eitaa logo
اشعار "عاصی"
406 دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
1.3هزار ویدیو
56 فایل
👌اشعار مذهبی سیاسی اجتماعی عاشقانه طنز و انتقادی... ❤همراهمان باشید
مشاهده در ایتا
دانلود
رندان تشنه لب را، آبی نمی‌ دهد کس گویی ولی شناسان، رفتند از این ولایت در زلف چون کمندش، ای دل مپیچ کانجا سرها بریده بینی، بی جرم و بی جنایت🍃
ساقی و مطرب و می جمله مهیاست ولی عیش بی یار مهیا نشود یار کجاست @mashaar🌱
یارب سببی ساز که یارم به سلامت باز آید و برهاندم از بند ملامت خاک ره آن یار سفرکرده بیارید تا چشم جهان بین کنمش جای اقامت فریاد که از شش جهتم راه ببستند آن خال و خط و زلف و رخ و عارض و قامت امروز که در دست توام مرحمتی کن فردا که شوم خاک چه سود اشک ندامت ای آن که به تقریر و بیان دم زنی از عشق ما با تو نداریم سخن خیر و سلامت درویش مکن ناله ز شمشیر احبا کاین طایفه از کشته ستانند غرامت در خرقه زن آتش که خم ابروی ساقی بر می‌شکند گوشه محراب امامت حاشا که من از جور و جفای تو بنالم بیداد لطیفان همه لطف است و کرامت کوته نکند بحث سر زلف تو حافظ پیوسته شد این سلسله تا روز قیامت
حاصل کارگه کون و مکان این همه نیست باده پیش آر که اسباب جهان این همه نیست از دل و جان شرف صحبت جانان غرض است غرض این است وگرنه دل و جان این همه نیست منت سدره و طوبی ز پی سایه مکش که چو خوش بنگری ای سرو روان این همه نیست دولت آن است که بی خون دل آید به کنار ور نه با سعی و عمل باغ جنان این همه نیست پنج روزی که در این مرحله مهلت داری خوش بیاسای زمانی که زمان این همه نیست بر لب بحر فنا منتظریم ای ساقی فرصتی دان که ز لب تا به دهان این همه نیست زاهد ایمن مشو از بازی غیرت زنهار که ره از صومعه تا دیر مغان این همه نیست دردمندی من سوخته زار و نزار ظاهرا" حاجت تقریر و بیان این همه نیست نام حافظ رقم نیک پذیرفت ولی پیش رندان رقم سود و زیان این همه نیست ❤️🍃❤️
صوفی ار باده به اندازه خورد نوشش باد ور نه اندیشه این کار فراموشش باد آن که یک جرعه می از دست تواند دادن دست با شاهد مقصود در آغوشش باد پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد شاه ترکان سخن مدعیان می‌شنود شرمی از مظلمه خون سیاووشش باد گر چه از کبر سخن با من درویش نگفت جان فدای شکرین پسته خاموشش باد چشمم از آینه داران خط و خالش گشت لبم از بوسه ربایان بر و دوشش باد نرگس مست نوازش کن مردم دارش خون عاشق به قدح گر بخورد نوشش باد به غلامی تو مشهور جهان شد حافظ حلقه بندگی زلف تو در گوشش باد 🌹🍃🌹🍃🌹
💖یا مهدی ادرکنی💖: عکس روی تو چو در آینه جام افتاد عارف از خنده می در طمع خام افتاد حسن روی تو به یک جلوه که در آینه کرد این همه نقش در آیینه اوهام افتاد این همه عکس می و نقش نگارین که نمود یک فروغ رخ ساقیست که در جام افتاد غیرت عشق زبان همه خاصان ببرید کز کجا سر غمش در دهن عام افتاد من ز مسجد به خرابات نه خود افتادم اینم از عهد ازل حاصل فرجام افتاد چه کند کز پی دوران نرود چون پرگار هر که در دایره گردش ایام افتاد در خم زلف تو آویخت دل از چاه زنخ آه کز چاه برون آمد و در دام افتاد آن شد ای خواجه که در صومعه بازم بینی کار ما با رخ ساقی و لب جام افتاد زیر شمشیر غمش رقص کنان باید رفت کان که شد کشته او نیک سرانجام افتاد هر دمش با من دلسوخته لطفی دگر است این گدا بین که چه شایسته انعام افتاد صوفیان جمله حریفند و نظرباز ولی زین میان حافظ دلسوخته بدنام افتاد 🌹🌹🌹
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍂🌺🍂 🌺 رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند چنان نماند چنین نیز هم نخواهد ماند من ار چه در نظر یار خاکسار شدم رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند چو پرده دار به شمشیر می‌زند همه را کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند چه جای شکر و شکایت ز نقش نیک و بد است چو بر صحیفه هستی رقم نخواهد ماند سرود مجلس جمشید گفته‌اند این بود که جام باده بیاور که جم نخواهد ماند غنیمتی شمر ای شمع وصل پروانه که این معامله تا صبحدم نخواهد ماند توانگرا دل درویش خود به دست آور که مخزن زر و گنج درم نخواهد ماند بدین رواق زبرجد نوشته‌اند به زر که جز نکویی اهل کرم نخواهد ماند ز مهربانی جانان طمع مبر حافظ که نقش جور و نشان ستم نخواهد ماند 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن که خواجه خود روش بنده پروری داند... ┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈
سلامی چو بوی خوش آشنایی بدان مردم دیده روشنایی درودی چو نور دل پارسایان بدان شمع خلوتگه پارسایی نمی بینم از همدمان هیچ بر جای دلم خون شد از غصه ساقی کجایی ز کوی مغان رخ مگردان که آن جا فروشند مفتاح مشکل گشایی عروس دنیا گر چه در حد حسن است ز حد می برد شیوه بی وفایی دل خسته من گرش همتی هست نخواهد ز سنگین دلان مومیایی می صوفی افکن کجا می فروشند که در تابم از دست زهد ریایی رفیقان چنان عهد صحبت شکستند که گویی نبوده ست خود آشنایی مرا گر تو بگذاری ای نفس طامع بسی پادشایی کنم در گدایی بیاموزمت کیمیای سعادت ز همصحبت بد جدایی جدایی مکن حافظ از جور دوران شکایت چه دانی تو ای بنده کار خدایی 🌸🍃🌸🍃
من کز وطن سفر نگزیدم به عمر خویش در عشق دیدن تو هواخواه غربتم...
هر آن کو خاطر مجموع و یار نازنین دارد سعادت همدم او گشت و دولت همنشین دارد حریم عشق را درگه بسی بالاتر از عقل است کسی آن آستان بوسد که جان در آستین دارد دهان تنگ شیرینش مگر ملک سلیمان است که نقش خاتم لعلش جهان زیر نگین دارد لب لعل و خط مشکین چو آنش هست و اینش هست بنازم دلبر خود را که حسنش آن و این دارد به خواری منگر ای منعم ضعیفان و نحیفان را که صدر مجلس عشرت گدای رهنشین دارد چو بر روی زمین باشی توانایی غنیمت دان که دوران ناتوانی‌ها بسی زیر زمین دارد بلاگردان جان و تن دعای مستمندان است که بیند خیر از آن خرمن که ننگ از خوشه چین دارد صبا از عشق من رمزی بگو با آن شه خوبان که صد جمشید و کیخسرو غلام کمترین دارد و گر گوید نمی‌خواهم چو حافظ عاشق مفلس بگوییدش که سلطانی گدایی همنشین دارد 🍃🌹🍃🌹
شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت روی مه پیکر او سیر ندیدیم و برفت گویی از صحبت ما نیک به تنگ آمده بود بار بربست و به گردش نرسیدیم و برفت بس که ما فاتحه و حرز یمانی خواندیم وز پی اش سوره اخلاص دمیدیم و برفت عشوه دادند که بر ما گذری خواهی کرد دیدی آخر که چنین عشوه خریدیم و برفت شد چمان در چمن حسن و لطافت لیکن در گلستان وصالش نچمیدیم و برفت همچو حافظ همه شب ناله و زاری کردیم کای دریغا به وداعش نرسیدیم و برفت 🍃🌹🍃🌺
هرچـه گُل دیدم کنارش خار بود سروِ رعنـا شاخه اش بی بار بود کَس نمی داند به جز نقاشِ عشق کــه چــه رازی در دلِ پـرگـار بـود َ🌸 🌸 🍂🌸🍃 🍃🍂🌸🍃🍂🌸 💜🍃🍂🌸🍃🍂🌸🍃✨
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ دلا چو غنـچه شکایت ز کار بسته مکن که بـاد صـــبح نســیم گـــره‌گشــا آورد علاج ضعف دل ما کرشمهٔ ساقی است بـرآر ســر کـه طـبیـب آمــد و دوا آورد ━━━━💠🌸💠━━━━
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ باد صبحی به‌هوایت ز گلستان برخاست که تـو خـوشتر ز گل و تازه‌تر از نسرینی ━━━━💠🌸💠━━━━
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ حافظ سخن بگوی که بر صفحهٔ جهان این نقـش ماند از یـادگار عـمر ━━━━💠🌸💠━━━━ ✏️🌸🌷
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ به درد عشق بساز و خموش کن حافظ رموز عشق مکن فاش پیش اهل عقول ━━━━💠🌸💠━━━━
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ صبح است ساقیا قدحی پرشراب کن دور فـلک درنـگ نـدارد شـتـاب کن زان پیشتر که عالم فانی شود خراب ما را ز جام باده گلگون خراب کن ━━━━💠🌸💠━━━━ عکس از 🍃🌹🍃🌹
امروز که در دست توام مرحمتی کن فردا که شَوَم خاک، چه سود اشک نِدامت ┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈
این یک دو دَم که مهلتِ دیدار ممکن است دریاب کارِ ما، که نه پیداست کارِ عمر... ┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈
دمی با غم به سر بردن ،جهان یک سر نمی ارزد به مِی بفروش دلقِ ما، کز این بهتر نمی ارزد 🍃🌹🍃❤️
بنال بلبل اگر با مَنَت سرِ یاریست که ما دو عاشق زاریم و کارِ ما زاریست در آن زمین که نسیمی وزد ز طُرِّهٔ دوست چه جایِ دم زدنِ نافه‌های تاتاریست بیار باده که رنگین کنیم جامهٔ زرق که مستِ جامِ غروریم و نام هشیاریست خیالِ زلفِ تو پختن نه کارِ هر خامیست که زیرِ سلسله رفتن طریقِ عیّاریست لطیفه‌ایست نهانی که عشق از او خیزد که نام آن نه لبِ لعل و خطِ زنگاریست جمالِ شخص، نه چشم است و زلف و عارض و خال هزار نکته در این کار و بارِ دلداریست قلندرانِ حقیقت به نیم جو نخرند قبایِ اطلس آن کس که از هنر عاریست بر آستان تو مشکل توان رسید آری عروج بر فلکِ سروری به دشواریست سحر کرشمهٔ چشمت به خواب می‌دیدم زهی مراتب خوابی که بِه ز بیداریست دلش به ناله میازار و ختم کن حافظ که رستگاریِ جاوید در کم آزاریست 🍃🌹🍃🌹
یار با ماست، چه حاجت که زیادت طلبیم دولت صحبت آن مونس جان ما را بس 🍃🌹🍃❤️
گوهرِ معرفت آموز که با خود بِبَری که نصیبِ دگران است نِصابِ زر و سیم
من خودم شاگرد هستم در مسیر شاعری... گرچه گاهی دوستان صدایم می کنند "عاصی" 😅😅😅 ❤️ ۲۰ مهر روز بزرگداشت حضرت لسان الغیب شیرازی گرامی باد هدیه نثارشان ۳صلوات