eitaa logo
🔸🔹اشعارآیینی🔹🔸
1.6هزار دنبال‌کننده
12 عکس
0 ویدیو
0 فایل
🔹کانون فرهنگی تبلیغی انوارالثقلین 🔹
مشاهده در ایتا
دانلود
تا بر بسیط سبز چمن پا گذاشته‌ست دستش بهار را به تماشا گذاشته‌ست از بس‌که دست برده در آغوش آسمان پا بر فراز گنبد مینا گذاشته‌ست می‌بارد از طلوع نگاهش تبار صبح خورشید را به سینۀ خود جا گذاشته‌ست تا مثل کوه ریشه دَواند به عمق خاک یک عمر سر به دامن صحرا گذاشته‌ست دستی لطیف، ساغر سرشار عشق را در هفت‌سین سفرۀ دنیا گذاشته‌ست نوری «امین» نشسته در آغوش «آمنه» دریا قدم به دیدۀ دریا گذاشته‌ست نوری که از تبلور رخسار او دمید مهتاب را به خانۀ دل‌ها گذاشته‌ست ✍: مرحوم 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
ای كوی تو، كعبۀ خلايق‏ طالع ز رخ تو، صبح صادق ای پایۀ منبرت فراتر از کرسی هفت چرخ اخضر تا نام ز ماه و مهر بوده‌ست خاک در تو، سپهر بوده‌‌‌ست گفته‏‌ست خرد، بس آفرينت صد‌ها چو «هشام»، خوشه‌چينت گردش، ز فلک، اشاره از تو استاد خرد، «زراره» از تو چون «مؤمن طاق» از تو آموخت‏ لب بر لب هر چه مدعی دوخت انديشه هر آنچه بود مُجمَل‏ بشنيد مفصل از «مُفَضّل»... كی مكتب تو، نظير دارد؟ صدها چو «ابوبصير» دارد تا مشعل علم، «جابر» افروخت‏ بس نكته، خرد كه از وی آموخت‏ شد شهره به دهر، مذهب تو «حمران» و «ابان» و مكتب تو... فانی نه، كه جاودانه‌‏ای تو دريايی و بی‌كرانه‌‏ای تو... ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
در مسجدالنبی چه مؤدب نشسته‌اند از خلسۀ صبوح، لبالب نشسته‌اند قوم قلم به دست که در پیش منبرند محو نگاه شارح مذهب نشسته‌اند با ورد صبحگاه امام‌اند هم‌نفس گاهی شهید جذبۀ یارب نشسته‌اند مثل ابوبصیر فراوان که در سکوت با درس صبح آمده تا شب نشسته‌اند با دفتر و دوات، شیوخ مذاهب‌اند خود معترف به جهل مرکب نشسته‌اند پیران فقه و فلسفه احساس می‌کنند ابجد نخوانده باز به مکتب نشسته‌اند آن قوم بی ستاره در آن سو منجم‌اند بی اعتنا به اختر و کوکب نشسته‌اند سر گشتگان جبری و دهری به اختیار مسحور بحث و وسعت مشرب نشسته‌اند پهناور است گسترۀ خطبه‌های او آنجا چه بی‌شمار مخاطب نشسته‌اند.. بر منبر است او که شکوهش زبانزد است شمس‌الضحی‌ست صادق آل محمد است ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
تو آمدی و بهشت برین مکه شدی امان آمنه بودی امین مکه شدی گل از جمال تو الهام شاعرانه گرفت محمدی شد و نام تو را بهانه گرفت گلاب، عطر تنت را به چشم می‌ساید شمیمِ پیرهنت را به چشم می‌ساید چه عطر دامنه‌داری چه شوق لبریزی عجب ادامۀ زیبا و حیرت‌انگیزی بهار و چشمه و باران و رود می‌دانند که تربیت‌شدگان کدام دامانند اگر تو لب بگشایی کلام تو خیر است سکوت تو پر پرواز منطق‌الطیر است اگر تو لب بگشایی به لهجۀ دلخواه لب مبارک تو می‌شود «کلام الله» لب تو گرم نماز است و گرم ابراز است دو مصرعی‌ست که سرمشق گلشن راز است شناسنامۀ تابندگی‌ست پیشانیت اگر مجال دهد طرۀ پریشانیت تبسم تو به ما حس و حال می‌بخشد عواطف بشری را کمال می‌بخشد به خندۀ تو بهشت برین، بدهکار است به خاک پای تو کل زمین بدهکار است به سینِ سروری تو قسم که فصل بهار به تو نه هفت که هفتاد سین بدهکار است خدا به خلقتش احسنت گفته اما باز به خُلق و خوی تو صد آفرین بدهکار است چه کرده‌ای که سلیمان به اسم اعظم تو نه یک نگین که هزاران نگین بدهکار است بگو بگو که به پیراهنت جناب کلیم چقدر معجزه در آستین بدهکار است همیشه سایه به خورشید متکی بوده دم مسیح به تو اینچنین بدهکار است به جبرئیل، امین گفته می‌شود به تو نیز به این مقایسه روح الامین بدهکار است تو با امانت خود از همه طلب داری جهان چقدر به تو بعد از این بدهکار است قسم به شانه، زمانی که شانه می‌کردی دو سوی مویت را رودخانه می‌کردی دو رودخانه موّاج تا ابد جاری! که دیده رحمت جاری به این سزاواری؟ قسم به نور! تماشایی است چشمانت رسول اکرم زیبایی است چشمانت بهشت از لب حوض تو چون وضو کرده‌ست برای خویش چنین کسب آبرو کرده‌ست اذان چه خوب ادا کرده است دِینش را همین که گفته کنارت شهادتینش را از آسمان خدا یاکریم می‌بارد به برکت تو «الف، لام، میم» می‌بارد بهار آمده با اقتباس از رویت نسیم ترجمه فارسی‌ست از مویت تویی مُشَبَّه و در شأن تو شبیهی نیست مُشَبّه‌ٌبِه تشبیه‌های ما فانی‌ست ز شرم در تب و تاب هلاک می‌افتند تمام وَجهِ شَبَه‌ها به خاک می‌افتند گل محمدی ما که سرخوش از یاسی چقدر روی گل یاس خویش حساسی عجب گلی و عجب طینت معطره‌ای چه یاس طاهره‌ای داری و مطهره‌ای حکایت تو و مولا علی و ریحانه جناس تام پروانه است و پروانه رسانده دست تو بحرین را به یَلتَقِیان چنان‌که ماحصلش گشته لؤلؤ و مرجان چنان‌که ما حَصَلَش عطر و نور خواهد شد چنان‌که ختم به صبح ظهور خواهد شد تمام عالم و آدم پر است از حَسَنات به برکت گل رویت به برکت صلوات ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
چهره انگار... نه، انکار ندارد، ماه است این چه نوری‌ست که در چهرۀ عبدالله است؟ این چه نوری‌ست که تاریکی شب را برده دل مرد و زن اقوام عرب را برده این چه نوری‌ست که پر کرده همه دنیا را راهی مکه نموده‌ست یهودی‌ها را جریان چیست؟ فقط اهل کتاب آگاه‌اند همه انگشت به لب خیره به عبدالله‌اند همه حیرت زده، نوری که معما شده است چند وقتی‌ست که در آمنه پیدا شده است شور تا در دل انس و ملک و جن افتاد چارده کنگره از کاخ مدائن افتاد غیر از این هر خبری بود فراموش شد و ناگهان آتش آتشکده خاموش شد و طالع نیک امیران جهان بد افتاد ته جام همه‌شان عکس محمد افتاد! طفل همراه خودش بوی خوش گل آورد مثنوی رام شد و رو به تغزل آورد چهره آرام، زبان نرم، قدم‌ها محکم قامتی راست، تنی معتدل، ابرویی خم... لب بالایی او آب بقاء کوثر لب پایینی او آب حیات زمزم دست، تفسیرگر خیرالامور اوسطها آنچه کرده‌ست کرامت نه زیاد است نه کم چون «لما» زینت «لولاک خلقتُ الافلاک» هم نگین است به انگشت فلک هم خاتم دخترش از سه زن برتر عالم برتر همسرش هم‌رده با آسیه است و مریم... هرچه گفتیم کم و منزلتش بیشتر است پیش او خوارترین معجزه شق‌القمر است هرکه با نیتی از عشق محمد دم زد «دست غیب آمد و بر سینۀ نامحرم زد» محرم راز، علی باشد و باشد کافی‌ست جمع دست علی و دست محمد کافی‌ست و علی معنی «اکملت لکم دینکم» است شاهد گفتۀ من خطبۀ غرّای خم است منکران شاهد عینی غدیرند! دریغ سند بیعت خود را بپذیرند؟! دریغ باز از خصلت او با دگران می‌گوید آنچه در باطن او دیده عیان می‌گوید پیش پیری که به جنگاوری‌اش می‌بالد از جوانمردی سردار جوان می‌گوید «سود در حب علی است و زیان در بغضش» با عرب باز هم از سود و زیان می‌گوید حرف این است: «فهذا علیٌ مولاکم» یک کلام است که با چند بیان می گوید... ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592