم همراه صغری به شهربروند...کبری انقدر از بدیهای ابادی وخوبیهای شهری که نرفته وندیده بود، داستانها در گوش شوهرش خواند که
بالاخره احمد اقا راضی به رفتن شد وطی چند روز آنچه راکه میتوانستند بفروشند ,فروختند تا سرمایه ای جور کنند.
صغری خوشحال بود ازاینکه بازهم دوخواهر درکنار هم بودن
کانال عاشقان ولایت
🖋اعترافات یک زن از جهاد نکاح #قسمت_شانزدهم خیلی ضایع شدیم دست از پا درازتر اومدیم بیرون... ولی دا
🖋اعترافات یک زن از جهاد نکاح
#قسمت_هفدهم
با دیدن این صحنه بین اون چیزی که می دیدم و چیزهایی که فکر می کردم دچار تردید شدم ! فرزانه هم این حالت رو کاملا حس میکرد یه چیزی این وسط می لنگید آخه چطور ممکنه.....
گفتم فرزانه کاش زودتر صبح میشد می رفتیم پیش خانم مائده ببینیم واقعا قضیه چیه ؟ این همه تناقض! یعنی جلالی هم؟!
فرزانه گفت: من یه پیشنهاد بدم؟
گفتم: نه دیگه نشد همون پیشنهاد اولت رفتیم ضایع شدیم کافی بود! بعدم برای اینکه ناراحت نشه ادامه دادم خانم امجد عزیز بالاخره فردا همه چی معلوم میشه، کی دوسته! کی دشمن!
فرزانه ابروهاشو بالا انداخت و گفت: حیف شد پیشنهاد خوبی بود ولی باشه ببینیم تا فردا چی پیش میاد....
با کلی سوالهای ایجاد شده تو ذهنمون از هم خداحافظی کردیم و جدا شدیم....
به سمت خونه راه افتادم داشتم تو مسیر فکر میکردم چطور ممکنه توی یکی ،دو روز اینقد اتفاقات عجیب برای یه مصاحبه بیفته تقریبا سابقه نداشت تو شرایط کاری که تا الان داشتم اینقد یه مسئله پیچیده بشه که نفهمم کی کجای بازی و چکاره است؟؟؟
رسیدم خونه ... بعد از کمی استراحت رفتم سراغ لپ تاپم شروع کردم سرچ کردن تفکر جهاد در داعش ...
مطلبی که نظرم رو جلب کرد تفاوت نگاه جهادی ما، در اسلام بود با داعشی ها...
اینطوری نوشته بود که گروههای تکفیری مانند جریانهای داعش، القاعده و سایر گروهای تروریستی مبتنی بر عقاید وهابیت اسم جهاد را پوشش بر جنایات و آدم کشی خود قرار داده اند. همگی به عیان می بینند و می شنوند که هدف و عملکرد این گروهها هیچ شباهتی با جهادی که در اسلام گفته شده ندارد زیرا:
اولا جنگهای این گروهها برعلیه مسلمانان و در سرزمین مسلمانان انجام گرفته و در این سرزمین ها جریان دارد. این گروه ها که به گروهای تکفیری معروف اند اول حکم به تکفیر مسلمانان داده و سپس آنان را می کشند!!!
ثانیا بر جنگهای این گروهها هیچکدام از عناوین جهادی صدق نمیکند، جنگ آنان نه دفاعی است نه برای نجات مظلومان و نه برای از بین بردن شرک و کفر انجام میگیرد چه اینکه جهاد ابتدایی شرایط خاص خودش را دارد که برای هرکسی قابل تحقق نیست و فقط با دستور پیامبر(ص) و جانشینان معصومش دارد جوازپیدا می کند و در شرایط فعلی هیچ کسی حق جهاد ابتدایی را ندارد.
بنابراین گروه های تکفیری بر فرض اگر بر کشورهای غیر اسلامی تجاوز کنند و کافر کشی راه بیاندازند هیچ دلیل شرعی و عقلی برای جواز این عمل آنان وجود ندارد.
ثالثا این گروه ها در عمل کرد جنگی نه تنها هیچ معیار شرعی و اسلامی را رعایت نمی کنند بلکه رفتار آنان صریحا مخالف شریعت و برخلاف معیارهای انسانی و عقلانی است. آنان زنان، پیر مردان ، کودکان را با بی رحمانه ترین وجه می کشند که همه اینها در جهاد اسلامی ممنوع است.
افزون بر اینها اکثریت آنان گرفتار اعمال منافی عفت و ظلم و تجاوز به اموال و ناموس مسلمانان هستند تا آنجا که حتی برای زنها جهاد نکاح را فتوا داده اند....
جهد نکاح....
جهاد نکاح...
جهاد نکاح...
دیگه حالم از این کلمه بهم میخورد ...
در لپ تاپ رو بستم روی تختم دراز کشیدم ....
خانم مائده.... جهاد نکاح.... رسول و دوستاش.... حمل اسلحه....جلالی.... ماشین پلاکِ.... چه پازل بهم ریخته ایی! یعنی اینا چه جوری بهم ارتباط دارن.....
#سیده_زهرا_بهادر
.رمان جالبمون رو از دست ندهید هر شب حوالی ساعت 10
لینک کانال عاشقان ولایت در ایتا
https://eitaa.com/ashaganvalayat
لینک گروه عاشقان ولایت در ایتا جهت ارسال مطالب اعضای محترم.
https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb
.