eitaa logo
🔸🔹اشعارآیینی🔹🔸
1.6هزار دنبال‌کننده
12 عکس
0 ویدیو
0 فایل
🔹کانون فرهنگی تبلیغی انوارالثقلین 🔹
مشاهده در ایتا
دانلود
دست بر خاکت زدم جانِ مرا آتش زدی با غمت لبهایِ خندانِ مرا آتش زدی ای زمینِ کربلا..آرام تر من زینبم… با همین حسّ ات تو دستانِ مرا آتش زدی ماجرایی در خودت پنهان نمودی تا به کی؟ تو خبر داری که قرآنِ مرا آتش زدی؟ باعثِ تغییر احوالاتی تو ای خاکِ بلا دیدی احوالِ حسین جانِ مرا آتش زدی با چه جرات غصّه را تا قلبِ زینب می بری با چه جرات رازِ پنهانِ مرا آتش زدی کوفیان را جای دادی در میانِ تربتت این چنین قلبِ هراسانِ مرا آتش زدی یک سه ساله دخترک می لرزد از داغِ غمت یک نظر کن دُرّ ِ غلطانِ مرا آتش زدی با علمدارم مدارا کن نکش در علقمه مشگ گفتم..از چه دندانِ مرا آتش زدی می رسد روزی که می بینم تنی عریان شده بین گودالِ لبِ عطشانِ مرا آتش زدی اضطراب انداختی در قلبِ طفلانِ حسین وای اگر بینم که طفلانِ مرا آتش زدی خیمه ها بر پا شده انگار می بینم دمی.. چادر و خرگاهِ یارانِ مرا آتش زدی ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
کاروان از دور می آید به آغوش کویر گرد زیر پای مرکب هاست خورشید منیر از پی اش دل های سر گردان و شیدا و اسیر تا مگر افتنند یک لحظه به دامان امیر شاه می آید به همراهش وزیری همچو شیر شرم دارد باد گرم از بوسه بر طفل صغیر می دهد دم سرزمین نینوا این نوحه را ای شهید کربلا اهلا و سهلا مرحبا خوش به حال من که حالا روی چشمان منی من کویر خشک و تو رضوان و ریحان منی من ترک خورده ز گرما و تو باران منی من بدون روح بودم ؛ حال تو جان منی جان من جانان من امروز مهمان منی من به دامان تواَم یا تو به دامان منی قبله گاه عشق خواهم شد به یُمن مقدت منتظر بودم بیایی چشم بر ره بودمت خوش به حال من که می گردم حریم مکتبت شام من روشن شد از رخسار ماه هر شبت بی قرارم بی قرار ذکر یا رب یا ربت بی قرارم لفظ استرجاع آمد بر لبت ای فدای گرد و خاک مانده روی مرکبت کاش می شد من بیایم پیشواز زینبت خون پاک انبیا با خاک من آمیخته پیش پایت هر پیمبر خون خود را ریخته با اباالفضلت بگو من آشنایم یا حسین تشنه ی یک لحظه لبخند شمایم یا حسین خاکبوسم خاکسارم خاک پایم یا حسین قتلگاهم اولینِ کشته هایم یا حسین هر کجا خواهی روی با خاک هایم یا حسین ذره ذره می شوم پشتت میایم یا حسین جان زهرا مادرت بر چشم من منت گذار در کنار نهر هایم خیمه را کن برقرار درّ دریای شرف هستی و من همچون صدف روضه ها خواندند اینجا انبیاء ما سلف مشتی از خاک مرا برگیر یا مولا به کف ترس در دل داشتم تا اینکه خورشیدِ نجف داد دلداری که ای خاک مطهر لا تَخَف با خودم گفتم مبادا بگذرد از معبرت گر حسین اینجا نماند خاک عالم بر سرت شب که شد با اختران خود را چراغان می کنم دفع شر از خیمه های جان جانان می کنم گر دهی رخصت به من یک لحظه طوفان می کنم خصم را با یک اشاره سنگ باران می کنم زیر پای کوفیان را آتش افشان می کنم خیل شام و کوفه را خاک بیابان می کنم آن سیاهی را دیدی نیست نخلستان من تشنه ی خونند خون کودک مهمان من بانگ دادی بار بگشایید اینجا کربلاست قصد کردی که بمانی باز امر ؛ امر شماست وه که چه غوغایی به میقات بنی هاشم به پاست رشته ی گیسوی حوریه طناب خیمه هاست وقت اجلال نزول دختر خیر النساست گفت با عباس ای ماهم حسین من کجاست دست خواهر را گرفتی و به صحرا سر زدی می شنیدم حرف هایی را که با خواهر زدی می شنیدم آنچه را گفتی برای خواهرت از قتیل اول آل پیمبر اکبرت از تلظّی کردن و خون گلوی اصغرت و از وداع آخر و خون گریه های دخترت از به خاک افتادن عباس امیر لشکرت وای از آن جمله ی آخر که گفتی معجرت بعد فهمیدم چه می گفتی که در گودال شد روضه ای در گوش زینب خواندی و بی حال شد ✍: اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفاً اطلاع دهید. 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592