عشق سوزان است بسم الله الرحمن الرحیم هر که خواهان است بسم الله الرحمن الرحیم 🌹❤️🌹

خواهی بشود عید برایت همه ایّام... از معصیت ای دوست حذر کن به همه عمر! "عاصی" 🍃🌷🌱🌹🌱🌷🍃

عید نوروزم تویی خورشید هر روزم تویی شبنم بنشسته بر گلبرگ دل صبحت بخیر...! "عاصی" 🌱🌼🍃🌺🍃🌼🌱 سلام دوستان 😍 صبح همگی بخیر و شادی اولین روز از عید نوروز سال ۱۴۰۱ بر شما مبارک 🌿🌺🌾🎋🌾🌺🌿

اولین صبح عید نوروز و... دوستان همه ز لب گفتند گاهی از فراق یار عزیز گاهی از غصه های شب گفتند آنکه از جفای یار چه شد... از غمش کرده اند تب گفتند از انار لب و ز سرخی آن... و صد البته از رطب گفتند... مثل اینکه سال عاشقان شده است... بس که از عشق با ادب گفتند...! "عاصی" 🍃🌺🍃

عیدی ما پس چه شد؟ برگو مدیر محترم... زود عیدی را بده درد آمده آخر سَرم یا که چند میلیون به کارت دوستان واریز کن... یا هوایی با هواپیما ببر ما را حرم هیچ یک.... باشد قبول پس لااقل یک جعبه گز... پست کن تا منزل اعضا تو از روی کَرم آنقدر خوردم من از آجیل و شیرینی میوه ها معده بیچاره ء من کرده بد جوری ورم! "عاصی" 😅😅😄😄 شماره کارت بدم خدمتتون؟؟؟ 😌

🌸🌸 صبا به تهنيت پير مي فروش آمد كه موسم طرب و عيش و ناز و نوش آمد هوا مسيح نفس گشت و باد نافه گشاي درخت سبز شد و مرغ در خروش آمد تنور لاله چنان بر فروخت باد بهار كه غنچه غرق عرق گشت و گل بجوش آمد به گوش هوش نيوش از من و به عشرت كوش كه اين سخن سحر از هاتفم به گوش آمد زفكر تفرقه باز آن تاشوی مجموع به حكم آنكه جو شد اهرمن، سروش آمد ز مرغ صبح ندانم كه سوسن آزاد چه گوش كرد كه باده زبان خموش آمد چه جای صحبت نامحرم است مجلس انس سر پياله بپوشان كه خرقه پوش آمد زخانقاه به ميخانه می رود حافظ مگر ز مستی زهد ريا به هوش آمد #حافظ عیدتوووون مبارک🌺🌺🌺🌺

🎼 بهار دلکش رسید و دل به جا نباشد... 🎙#محمدرضا_شجریان #نوروز_مبارک 🍃🌺🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌺🍃

من که خود دیوانه ام مجنونم و خالی ز عقل... عقل تا وقتی که گوید عشق نه... خصم من است! "عاصی" 🌺🍃🌺

🌹ترانه زیبای سلام فرمانده 👈 ابوذر روحی 🍃🌺🍃

گفت عیدی از من ای دلبر چه خواهی گفتمش؛ بوسه از کنج لبت ، با طعنه ای خندید و رفت! "عاصی" ❤️😕💔

. گر مخیّر بشوم بین بهشت و گوجه سبز... خر که نیستم خب بهشت را میکنم من انتخاب! "عاصی" 😅😅😅

. گفتم به بانو نازنین امسال هفت سین جدید... من از برایت دلبرا ای نور چشم خواهم خرید گفتش به ذوق آن دلربا بر گو بدانم نامشان گفتم که نه... گفتا بگو نام قشنگ و نازشان گفتم سحر سودابه و سوسن سهیلا با سنا سارا سمانه ، هفت تن هستند هفت سین باوفا ناگه رخش آتش گرفت شد دلبر من بي قرار خشمش رسیدش تا به عرش من سوی در کردم فرار از پشت خفتم را گرفت ، سیلی زدش بر صورتم گفت خاک عالم بر سرت ، از خشم او در حیرتم با سیخ زد بر چشم من ساتور زد بر دست راست سنگی بزد بر کله ام سندان به فرقم همچو ماست سم ریخت در حلقم سپس سینی بکوبید بر سرم سفره بیاورد و کفن کرد دلبر من پیکرم... عاقل اگر هستی عزیز ، شوخی مکن با همسرت... ورنه بسوزاند تو را ، هم روح تو هم پیکرت! عاصی" 😅😅🤕🤕