هدایت شده از اشعار عاصی
نپرس حال مرا تا غزل به لب دارم
خودت بفهم که حالم بد است و تب دارم ...
#نجمه_زارع
باران و چتر و شال و شنل بود و ما دو تا…
جوی و دو جفت چکمه و گِل بود و ما دو تا…
وقتی نگاه من به تو افتاد، سرنوشت
تصدیق گفتههای «هِگِل» بود و ما دو تا…
روز قرارِ اوّل و میز و سکوت و چای
سنگینی هوای هتل بود و ما دو تا
افتــاد روی میز ورقهای سرنوشت
فنجان و فال و بیبی و دِل بود و ما دو تا
کمکم زمانه داشت به هــم میرساندمان
در کوچه ساز و تمبک و کِل بود و ما دو تا…
تا آفتاب زد همه جـــا تار شد برام
دنیا چهقدر سرد و کسل بود و ما دو تا،
از خواب میپریم کـه این ماجرا فقط
یک آرزوی مانده به دل بود و ما دو تا
#نجمه_زارع
خورشیدِ پشتِ پنجرهی پلکهای من
من خستهام! طلوع کن امشب برای من
میریزم آنچه هست برایم به پای تو
حالا بریز هستی خود را به پای من
وقتی تو دلخوشی، همهی شهر دلخوشند
خوش باش هم به جای خودت هم به جای من
تو انعکاسِ من شدهای، کوهها هنوز
تکرار میکنند تو را در صدای من
آهستهتر! که عشق تو جُرم است، هیچکس
در شهر نیست باخبر از ماجرای من
شاید که ای غریبه تو همزاد با منی
من، تو، چهقدر مثل تو هستم! خدای من!
#نجمه_زارع
🍃🌹🍃❤️
خبر به دورترین نقطہی جهان برسد
نخواست او به من خسته بی گمان برسد
-
شکنجه بیشتر از این؟ که پیش چشم خودت
کسی که سهم تو باشد، به دیگران برسد؟!
-
چه می کنی؟ اگر او را که خواستی یک عمر
به راحتی کسی از راه ناگهان برسد...
-
رها کنی... برود... از دلت جدا باشد...
به آنکه دوست ترش داشته به آن برسد
-
گلایه ای نکنی، بغض خویش را بخوری
که هق هقِ تو مبادا به گوششان برسد
-
خدا کند که... نه! نفرین نمی کنم، نکند...
به او -که عاشق او بوده ام- زیان برسد
-
خدا کند فقط این عشق از سرم برود
خدا کند که فقط زود آن زمان برسد
-
#نجمه_زارع
🍃❤️🍃❤️
می رسم، اما سلام انگار یادم می رود
شاعری آشفته ام هنجار یادم می رود
با دلم اینگونه عادت کن بیا بر دل مگیر
بعد از این هر چیز یا هر کار یادم می رود
من پر از دردم پر از دردم پر از دردم ولی
تا نگاهت می کنم انگار یادم می رود
راستی چندیست می خواهم بگویم بی شمار
دوستت دارم، ولی هر بار یادم می رود
مست و سرشاری ز عطر صبح تا می بینمت
وحشت شب های تلخ و تار یادم می رود
شب تو را در خواب می بینم همین را یادم است
قصه را تا می شوم بیدار یادم می رود
من پر از شور غزل های تو ام اما چرا
تا به دستم می دهی خودکار یادم می رود؟!
#نجمه_زارع
🍃🍃🍃
خبر به دورترین نقطہی جهان برسد
نخواست او به من خسته بی گمان برسد
-
شکنجه بیشتر از این؟ که پیش چشم خودت
کسی که سهم تو باشد، به دیگران برسد؟!
-
چه می کنی؟ اگر او را که خواستی یک عمر
به راحتی کسی از راه ناگهان برسد...
-
رها کنی... برود... از دلت جدا باشد...
به آنکه دوست ترش داشته به آن برسد
-
گلایه ای نکنی، بغض خویش را بخوری
که هق هقِ تو مبادا به گوششان برسد
-
خدا کند که... نه! نفرین نمی کنم، نکند...
به او -که عاشق او بوده ام- زیان برسد
-
خدا کند فقط این عشق از سرم برود
خدا کند که فقط زود آن زمان برسد
-
#نجمه_زارع
💔💔💔
﷽
━━━━💠🌸💠━━━━
دوباره گمشده بودم در ازدحامِ خودم
غزل برای تو گفتم ولی به نام خودم
چقدر خسته گذشتی چرا نفهمیدی؟
چقدر هست که افتادهام به دام خودم
نماز ثانیه را بی تو نیز میخوانم
خودم برای خودم میشوم امامِ خودم
چه سرنوشت عجیبی است تازه فهمیدم
که دور بوده ز من نیمی از تمام خودم
کسی دوباره از آن سوی شعر میآید
بلند میشوم از جا، به احترام خودم
از این به بعد بدون تو نیستم تنها
من آشنا شدهام با کسی به نام "خودم"
━━━━💠🌸💠━━━━
#نجمه_زارع
🍃🌹🍃❤️