eitaa logo
کانال عاشقان ولایت
5هزار دنبال‌کننده
32.4هزار عکس
36.5هزار ویدیو
34 فایل
ارسال اخبار روز ایران و ارائه مهمترین اخبار دنیا. ارائه تحلیلهای خبری. ارائه اخرین دیدگاه مقام معظم رهبری . و.... مالک کانال: @MnochahrRozbahani ادمین : @teachamirian5784 حرفت رو بطور ناشناس بزن https://harfeto.timefriend.net/16625676551192
مشاهده در ایتا
دانلود
☑️ دستور تخلیه شهرک صهیونیستی کریات‌شمونه 🔹شهردار شهرک صهیونیست نشین «کریات شمونه» بعد از آنکه دو صهیونیست در حمله موشکی حزب‌الله کشته شدند، از ساکنان این شهر خواست منطقه را تخلیه و ترک کنند. http://eitaa.com/ashaganvalayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 از " محمد علی کلی " می‌پرسه چرا خانومت دﺍره!؟ 💯 جواب محمدعلی کلی خیلی تأمل برانگیزه ┄┅═✧✺💠✺✧═┅┄ http://eitaa.com/ashaganvalayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴پاسخ جالب سیدحسن نصرالله به گالانت که می‌گوید جنگ جنوب لبنان را متوقف نمی‌کند: خوش آمدید در خدمت هستیم! دبیرکل حزب الله لبنان در سخنرانی به مناسبت روز جانباز: وزیر جنگ اسرائیل گفت اگر ما جنگ غزه را پایان بدهیم جنگ جنوب لبنان را پایان نخواهیم داد؛ باید بگویم خوش آمدید در خدمت هستیم! گالانت می گوید جنگ جنوب لبنان را متوقف نمی کند خب نکنید ببینیم چه می شود هر وقت جنگ غزه پایان یابد نبرد در جنوب لبنان نیز پایان خواهد یافت ولی اگر اسرائیل یک روز پس از آن اقدامی بکند پاسخ محکمی خواهیم داد http://eitaa.com/ashaganvalayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سرود سلام فرمانده ۳ منتشر شد 🔹سلام فرمانده مهدی، سلام آقای خوبم http://eitaa.com/ashaganvalayat
ارتش روسیه بلاخره پیشروی خودش رو در آودیوکا در حدود 100 متری خط اصلی تدارکات اوکراین و ناتو شروع کرده! همینطور که در نقشه بالا میبینید روسیه از سمت جنوب شهر و دریاچه نیز پیشروی کرده. دیشب هم مرزهای جنوبی آودیوکا مورد حمله شدید قرار گرفت http://eitaa.com/ashaganvalayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سالروز ولادت حضرت عباس‌ابن‌علی علیهما‌ السلام مبارک‌باد❤️ 🌱🌱🌱🌱🌱 از تمام وجودم می‌گویم پدر و مادرم به فدایت ای امیر من ای راه من ای ابوالفضل علیه‌السلام تو در سختی‌ها دادرس من هستی... http://eitaa.com/ashaganvalayat
🚘 ادامه کاهش قیمت خودرو/ بازار شب عیدی بی‌رمق و بدون مشتری 📆 24 بهمن 1402 http://eitaa.com/ashaganvalayat
🔴 فهرستی از شرکت‌های صهیونیستی که زیر چتر شورای بازرگانی امارات و رژیم صهیونیستی فعالیت می‌کنند، افشا شد. 🔷 شورای بازرگانی امارات و رژیم صهیونیستی در سال ۲۰۲۲ توسط تاجران اماراتی و صهیونیست تأسیس شد. 🔷 بنا بر ادعای منابع عربی، شمار شرکت‌های صهیونیستی حاضر در امارات به بیش از ۵۰۰ رسیده است. 🔹این شرکت‌ها در عرصه‌هایی چون «تولید محتوا در فضای مجازی»، «کشتی‌رانی»، «مشاوره کسب و کار»، «صنایع سبز و دوست‌دار محیط زیست»، «بازرگانی مواد غذایی»، «جواهرات»، «آرایشی و بهداشتی»، «آب و فاضلاب»، «گردشگری»، «بازاریابی»، «خودروهای تفریحی» و «سرمایه‌گذاری» فعالند. http://eitaa.com/ashaganvalayat
🚨فوری انصار الله صید جدیدی انجام داده اطلاعات تکمیلی تا ساعاتی دیگر به اطلاع می رسد👌💪 🆔اخبار محور مقاومت در کانال عاشقان ولایت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️جزئیات هک شدن سایت مجلس و خبرگزاری خانه ملت سخنگوی هیئت رئیسه مجلس شورای اسلامی: 🔹آنچه که تحت عنوان اطلاعات هک شده در فضای مجازی و توسط برخی رسانه‌های خارج از کشور منتشر شده‌، مخدوش است. 🔹دسترسی‌هایی که می‌توانست بیش از این مسئله‌ساز شود مسدود شده است. لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید خبری در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat قرآنی در بله 🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat خبری در بله 🆔https://ble.ir/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj ✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا 🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
        👇تقویم نجومی چهارشنبه👇       ✴️ چهارشنبه 👈25 بهمن / دلو 1402 👈4 شعبان 1445 👈 14 فوریه 2024 🏛 مناسبت های دینی و اسلامی. 🌿☘🍀🎋🌸🌺🌹🌷💐🌾🪴🌴 💐میلاد سپهسالار ابوعبدالله الحسین حضرت ابوالفضل العباس علیهما السلام. السلام (24هجری قمری). 🌻🌼🌸🌺🌹🍁🍂🍃🍀☘💐🌷 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی. ❇️ امروز روز خوبی برای امور زیر است : ✅صید و شکار و دام گذاری. ✅آغاز بنایی و خشت بنا نهادن. ✅خریدن وسیله سواری. ✅صلح دادن بین افراد. ✅و امور زراعی و کشاورزی خوب است. 👶 زایمان خوب و نوزاد شایسته و محبوب مردم خواهد شد. 🚘مسافرت: مسافرت مکروه و در صورت ضرورت حتما همراه صدقه باشد. 🔭 احکام و اختیارات نجومی. 🌓 امروز قمر در برج حمل و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است: ✳️ختنه کودک. ✳️صید و شکار و دام گذاری. ✳️آغاز فعالیت ها. ✳️ارسال کالاهای تجاری به مشتری. ✳️ و آغاز درمان و معالجه نیک است. 🟣 نگارش ادعیه و برای نماز حرز و بستن آن خوب است. 👩‍❤️‍👨 حکم مباشرت امشب. ( شب پنج شنبه ) ، فرزند یا عالم گردد یا حاکم بر مردم شود. ان شاءالله. 💉حجامت. خون دادن و فصد سبب درد در سر می شود. 💇‍♂💇 اصلاح سر و صورت. باعث غم و اندوه می شود. 😴🙄 تعبیر خواب. خوابی که (شب پنجشنبه) دیده شود تعبیرش طبق ایه ی 5 سوره مبارکه "مائده " است. الیوم احل لکم الطیبات... و مفهوم آن این است که منفعتی به خواب بیننده برسد و به شکلی خوشحال شود. ان شاءالله. و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید. ✂️ ناخن گرفتن 🔵 چهارشنبه برای ، روز مناسبی نیست و باعث بداخلاقی میشود. 👕👚 دوخت ودوز چهارشنبه برای بریدن و دوختن روز بسیار مناسبی است و کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن  وسیله و یا چارپایان بزرگ نصیب شخص شود.ان شاالله. ✴️️ وقت در روز چهارشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن). ❇️️ روز چهارشنبه : یا حیّ یا قیّوم  ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه که موجب عزّت در دین میگردد @taghvimehamsaran 💠 ️روز چهارشنبه طبق روایات متعلق است به #امام_رضا_علیه السلام_ و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد . 📚 منابع مطالب ما: 📔تقویم همسران نوشته ی حبیب الله تقیان قم:انتشارات حسنین علیهما السلام https://ble.ir/ashaganvalayat
رمان های مذهبی...🍃: 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💖بی_سیم_چی_عشق 💖 پارت_سی_و_یکم من برف ندیده بودم .فرصت نشد زمستان با هم آدمبرفی درست کنیم .کاش میشد یکبار دیگر غرق شوم در نگاهت .کاش میشد یکبار دیگر صورتت را ببینم تو که خودت مَردِ راه و رفتن بودی، چرا حتی پیکرت برنگشت؟ ...مفقودالاثر شدهای !نیستی .نیستی و من قول دادهام چشمهایم نبارند سالها بعد که فرزندمان از من پرسید پدرم که بود؟ سرم را بالا میگیرم، !افتخار میکنم و میگویم پدرت بیسیمچیِ عشق بود .اگر دختر بود، میگویم عاشقِ مَردی مانند پدرش شود .اگر پسر بود، یادش میدهم مثل پدرش مَرد باشد .کاش از من نمیخواستی که اشک نریزم تو بگو با بغضی که میهمان گلویم شده چه کنم؟ اصلا تو بگو من دیگر چگونه دیدن ماه و ستارهها را تاب بیاورم؟ کاش خوب نبودی، !کاش بهترین نبودی .آنوقت حداقل کنار آمدن با نبودنت راحت میشد !اما هم خوب بودی و هم بهترین ...رفتهای .رفتهای و من ماندهام و قلبی مچاله شده از داغ نبودنت .رفتهای و من ماندهام و فرزندی از وجود من و تو رفتهای و حالا باید برگردم به دزفول، !شهری که پر است از خاطرات کودکیمان رفتهای و من که گفته بودم "عشق خانمان سوز است با احترام، تقدیم به روح بزرگوار شهدای دفاع مقدس و همهی شهیدانِ اسلام و ایران، همچنین تقدیم به .صبر و عشقِ بیمانند همسران و اعضای خانوادهی این مَردانِ خداوند 💖✨پایان✨💖 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💖رمان نمره‌ی قبولی💖 قسمت ۲ زیپ ساک رو باز کرد. داخلش چند عکس با دوستان شهیدش، یه قرآن کوچیک، چفیه مشکی رنگش، مهر و تسبیح بود که یکی یکی همه رو بیرون آورد. نگاهی به قاب عکس ها کرد ... نفس رو صدا دار بیرون داد و گفت : _من عقب موندم شیوا ی بابا غم رو تو صداش فهمیدم ولی چون حواسم به تسبیح تربت کنار قاب عکس بود منظورش رو متوجه نشدم . همون لحظه با خوشحالی رو به بابا گفتم: _عه بابا مهر و تسبیح تربت پدر جونه؟ + آره شیوا جان، همونه ، اونجا که نماز میخوندیم خیلی بدردم خورد . با استکان چای رفتم پیش مامان نشستم. میلی به خوردنش نداشتم. گذاشتمش تو سینی. بابا نگاهی به من کرد و از داخل ساک یه عروسک صورتی خرگوش بیرون آورد و داد دستم. مامان با لبخند گفت: _دوستش داری؟ عروسک رو از بابا گرفتم و بغل کردم ، خیلی نرم بود. از بابا تشکر کردم و صورت مامان رو بوسیدم و گفتم: _خیلی قشنگه سرکی به کیف بابا کشیدم دیدم یه دفترچه چرمی مشکی رنگ هست. با دیدنش گفتم: _بابا این واسه داداش «محمدِ»؟ + افرین شیوای باهوش بابا ژست قهرمانانه ای گرفتم ، و به این فکر کردم که بابا چه خوب علایق من و داداش محمد رو میدونه. چون محمد عاشق دفتر و کتابه و من عاشق عروسک اونم ی خرگوش صورتی. تو همین فکرا بودم که صدای در خونه اومد. حدس میزدم محمد باشه. برای باز کردنش، زودتر از همه به سمت در رفتم برگشتم و نگاهی به مامان و بابا کردم . با دیدن مامان که با بغض به ساک بابا زل زده بود لحظه ای خشکم زد . چشمای مامان سرخ شده بود. سنگینی نگاهم رو حس کرد به سرعت بلند شد رفت سمت در اتاق صداشو صاف کرد و گفت: _رضا جان، بچه‌ها بیاین غذا حاضره. اینقدر تو فکر مامان بودم. که دیگه حواسم پرت شده بود برای چی رفتن سمت در که با تکون خوردن دستی جلو صورتم به خودم اومدم. محمد: _کجااایی شیوا یه ساعته به مامان زل زدی؟ من: + هیچ...هیچی محمد با شیطنت گفت: _پس سلامت کو آبجی کوچیکه؟ منم با خنده جوابش دادم: + گشنم بود خوردمش اینو گفتم و بدو بدو رفتم سمت‌آشپز خونه تا کمک مامان میز رو بچینیم... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 رمان نمره‌ی قبولی قسمت ۳ همه سر میز نشسته بودیم ، محمد هم دستش رو شست و نشست رو صندلی کنار بابا. با شوخی و خنده های بابا و محمد ناهار رو خوردیم. ولی من حواسم به مامان بود. میفهمیدم که هر قاشقی که میخورد بغض میکرد ولی به زور لبخند میزد که ما نفهمیم، ولی من اشک و غم مامان رو میفهمیدم. گاهی نگاهی به بابا میکردم که به مامان نگاه میکنه ولی جواب محمد رو با شوخی میده تا غذا بهمون مزه بده. بشه برامون خاطره خوب. من: _دستت درد نکنه مامان جونم +نوش جونت عزیزم محمد:_ ممنون مامان خیلی خوشمزه بود + نوش جونت پسرم محمد از سر میز پاشد که بره منم پاشدم، میز رو دور زدم رفتم پشت سر بابا سرمو خم کردم صورتشو بوسیدم و گفتم: _بابا جون ؛ بابت کادوی خوشگلی که دادی خیلی خیلی ازت ممنونم. اینو گفتم و رفتم سمت اتاقم. محمد که داشت ادای منو درمی‌آورد و طبق معمول هم، بابا با اخم های الکی طرف منو میگرفت. با خنده وارد اتاقم شدم و در رو بستم. اما هرکار میکردم از فکر بغض مامان و اون کاغذی که بابا نوشته بود بیرون نمیرفتم.
رسیدیم مزار شهدا. تا از ماشین پیاده شدیم انگار که محمد رو بردن یکی دیگه رو آوردن. حالش زمین تا اسمون عوض شد. زیرلب مداحی «شهید گمنام سلام....» میخوند. منم گوش میدادم. ساکت راه میرفتم دوست داشتم مداحی داداش محمد رو گوش کنم چون به حال و هوامم میخورد . رفتیم سر مزار یکی از شهدا..... روی سنگ ها نوشته بود، شهید تازه تفحص شده، روی یکی دیگه نوشته بود پاسدار شهید، ، طلبه، نوجوان، بالای سنگها رو تو دلم میخوندم. که دیدم اشکام روی صورتم اومده. پاکشون کردم. محمد هم تو حال خودش نبود. اصلا تعارفی باهم نداشتیم اگه اشک همدیگه رو می‌دیدیم. _شیوا، آبجی، میای بریم پیش ؟ با تکان دادن سرم قبول کردم و هرجا میرفت همراهش بودم. وقتی رسیدیم روی یکی از صندلی‌های نزدیک مزار شهدا، نشستم. محمد هم نشست کنارم: از شهید حججی گفت، داستان زندگیش رو تعریف کرد، چجوری شهید شد، دلم بدجوری سوخت. روسریمو جلوتر کشیدم و به اشک هام اجازه پایین‌ آمدن دادم... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
یه ساعتی تو اتاقم بودم و تکالیفم نوشتم. در رو که باز کردم صدای پچ پچ داداش محمد و مامان از آشپزخونه توجهم رو جلب کرد . ولی متوجه نمیشدم چی میگن. میخواستم فالگوش بایستم ولی بعدش پشیمون شدم. پیش خودم فکر کردم که هرچی باشه بعدا مامان یا محمد به من میگن. از جلو اتاق بابا رد میشدم ، که دیدم دفتر چرمه روی میز مطالعه اس. رفتم برداشتمش. پشت سرم قایم کردم. تا وارد آشپزخونه شدم، حرفشون عوض شد صداشون هم یه کم بلند تر کردند. مامان بلند شد رفت سر یخچال که مثلا آب برداره، ولی من بازم فهمیدم میخواد کاری کنه که من نفهمم چقدر ناراحته. _سلام داداش + علیک سلام خرگوش خانم با عصبانیت و حرص گفتم: _عهههه چند بار بگم اینجوری صدام نکن محمد با خنده گفت: + علیک سلام بر خواهر ته تغاری و لوس بابا. خوب شد حالا؟ پشت چشمی نازک کردم و دفتر رو جلو داداش گرفتم و گفتم: _خوب شد،... اینم کادوی بابایی برای داداش محمدم محمد با ذوق خواست دفتر رو بگیره که یه فکری به سرم زد: _نه نمیشه دست خالی دفترو بهت بدم باید تا شب صبر کنی محمد هم با لبخند فقط نگام میکرد و چیزی نمیگفت. دفتر رو بردم تو اتاقم و زیر بالشم قایمش کردم... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💖رمان نمره‌ی قبولی💖 قسمت ۴ منتظر بودم بابا برسه بعد دفتر رو به محمد بدم. رفتم تو هال دیدم همه هستن. ایستادم روی مبل ، دستمو مثل میکروفون جلو دهنم مشت کردم و با صدای بلند گفتم: _اهم اهم... صدا میاد؟؟ نمیاد؟؟ مامان و بابا و محمد خنده‌شون گرفته بود. اما من جدی ادامه دادم: _ما امروز اینجا جمع شدیم تا از کیسه خلیفه ببخشیم به این پسره محمد هاشمی... نمیدونم بابا داره چه فکری میکنه ولی محمد بگیر اینم دفترت دفتر رو محکم تر گرفتم ، و از رو مبل پریدم پایین و فرار کردم. همه از ته دل خندیدن، حتی مامان. محمد هم چند دور کل خونه رو دنبالم کرد تا دفتر رو ازم گرفت.... تو این چند دقیقه خیلی خوشحال بودم، عجب فکر خوبی کردم که حداقل برای لحظه‌ای دل باباییم شاد شد. مامانم از ته دل خندید. و داداش محمدم سرحال شد. . . ‌. با خودم گفتم امروز که پنجشنبه هست. حالا کو تا شنبه که من برم مدرسه. _داداشششششش +بله؟ _بریم بیرون بریم پارک، بریم بریم +عه مگه تو امتحان نداری بچه، امتحانات خرداد ماه چند وقت دیگه هست، بشین دَرسِت رو بخون هرچقدر که اصرار کردم، محمد راضی نشد. تنها راهم بابا بود. رو به بابا گفتم: _باباجون، بابایی شما بهش بگو منو ببره بیرون، تو رو خدا ×محمد باباجان شیوا رو ببر بیرون تا کچلت نکرده محمد: +عه بابا شما هم؟؟؟ _قربونت برم بابایی و بابا فقط ی لبخند شیطونی زد و گفت : ×خدانکنه . . . اخیش چه هوای خوبی، بارون نم نم می‌باره، نسیم خنکی صورتم رو نوازش میکرد. احساس سبکی میکردم ... همینطور که رد می‌شدیم، کمی جلوتر دیدم غرفه کتاب زدند. _داداش صبر کن رفتم و چند تا از کتابها رو دیدم. " آنچه قاصدک گفت " - " دو کبوتر ، دو پنجره و یک پرواز و..." _اقا اینا رو برمیدارم ممنون +میشه ۹۰ تومن، قابل نداره _ممنون داداشم میاد حساب میکنه. محمد کمی عقب تر پشت سرم ایستاده بود. صدامو که شنید گفت: _همین جا باش جایی نرو تا بیام پول رو که حساب کرد. دوباره باهم قدم زدیم. دیدم محمد خیلی ساکته و حرف نمیزنه، منم هرچی حرف میزنم فقط گوش میده. گفتم: _داداشی؟ متوجه نشد صداش کردم ی بار دیگه گفتم _داداشی؟ باز هم متوجه نشد . بلند تر گفتم _ داداشییییییی؟ برگشت سمتم..... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 رمان قسمت ۵ _ بله ؟ _میخوای به جای اینجا بریم مزار شهدا؟ +تو این بارون؟ نه، سرما میخوری _نه داداشی سرما نمیخورم، میدونم تو هم دلت گرفته. اخه خیلی ساکتی. درضمن صدات هم میکنم متوجه نمیشی بریم دیگه تو هم حالت خوب میشه. محمد لبخند قدرشناسانه ای زد و گفت: _باشه بریم از پارک بیرون رفتیم محمد به سمت اولین‌ تاکسی رفت و بلند گفت : _مستقیم؟ تاکسی ایستاد. من زودتر سوار شدم محمد هم اومد کنارم نشست. در رو بست سلامی کرد که راننده گفت: _سلام.،،..تا کجا؟ +میریم مزار شهدا، البته اگه مسیرتون هست، اگه نه فلکه بعدی پیاده میشیم. راننده که از حرف زدن محمد خوشش اومده بود. از آینه نگاهی به محمد کرد و گفت: _نه داداش بشین. مسیرم هم نباشه میبرمتون. محمد هم در آینه نگاهی کرد و گفت: _لطف میکنی. ممنون تو مسیر به مامان پیام دادم که ما داریم میریم مزار شهدا تا غروب برمیگردیم. پیامم که ارسال کردم دیدم گوشی محمد هم زنگ خورد. _الو سلام بابا _..... _چشم بابا حواسم هست. _..... _نه دیگه میریم مسجد بعد نماز میایم خونه _.... _باشه چشم. یاعلی
🌸﷽🌸 🌱ذکر روز چهارشنبه🌱               🌺 یاحی یا قیوم 🌺 ⬅️ تاریخ: بیست و پنجم بهمن ماه سال ۱۴۰۲، مصادف با چهارمین روز از ماه شعبان المعظم سال۱۴۴۵ ⬅️ مناسبت ها: 🌲ولادت با سعادت قمر منیر بنی هاشم حضرت ابوالفضل العباس(علیه السلام) و روز جانباز 🌲سالروز فتوای تاریخی امام خمینی مبنی بر مهدورالدم بودن سلمان رشدی درسال۱۳۶۷ 🌲السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع) ♻️آیه روز «وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ» (قصص / 5) ما می خواهیم بر مستضعفان زمین منت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان روی زمین قرار دهیم ♻️حدیث روز امام على علیه السلام مِن كَفّاراتِ الذُّنوبِ العِظامِ: اِغاثَةُ المَلهوفِ وَ التَّنفيسُ عَنِ المَكروبِ؛ يارى رساندن به ستمديده فرياد خواه و شاد كردن غمناك، از كفّاره هاى گناهان بزرگ است. نهج البلاغه (صبحی صالح) ص 472 ، ح 24 ♻️زلال احکام خريد و فروش وام س: آيا فروش وام مسکن شرعاً اشکال دارد؟ ج) اگر از طريق شرعى حق وام پيدا شده باشد و از نظر قانونى منعى نداشته باشد، مصالحه امتياز آن مانع ندارد. استفتائات مقام معظم رهبری http://eitaa.com/ashaganvalayat